آنتی ماسون & صهیون
چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:تعالیم و اعتقادات تلمودی, :: 13:23 ::  نويسنده : رضا

بسم الله الرحمن الرحیم

تلمود به عنوان یكی از منابع مهم،تفسیری از تعالیم،عقاید،آداب و احكام یهودیت است كه‏ همواره مرجع یهودیان در تمام اعصار بوده و هست.این كتاب از دو بخش میشناه(متن اصلی)وگمارا(شرح متن اصلی)تشكیل شده است.میشناه بین سالهای 190 تا 200 پس از میلاد،یعنی‏ حدود یك قرن پس از ویران شدن هیكل توسط تیتوس رومی بوسیله یهودا هاناسی جمع آوری‏شد.گمارا نیز دو نوع است گمارای اورشلیم كه در سال 400 و گمارای بابل كه در سال  500جمع آوری و تدوین شد.(1)

 

صرفنظر از مباحثی كه مربوط به شكل تلمود می‏شود و اتفاقا اطلاع از آن هم ضروری است،در این مقال می‏خواهیم به محتوای تلمود به عنوان منبعی كه عامل بسیاری از كینه‏توزی‏ها ونفرت‏ها شده،نظری هر چند مختصر بیافكنیم تا شاید ریشه مهم و اساسی یهود ستیزی در بعداعتقادی آن را دریابیم.

 

در سال 1888 میلادی مطبوعات(مجله)مینروه‏(2)روایت جالبی را از یك مطلب‏مربوط به نتایج حاصل از فعالیت‏های یك كمیته تحقیق كه در سال 1240 میلادی‏به دستور سن لویی پادشاه فرانسه تشكیل شده بود چاپ كرد كه هرگز مورد ابطال‏قرار نگرفت.پادشاه وقت فرانسه خواسته بود بداند كه چرا یهودیان تا آن حد درفرانسه منفور هستند؟بدین منظور وی یك دادگاه سلطنتی به ریاست شخص‏خویش افتتاح كرد.كتاب تلمود،توسط یك نفر یهودی مسیحی شده كه زبان عبری‏را خوب سخن می‏گفت،در معرض قضاوت دادگاه قرار گرفت.برای روشن شدن‏اصالت و اعتبار متون دینی تلمود،دادگاه از جچیل،خاخام پاریس به همراه دوخاخام دیگر به نامهای یهودا سموئیل،و ژاكوب كه دومی از خطبای مشهور فرانسه واسپانیا بود،دعوت به عمل آورد تا در جلسات شركت كنند.پادشاه منصف فرانسه‏سعی كرد تا بیشتری تمهیدات را تدارك ببیند كه خاخام‏های نام برده بتوانند به‏راحتی از تلمود دفاع كنند و اصالت و اعتبار متون تلمودی را در محضر جلسه اثبات‏نمایند.علی رغم همه اینها،دادگاه اجبارا به این نتیجه رسید كه قوانین تلمودی‏مخالف و بلكه منافی و ناسازگار با هر گونه نظم اجتماعی است،و این مطلب منحصربه جوامع مسیحی نبود،بلكه در مورد هر اجتماع غیر یهودی مصداق داشت.در اثرهمین تحقیقات بود كه آن دادگاه بدین نتیجه رسید كه تلمود نه تنها مكررا مریم‏مقدس را مورد اهانت قرار می‏داد،بلكه حتی شك به وجود می‏آورد كه حضرت‏عیسی علیه السلام از یك مادر باكره به دنیا آمده است و جسارت را تا جایی پیش می‏برد كه‏می‏گفت عیسی علیه السلام فرزند سربازی به نام پاندارا و زنی بدكاره بود.مسیحیان وقتی‏شنیدند كه خاخام‏های دعوت شده رأی بر صحت این سخنان ترجمه شده از روی‏ تلمود می‏دهند شگفت زده شدند.سن لویی،پادشاه فرانسه،در اثر رأی نهایی این‏دادگاه تحقیق و تفحص،فرمان داد كه كتاب تلمود را به كلی بسوزانند.(3)

 

 

 

با شنیدن این روایت یقینا،كنجكاوی برای اطلاع از محتوای تلمود بیشتر خواهد شد و این كه‏ چطور ممكن است از متون دینی یك قوم همچون یهودیت،نفرت برون تراود و اقوام و امم دیگر را از خود براند.مسلما در ابتدا باید بدانیم كه دیدگاه یهودیان در خصوص اقوام و ملل دیگر چیست و چطور شده است كه غیر یهودیان نسبت به یهودیان دارای این تنفر شدید هستند.

 

 

 

جنتیل‏(4)یا گوئیم‏(5)واژگانی هستند كه می‏توان معنای غیر یهودی و یا بیگانه را بدان اطلاق‏ نمود و این واژه از لغات محوری در ایجاد این تنفر است.یهودیان در فرهنگ و عقیده منحرف از شریعت حضرت موسی علیه السلام،بجای اینكه خود را معتقد به دین موسوی بدانند،خود را از نژاد و خون یهودی می‏دانند.مقدم بودن نژاد بر دین و مذهب در این قوم باعث شده است كه آنان‏ هیچ كس را به دین خود دعوت نكنند،و كسی را یهودی بدانند كه مادری یهودی داشته باشد.از همین رو«در موارد متعددی واژه‏های كلی از قبیل«همانند تو»،«بیگانه»،یا حتی«انسان»به‏معنایی انحصار طلبانه و قوم گرایانه گرفته شده‏اند.»(6)

 

 

 

در این دایره هر كسی كه دارای نژادی غیر یهودی باشد به وی جنتیل یا گوئیم گفته می‏شود و همین واژه كافی است تا كوهی از تبعیضات نژادی ناروا،در لفافه‏ای از احكام مذهبی علیه‏ غیر یهودیان به عنوان حیوانات انسان نما بار شود.كه در این فرصت كوتاه فهرست‏وار بدان نظری‏ مجمل خواهیم داشت.

 

 

 

1-اسرائیل شاهاك می‏گوید:

 

 

 

مقامات هلاخایی بر سر این ملاحظه كه واژه«بیگانگان»(GENTILS)در این دیدگاه به‏ همگی غیر یهودیان اشاره دارد به توافق رسیده‏اند.(7)

 

 

 

2-به نوشته كتاب هاتانیا،كتاب مقدس جنبش هابادی از شاخه‏های قوی هاسیدیسم،غیر یهودیان مخلوقات شیطان هستند كه مطلقا هیچ چیز نیكویی نزد آنان یافت نمی‏شود.تفاوت‏ كیفی میان یهودیان و غیر یهودیان از مرحله جنینی وجود دارد.(8)

 

 

 

3-بنابر حكم تلمود نجات یك غیر یهودی افتاده در چاه جایز نمی‏باشد.و اما نیز او را در چاه‏ بیشتر فرو بردن نیز نباید.(9)

 

 

 

4-در جنگ زمانی كه لشكریان ما به یك یورش نهایی دست می‏زنند.«هلاخا به آنها اجازه و فرمان می‏دهد كه حتی از غیر نظامیان خوب كشتار كنند،یعنی غیر نظامیانی كه خود را چنین‏جلوه می‏دهند»(10)

 

 

 

5-«یك یهودی تعبدگرا از همان اوان جوانی در چهارچوب مطالعات مقدس خویش‏می‏آموزد كه بیگانگان با سگان قابل مقایسه هستند،كه از آنها به نیكی یاد كردن گناه است.»(11)

 

 

 

6-«نكته پذیرفته شده این است كه در فریب بیگانگان به جای مداوای آنان هیچ چیز قابل‏ سرزنش نیست،اگر این كار خصومتی را بر نمی‏انگیزد»(12)

 

 

 

7-دكتر مجاز نیست كه یك روز سبت‏(13)[برای نجات یك بیگانه‏]با درشكه جابجا شود.مگر اینكه آوردن عذر و بهانه غیر ممكن گردد.»(14)

 

 

 

8-«حتی در برابر دستمزد نباید به یك زن غیر یهودی كه روز سبت در حال زایمان است یاری‏ رساند.از خصومت نیز نباید بیمی به دل راه داد.حتی زمانی كه با چنین كمكی بی‏حرمتی به‏ سبت در كار نباشد.»(15)

 

 

 

9-«اگر دیده شود كه یك كشتی كه یهودیانی را حمل می‏كند،در خطر است،وظیفه هر كسی‏ است كه سبت را بخاطر نجات او نقض نماید.با این وجود بنابر تفسیری از خاخام عاكیوا ایگر (متوفی به سال 1873)،این قاعده فقط زمانی اعتبار دارد كه بدانند كه یهودیان در عرشه كشتی‏ هستند.اما اگر از هویت مسافران چیزی دانسته نباشد،[سبت‏]نباید نقض گردد.زیرا كه بیشتر

 

آدمهای دنیا از زمره بیگانگان و غیر یهودیان هستند.بدین ترتیب از آنجا كه احتمال بسیار كمی‏ وجود دارد كه كسی از مسافران یهودی باشد،باید گذاشت كه غرق شوند.»(16)

 

 

 

10-یك طبیب یهودی نباید یك بیمار غیر یهودی را مداوا نماید.ابن میمون كه خود یك‏ طبیب مشهور بود،در این زمینه بسیار صراحت دارد و می‏گوید:«پس بدانید و آگاه باشید كه‏ مداوای یك بیگانه حتی در برابر دستمزد ممنوع است.[...]با این وجود اگر از او هراس دارید یا این كه از خصومت او می‏ترسید او را در برابر دستمزد مداوا كنید.(17)اما ممنوع است كه این كاربی‏اجرت انجام گیرد»(18)

 

 

 

11-یك یهودی نباید از شرابی بنوشد كه یك بیگانه-سهمی-هر چه باشد-در ساختن آن‏داشته است.از آن مهمتر،شراب در یك بطری باز،حتی اگر كاملا توسط یهودیان ساخته شده‏ باشد،به محض آن كه بیگانه‏ای بطری را لمس كند یا دستش را از فراز سر آن بگذراند به یكی ازمحرمات بدل می‏گردد.»(19)

 

 

 

12-«همچنین مجموعه‏ای از قواعد وجود دارند كه ستایش بیگانگان‏(20)و اعمالشان را به هرنحو ممنوع می‏سازند.»(21)

 

 

 

13-«یهودی مومن كه از برابر گورستانی می‏گذرد،باید ورد لعنت بر زبان آورد اگر مردگان‏ بیگانه‏اند.و ورد رحمت اگر گورستان یهودیان در میان است»(22)

 

 

 

14-«تلموذ بر یهودیی كه از نزدیك مسكنی كه غیر یهودیان در آن سكونت دارند می‏گذرد مقرر می‏دارد كه از خداوند ویرانی آن خانه را طلب نماید و اگر این خانه ویران است،خداوند را به‏ خاطر انتقامجوییش شكرگزاری كند.»(23)

 

 

 

15-«تلموذ و تمامی مقامات خاخامی قدیمی نه تنها صاحب شی‏ء گمشده یك بیگانه را مجاز می‏شمارند،بلكه قاطعانه باز گرداندن آن را ممنوع می‏نمایند»(24).

 

 

 

16-«بنابر دانشنامه تلموذی آن كس كه با زن یك بیگانه روابط جسمانی دارد،مستوجب‏ مجازات مرگ نیست.»(25)

 

 

 

17-«نمی‏توان روابط جنسی میان یك مرد یهودی و یك زن غیر یهودی را زنا توصیف كرد.بنا بر تلموذ،چنین روابطی از گناه حیوانیت ناشی می‏گردند.(به همین دلیل،در كل فرض می‏شودكه بیگانگان پدرشان معلوم نیست»(26)

 

 

 

18-«بیگانگان كه(طبق هلاخا)دروغگویان مادرزاد هستند،گواهی‏شان در برابر یك دادگاه‏ خاخامی هیچ ارزشی ندارد.در این زمینه موقعیت آنان همانند زنان،بردگان و صغیران یهودی‏ است؛در عمل حتی بدتر است.»(27)

 

 

 

19-«تلموذ هر نوع هبه‏ای را به یك بیگانه اكیدا ممنوع می‏نماید.»(28)

 

 

 

20-«شولهان عاروخ به صراحت بسیار می‏گوید.دزدی كیفی(همراه با خشونت)اكیدا ممنوع است اگر قربانی یهودی باشد.اما همان عمل چون به دست یك یهودی،به زیان بیگانه‏ای‏ انجام گردد به راستی ممنوع نیست.مگر در اوضاع و احوال خاصی،مثلا زمانی كه بیگانگان تحت‏ فرمانروایی ما نیستند»؛اما مجاز است«وقتی كه آنان تحت فرمانروایی ما هستند».(29)

 

با رویت 20 بند مذكور كه بنا بر نظر افرادی همچون پوپر،به یك تجدید نظر صادقانه در فكر یهودی نسبت به غیر یهودی نیاز است.(30)تصویری از چهره یهود در ذهن متبادر می‏شود كه‏ ممكن است در بعضی از موارد با واقعیات تطابق نداشته باشد.اسرائیل شاهاك یهودی در كتاب‏ خود به این استثنائات نیز توجه می‏دهد و خاطرنشان می‏سازد كه رعایت همین استثناء در

 

 

 

 

 

بسیاری از موارد ضامن بقای یهودیت در تمام اعصار بوده است و آن هم به دو دلیل:

 

 

 

1-احكام سخت علیه غیر یهودیان تنها در صورتی معلق می‏ماند كه سودی بیشتر از اعمال‏ احكام،نصیب یهودیان شود.این اصل را می‏توان در كتاب«تاریخ یهود،مذهب یهود»به عینه‏ مشاهده كرد.

 

لوئیس مارشالكو در تأیید نظر مذكور در كتاب«فاتحین جهانی»می‏گوید:

 

یكی دیگر از حربه‏های بی‏نهایت موثر یك نفر یهودی،توانمندی وی،مانند یك فرد دمدمی مزاج و متلون،در پذیرش رنگ محیط پیرامون خویش است.نام برده در فرانسه،مجارستان،انگلستان و یا هر جای دیگری كه باشد،در زمینه محیط بومی‏ آنجا ادغام می‏شود.اما علیرغم این كه وی در انگلستان همانند یك جنتلمن(آقای)انگلیسی و در آمریكا نیز مانند یك یانكی واقعی به نظر می‏آید،این مطلب صرفا نقاب دروغینی بیش نیست و كاری حساب شده برای دفاع از منافع خویش و همچنین كسب پیروزی است.(31)

 

 

 

2-در صورتی كه خطری متوجه یهودیان شود و خصومت غیر یهودیان را علیه یهودیان‏ برانگیزد،حكم تلمودی معلق می‏ماند.

 

و به همین دلایل و با رعایت همین استثنائات است كه مثلا در آمریكا شاهد،حمایت عده‏ای‏ یهودی سرشناس همچون آبراهام هشل از نهضت مارتین لوتر كینگ هستیم.در حالیكه چگونه‏ می‏توان با حمایت از سیاهان از حقوق فلسطینیان حتی حقوق فردی اولیه‏شان به این سادگی‏ گذشت.(32)در واقع«منافع خاص یهودیان‏[به عنوان تنها انگیزه‏]به همان گونه كه برای‏ كمونیست‏هایی كه همین سیاهان را حمایت می‏كردند،هدف یك«بهره برداری»سیاسی از جماعت آفریقایی-آمریكایی بود،در مورد یهودیان،بنابر این بود كه حمایت كور از اصل سیاست‏ اسرائیل در خاورمیانه به دست آورند.»(33)

 

  

الرحیم



چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:راسپوتین ها خادم یا خائن ؟, :: 13:9 ::  نويسنده : رضا

ظهور مجدد افرادی مانند راسپوتین در میان ملت هایی که راسپوتین را نشناسند و راه مقابله با امثال آن را ندانند ، امری آسان و قریب الوقوع است .پس تنها راه جلوگیری از ظهور چنین افرادی که مظهر زوال و نابودی جامعه می باشند ، رسیدن به فهم و درک تاریخی است .


 

 

 

تاریخ زندگی بشریت مملو از وجود خادمین و خائنین زیادی است ، که هر یک چهره ای دگرگون را برای جامعه انسانی (در عصر خود ) رقم زده اند .

 

در طول تاریخ حْب نسبت به خادمین و بغض نسبت به خائنین ، امری جدی و از سر فطرت وجودی انسان بوده است ، چرا که انسان ها به صورت  فطری خدمت را خوب می دانند ،  از این رو افرادی را که به هر نحو ، به هم نوعان و جامعه خود خدمت می کردند را دوست می داشتند ، و از سوی دیگر ، افرادی را که زمینه افول بشریت را فراهم می کردند را دشمن می داشتند و نسبت به آنها ابراز انزجار می کردند .

 

می دانیم که بررسی ابعاد زندگی خادمان ، کاری فراگیر است ، پس بهتر است افرادی به بررسی زندگی و ابعاد شخصیتی خائنان بپردازند ، تا از این طریق زوایای پنهان تاریخ بشری روشن شود .

 

البته در این بررسی ها ، باید نگاهمان را گسترده کنیم ، و فقط از منظر خودمان به خائنین نگاه نکنیم ، و گاهی هم خود را جای آنها بگذاریم و ببینیم به واقع هدف اصلی آنها خیانت بوده ، و یا اینکه به اشتباه راهی را می رفته اند ، که منجر به خسارت به نظام اجتماعی خاص ، و یا حکومتی و یا ملتی می شده ؛ البته می توان گفت افرادی که به اشتباه به خیانت کشیده شده اند ،‌ افرادی معدود هستند ، و در اکثر مواقع افراد به عمد به خیانت دست می زنند .

 

وقتی ما با دید صحیح به زندگی خائنان می نگریم ، تفاوت افرادی همچون تالیران ( از رجال مشهور فرانسوی عصر ناپلئون ) را که به وضوح اذعان می کند که : برایش سکه های طلا ارزش دارند ، نه عکس لویی و یا ناپلئون که روی آن حک شده ، با افراد دیگری که به اشتباه به خیانت کشیده شده اند را در می یابیم .

 

وقتی ما به تورق اوراق مرقوم تاریخ می پردازیم ، به چهره ای خاص و مرموز بر می خوریم که در عصر کنونی ، با گذشت چندین سال از زمان حیات وی ، هنوز راز هایی مکتوم بر لوح وجودی اش حک شده است .

 

این شخص « گریگوری ایفوموویچ راسپوتین » می باشد .

 

راسپوتین کشیشی کم سواد بود ، که اگر چه تحصیلات مناسب مذهبی نداشت ، اما هوش سرشاری در تاثیر گذاری بر اطرافیان داشت ، و این تاثیر گذاری تا آنجا پیش می رود که گفته می شود  راسپوتین از هیپنوتیزم و یا جادو برای کنترل مخاطبین خود استفاده می کرده است .

 

راسپوتین زادگاه کوچک خود را در روسیه ، برای سفری بی هدف ترک کرد ؛ زمانی که او وارد سنت پترزبورگ شد ، به کلیسای شهر وارد شد ، و ادعا کرد که مریم مقدس او را لمس کرده و صاحب « معنویت » شده است .

 

کشیش کلیسا ، به سوی او آمد و او را لمس کرد و به ناگاه در مقابل او زانو زد و از مردم حاضر در کلیسا خواست که از راسپوتین طلب شفاعت کنند و مردم چنین کردند !!

 

از سوی دیگر در دربار تزار روسیه ، پسر و جانشین تزار ، یعنی «الکسی» ، به بیماری سختی مبتلا شده بود ، و پزشکان از درمان وی عاجر بودند ؛ تعداد معدودی از سران دربار از وضعیت الکسی مطلع بودند .کشیش کلیسای سنت پترزبورگ هم از ماجرای بیماری ولیعهد باخبر بود ، او راسپوتین را به دربار معرفی کرد .

 

راسپوتین به دربار فراخوانده شد ، و ملکه او را کنار بستر پسر بیمار خود برد ، راسپوتین کنار « الکسی » نشست و پس از لمس وی مشغول بیان ورد های خاصی شد ، ناگهان حال الکسی بهبود یافت ، این مسئله موجب شگفتی ملکه و اطرافیان شد !

 

از آن پس، هر زمان که درباریان و یا ملکه به راسپوتین نیاز پیدا می کردند ، به دربار فراخوانده می شد ، اما مهارت راسپوتین در پیشگویی ها و اعمال خاص وی در درمان بیمارانْ و بر آوردن نیاز های ماورایی افراد ، کم کم کار را به جایی رساند که راسپوتین به یکی از همراهان و ملازمان خاص ملکه تبدیل شد و حتی ملکه برای وی قصری مجلل  اختصاص داد .

 

اینک دیگر راسپوتین قدیس دربار تزاری روسیه شده بود ، اگر چه برخی از اشراف درباری به او شک داشتند و از اعمال او ناراحت می شدند ، اما سایه حمایت ملکه از راسپوتین ، آنچنان سنگین و سهمگین بود که کسی جرات نمی کرد علیه او حرفی بزند و یا اقدامی کند .

 

یکی از نکات جالب و قابل تامل در شخصیت راسپوتین ، علاقه زاید الوصف او در معاشرت با بانوان می باشد . او علاقه زیادی به تعامل و هم صحبتی با زنان درباری داشت و با روی گشاده به امور ماورایی آنها  (از جمله بررسی خیانت احتمالی همسرانشان به آنها)می پرداخت ؛ این حرکات صمیمانه راسپوتین با زنان درباری ، گاه موجب به وجود آمد شایعات زیادی می شد که این مسئله خشم رجال درباری را افزون می کرد !

 

راسپوتین با روح کاریزمای خود و یا با مهارت هیپنوتیزم و یا جادو ، بر افکار ملکه مسلط شده بود ، و بر تصمیم گیری های او تاثیر می گذاشت ، و این امر ، در زمانی که تزار روسیه برای فرماندهی جنگ به جبهه ها رفته بود و امور کشور به دست ملکه افتاده بود ، بسیار مهم تر می نمود ، چرا که اینک تصمیم گیری های ملکه که تحت نفوذ راسپوتین بود بر کل امپراتوری تزاری روسیه تاثیر می گذاشت ؛ و راسپوتین با چهره ی متدین ماب خود و رخسار خاضعانه خود ، تمامی اهداف و امیال خود را پیش می برد . تصمیم گیری های غلط ملکه که زیر سایه آموزه های راسپوتین گرفته می شد ، کشور روسیه را به سوی افول وحشتناکی هدایت می کرد و این مسئله اگر چه از دید ملکه که کورکورانه به فرامین مرشد خود ( راسپوتین ) گوش می کرد ، به دور بود ، اما اشراف دربار روسیه را به شدت نگران کرده بود .

 

اما چرا راسپوتین که اکثریت پیشگویی هایش درست بود و کارهایی خارق العاده از او دیده شده بود ، در این برحه حساس جنگ ، که کشور نیاز شدیدی به هدایت درست داشت ، تصمیم گیری های غلطی را به ملکه تلقین می کرد ؟

 

عده ای بر آنند که راسپوتین از سوی دولت های غربی تربیت شده بود ، تا به دربار تزاری روسیه نفوذ کند و پس از جلب اطمینان از سران دربار ، امور را بدست گرفته و موجبات زوال و نابودی امپراتوری تزاری روسیه را فراهم کند.

 

اما گروهی دیگر معتقد اند که راسپوتین از طبقه پایین جامعه بود ، و زمانی که توانست در صدر امور قرار بگیرید ، سعی کرد تا انتقام خود را از اشرافیت تزاری بستاند !

 

باید دانست که این دو فرضیه و یا موارد دیگری که در مورد اهداف راسپوتین گفته شده ، همه و همه تنها در حد گمان و فرضیه است ، و کلیت زندگی راسپوتین همانند ماجرای قتل وی ، در هاله ای از ابهام پیچیده شده است .

 

آنچه برای اهل تاریخ مهم است ، عبرت گیری از تاریخ است تا مصداق « هان ای دل عبرت بین از دیده عبر کن هان » باشیم .

 

چرا که عبرت گیری از تاریخ گذشته ، موجب هدایت ما در راه آینده می شود .

 

تاریخ تکرار می شود ، و خوشبخت آن قوم و ملتی هستند که علاوه بر شناخت تاریخ خود ، تاریخ دیگر ملل را هم بشناسند ، تا مبادا غفلتا در دامی نیفتند که مدتی قبل ملتی به آن دچار شده!

 

پس توصیه می شود که تاریخ بخوانیم و بشناسیم تاریخ سازان را و شرح زندگی و اعمال آنها را ، و به دقت در احوال آنها کنکاش کنیم.

 

ظهور مجدد افرادی مانند راسپوتین در میان ملت هایی که راسپوتین را نشناسند و راه مقابله با امثال آن را ندانند ، امری آسان و قریب الوقوع است .

 

پس تنها راه جلوگیری از ظهور چنین افرادی که مظهر زوال و نابودی جامعه می باشند ، رسیدن به فهم و درک تاریخی است .



چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:" شیطان پرسطان ", :: 12:50 ::  نويسنده : رضا
شیطان‌پرستان

پژوهشگران بر این عقیده‌اند كه آغاز شیطان‌پرستی به قرن یكم میلادی باز می‌گردد. در این زمان «گنوسی‌ها»،1 شیطان را در قدرت و عظمت، همتای خداوند می‌دانستند.
اندیشة شیطان‌پرستی و تقدیس شیطان، در شماری از ادیان كهن آمده است و برخی از ادیان، خدایان متعدّدی داشتند كه آن خدایان نمایندة‌شر بودند. به‌عنوان مثال در تمدّن كهن مصر، الهة «سیت» یا «شیث» به كلمة satan؛ یعنی شیطان به عنوان نمایندة نیروی شر، نزدیك است و مصری‌ها برای در امان ماندن از شرّ او، قربانی‌های زیادی تقدیم آن می‌كردند.

شیطان‌پرستی، یكی از مظاهر انحطاط اجتماعی، اخلاقی و دینی به شمار می‌آید و این پدیده نشانة دوری انسان از فطرتی است كه خداوند مردم را با آن آفریده و سرشته است؛ زیرا گروه‌های شیطان‌پرست از عبادت خداوند روی برتافته و شروع به پرستش شیطان و تقدیس آن می‌نمایند. ما در این پژوهش كه در مورد شیطان‌پرستی است، می‌خواهیم به این نكته اشاره كنیم كه هدف ما، آشنایی با برخی از گروه‌های جوانان است كه كم‌كم شروع به پیدایش در جوامع اسلامی ما نموده و شیطان‌پرست خوانده می‌شوند و تحت‌تأثیر افكار و ادیانی قرار گرفته‌اند كه در غرب گس?رش و رواج یافته است.

پژوهشگران بر این عقیده‌اند كه آغاز شیطان‌پرستی به قرن یكم میلادی باز می‌گردد. در این زمان «گنوسی‌ها»،1 شیطان را در قدرت و عظمت، همتای خداوند می‌دانستند.


اندیشة شیطان‌پرستی و تقدیس شیطان، در شماری از ادیان كهن آمده است و برخی از ادیان، خدایان متعدّدی داشتند كه آن خدایان نمایندة‌شر بودند. به‌عنوان مثال در تمدّن كهن مصر، الهة «سیت» یا «شیث» به كلمة satan؛ یعنی شیطان به عنوان نمایندة نیروی شر، نزدیك است و مصری‌ها برای در امان ماندن از شرّ او، قربانی‌های زیادی تقدیم آن می‌كردند. در تمدّن هندی نیز شیطان، نقش زیادی در زندگی دینی مردم داشته است، آنها شیطان را «راكشا» می‌نامیدند. یونانی‌ها نیز شیطان را « دی ات بولس» (D it - Boles)؛ یعنی معترض، می‌خواندند. در كشورهای آسیای دور، شیاطین شب را می‌پرستیدند و كم كم تاریكی، نماد شر شد و نور، نماد نیكی و خیر. در «بابل» و آشور، اسطوره‌ها در مورد درگیری خدایان خیر و شر سخن می‌گویند و در تمدّن آفریقا، هنوز هم جادوی «وودو» كه تنها جادوی رسمی در جهان است، نوعی تقدیس شیطان و راه به دست آوردن قدرت‌های خارق‌العادّه از طریق آن برای تسلّط بر برخی مردم به شمار می‌آید.2



افكار، آداب و رسوم و رفتار شیطان‌پرستان


1. آنها اعتقاد دارند كه ـ نعوذبالله ـ خداوند هنگامی كه شیطان از سجده كردن به آدم سرباز زد و او را از بهشت راند، به او ظلم كرده است و به همین دلیل شیطان‌پرستان، شیطان را شایستة تقدیر می‌دانند و او را نماد قدرت و اصرار به شمار می‌آورند. آنها همچنین شیطان را قدرت بزرگ می‌دانند، قدرتی كه در بشری را در زندگی به حركت درمی‌آورد.


2. آزاد گذاشتن عنان نفس برای انجام اعمال جنسی و شهوت‌پرستی و مصرف موادّ مخدّر و مشروبات الكلی. در توصیه‌های این گروه آمده است كه عنان نفس خود را آزاد بگذار و در لذّت غوطه‌ور شو و از شیطان پیروی كن، زیرا او دستورهای سخت به  تو نمی‌دهد و فقط خواسته‌های تو را برآورده می‌سازد و تو را زنده و پویا می‌سازد. تراولی، به پیروان خود می‌گفت: هر چقدر می‌خواهی رابطة جنسی برقرار كن، هرطور می‌خواهی و با هركس كه تمایل داری. دیگران باید تسلیم تو شوند.


3. آنها معمولاً لباس‌های سیاه می‌پوشند و موهای خود را بلند نگه می‌دارند و تصویر صلیب شكسته یا ستارة شش ضلعی را بر سینه و دست خود خال‌كوبی می‌كنند. آنها از گردنبند سیاه كه نقش ستارة پنج ضلعی را دارد و در وسط آن سه شیطان با دو شاخ پیچیده به سمت پشت وجود دارد، استفاده می‌كنند.


4. آنها ترجیح می‌دهند كه مراسم خود را در اماكن متروكه یا دور از مردم عادی انجام دهند و عموماً بر دیوارهای محلّ برگزاری مراسم خود، اشكالی ترسناك مانند تصویر مار و جمجمه یا اشكال عجیب و غریب تركیب حیوانات مختلف ترسیم می‌كنند.


5. آنها در جلسات و مراسم خود، موسیقی پر سر و صدای راك (Hard Rock) پخش كرده و مطالبی به شكل ترانه‌ها كه از مرگ و خودكشی ستایش می‌كند، می‌خوانند. آنها در مراسم‌های خود در استفاده از مشروبات الكلی و موادّ مخدّر زیاده‌روی می‌كنند و در این حالات، گاهی به چشیدن خون می‌پردازند. آنها معمولاً برای این كار یك گربه یا سگ یا خروس را می‌كشند و عموماً آنها حیوانات سیاه را انتخاب می‌كنند و در حالی كه آن حیوان زنده است، آن را تكّه پاره می‌كنند و خون آن را به بدن خود می‌مالند.


6. برخی از آنها دست به خودكشی می‌زنند؛ زیرا از نظر آنان، آزادی و خودكشی حقّ آنان است و می‌گویند: انسان آزاد است كه هرچه می‌خواهد، بخورد و هرچه می‌خواهد، بپوشد و هروقت كه دلش می‌خواهد،‌بمیرد. خودكشی از نظر آنان انتقال به جهان خوشبختی و رقص است و بسیار شبیه به یكی از ایستگاه‌هایی است كه انسان آن را می‌پیماید.27


7. نبش قبر و بیرون آوردن اجساد مردگان. آنها در این حال بالای جسدی كه آن را در آورده‌اند، به رقص و پایكوبی می‌پردازند. آنها در مورد این كار می‌گویند: آنها این كار را انجام می‌دهند تا سنگدل و قسی القلب شوند و عدم را با جان و دل احساس كنند و آن را تمرینی برای قتل می‌دانند،‌بدون آنكه هیچ احساس گناهی كنند و خم به ابرو بیاورند.


8. آنها اخلاق را ضعف و مایة حمایت از ضعیفان می‌دانند، آنها می‌خواهند كه اساس روابط مردم با هم سودجویی و لذّت‌طلبی باشد و اخلاقیات را مانع بزرگی در این راه می‌دانند و آن را عامل حركت و پیشرفت به شمار نمی‌آورند.



وصایای نُه‌گانة شیطان‌پرستان:

این نُه وصیت از جمله اصول و پایه‌های این فرقة منحرف است:


1. عنان نفست را آزاد بگذار و در لذّت‌ها غوطه‌ور شو؛


2. از شیطان پیروی كن، زیرا او تنها دستورهایی به تو می‌دهد كه با طینت تو سازگار است و هستی تو را سرشار از زندگی و پویایی می‌كند؛


3. شیطان، نماد حكمت آلوده و نماد زندگی اصیل است، بنابراین خودت را با افكار دروغین و سراب‌ها فریب نده؛


4. افكار شیطان محسوس، ملموس و قابل دیدن است و طعم دارد و عمل به آن باعث شفای تمام بیماری‌های جسمی و روانی است؛


5. نباید عاشق شد؛ زیرا عشق،‌ضعف و خواری و پستی است؛


6. شیطان، نماد دلسوزی و شفقت برای كسانی است كه شایستگی آن را دارند و به جای تباه كردن خود و عاشق دیگران شدن، باید عاشق شیطان شد؛


7. حقّت را از دیگران بگیر،‌هر كس به تو یك سیلی زد، با تمام قدرت با مشت بر همه جای بدن او بكوب و به او ضربه بزن؛


8. همسایه‌ات را دوست نداشته باش و با او همانند اشخاص غریبه و عادی دیگر رفتار كن؛


9. ازدواج نكن، بچّه‌دار نشو، از اینكه ابزار و وسیلة بیولوژیك برای ادامة نسل و زندگی انسان‌ها باشی، حذر كن، فقط برای خودت باش.28



چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:"آنتوان لاوی " شیطان مجسم ", :: 12:34 ::  نويسنده : رضا

آنتوان لاوی ، كسی است كه نامش با شیطان پرستی امروزی گره خورده ؛ چرا كه او كلیسای شیطان را در آمریكا راه اندازی كرده است و بر اساس روایت های مختلف ، انسان عجیب و متوهمی بوده است

آنتوان لاوی كلیسایش را با هیچ و پوچ و تنها بر اساس حرف ها و موعظه هایش ساخت و توانست پیروان و فریب خورده ای هم برای خودش دست و پا كند ؛ تا جایی كه در زمان مرگش ادعای داشتن هزار پیرو را داشت ؛ عددی كه با وجود تبلیغات و هیاهوی او و فرقه اش ، چندان هم زیاد به نظر نمی رسید . اما پایه گذار كلیسای شیطان سرگذشت عجیب و غریبی دارد كه از شدت دروغگویی و اختلالات شخصیتی او حكایت می كند . 

 

اما آنتوان لاوی قبل از اینكه كلیسای شیطان را راه بیندازد و این موعظه های عجیب و غریب را بكند كه بود و چه چیزی او را به این سمت و سو كشاند ؟ در این باره اختلاف نظرهای زیادی وجود دارد و البته با خودتان فكر نكنید مثل سرگذشت همه آدم های معروف و مشهور . نه ! یكی از دلایل اصلی این همه روایت های متفاوت و عجیب و غیر قابل باور درباره زندگی این شخص در حقیقت خود اوست كه دو زندگینامه - بیوگرافی - متفاوت درباره خودش نوشته ؛ انگار كه خودش هم درباره زندگی ای كه گذرانده شك داشته است . یكی از زندگینامه هایی كه آنتوان در سن 44 سالگی و در سال 1974 نوشته " انتقام جویی شیطان " نام دارد . این نوشته پر است از موارد عجیب و فهرستی از كارهای او در لباس یك گرگ گمشده . زندگینامه دیگر او " رازهای زندگی شیطان " است كه در سال 1990 نوشته شده ؛ یعنی زمانی كه لوی 60 ساله بوده . این زندگینامه نوشته ای خیالی است از زبان زنی به نام بلانچ بارتر كه زمانی با آنتوان لاوی رابطه نامشروع داشته است . لوی علاوه بر این دو زندگینامه ای كه برای خودش نوشت ، مدام به حرف ها و ادعاهایش در دهه های مختلف زندگی اش اضافه می كرد . جالب اینكه قضیه به همین جا ختم نمی شد و مخالفان لوی هم افسانه ها و افتراها و وقایع عجیب و غریب دیگری را به زندگی او اضافه می كردند كه خواه ناخواه او را عجیب تر از آنچه بود نشان می داد . آنچه در ادامه می آید از میان همه آن اطلاعاتی انتخاب شده كه به نظر نزدیك تر به واقعیت زندگی او بوده اند .

كودكی پراز جن وافسانه

آنتوان شاندور لوی در آوریل 1930به دنیاآمد .پدر ومادرش اورا "هووارداستانتون لوی " نام گذاشتند . اومتولد ایالت ایلی نویز بود اما در سانفرانسیسكو بزرگ شد . پدرش بنگاه معاملات املاك داشت . آنها خانه ای بزرگ ومجلل درجای خوبی از شهر داشتند . لوی این خانه را سال های سال داشت واین خانه محلی برای استراحت او بود . شجره نامه خانوادگی كه از او وجود دارد می گوید مادربزرگ او - سسیل لوبا پریمو كولتن - یك كولی اهل ترانسیلوانیا بوده ،كسی كه درون كودكی لوی را پركرده بود از داستان هایی درباره دیوها وجن ها وافسانه های پریان .یك داستان محتمل دیگر هم وجود دارد كه می گوید : "كمی بعد از جنگ جهانی دوم عموی آنتوان او را كه پسری 15 ساله بوده با خود به آلمان می برد ؛ به جایی كه فیلم هایی درباره مراسم مذهبی شیطان پرستی به نمایش در می آید و لوی ادعا می كند كتاب مراسم ربانی شیطان را كه درسال 1972 نوشته تحت تاثیر این فضا وفیلم نوشته اما گفته های دخترش "زینا "این حرف لوی را - با ارائه مداركی ازعدم حضور پدرش در آن زمان در آلمان - نقض می كند !

جوانی با توهم های بی پایان

لوی در یك شرایط كاملا معمولی و متوسط یك زندگی آمریكایی بزرگ شد . خانواده او هیچ علاقه ای به خرافات و زندگی غیر عادی از خودشان نشان نمی داند واین تنها خود لوی بود كه خیلی زود این گرایش های عجیب را پیدا كرد . آنتوان لاوی در جوانی مدام شغلش را عوض می كرد . او زمانی را به كارهای هنری می گذراند مثل موسیقی و عكا سی وحتی مدتی به هیپنوتیزم و كاركردن روی پدیده های روحی مشغول شد . اما حقیقت این است كه لوی همیشه درباره گذشته اش و حتی شغل هایی هم كه داشته اغراق می كرد .تاجایی كه شاید در منابع دیگری درباره او بخوانید كه حتی در سیر ك هم كار می كرده یا عكاس جنایی بوده و .... لوی می گوید در سال 1947 - وقتی تنها 17 سال داشته - از خانه فرار می كند و به سیرك معروف " سلایدبتی " كه كار اصلی شان تربیت شیر بوده می پیوندد ؛ چیزی كه هیچ وقت به تایید نرسید و حتی در آرشیوهای این مربی معروف شیرها دیده نشد كه از پسری 17 ساله نام برده شود كه در سیرك كار می كرده . حتی كار كردن در اداره پلیس را هم كه او ادعا می كند مربوط به سالهای 1950 بوده ، هیچ مدركی تایید نمی كند و تمام این حرف ها دروغ و داستان پردازی بوده است . اما یك حقیقت تایید شده در این میان وجود دارد و آن هم این است كه او یك موزیسین شناخته شده بوده ؛ اما هیچ وقت این كار را جدی نگرفت . لوی یاد گیری موسیقی را از پنج سالگی شروع كرد ؛ در 15 سالگی مدرسه را به خاطر نواختن ساز " اوبوا " به همراه اركستر سانفرانسیسكو بالت ترك كرد . آنتوان جوان ترین عضو این گروه بود و باز هم جالب است بدانیم این هم ادعایی بیش نیست ؛ چرا كه دخترش ( زینا ) باز هم با یاد آوری تاریخ می گوید كه در آن زمان اصلا چنین اركستری وجود نداشت ! یك قصه دیگر هم هست كه می گوید او در سال 1948 نوازنده ارگ بوده آن هم در تئاتر مایان بورلسكو لس آنجلس ؛ جایی كه او بازیگر مورد علاقه اش - مرلین مونرو _ را می بیند ؛ لوی ادعای داشتن یادگارهای متعددی از مرلین مونرو دارد كه این قضیه را هم همسرش رد می كند .

حلقه جادوگری تشكیل می شود

زمانی كه این آقای توهم با كارول - همسر اولش - ازدواج می كند ، كسب و كار درست و حسابی ای نداشته و در یك كافه نوازندگی می كرده ؛ برای نزدیك به 30 دلار در هفته به علاوه پول چای . تا جایی كه شواهد نسبتا واقعی نشان می دهند این تنها كار ثابت آقای كلیسای شیطان در این سال ها بوده . زندگی و سرگذشت اولیه لوی نشان می دهد 

او همیشه به دنبال رمز و راز و وهم و خیال بوده و نمی خواسته ساكت و آرام و بی حاشیه باشد و همیشه نقشی عجیب را بازی كند ؛ در لوی یك جاه طلبی اهریمنی بی حد و حصر وجود داشت . تا اینكه در سال 1950 او یك گروه جادوگری به نام " حلقه جادو " را راه اندازی كرد ؛ البته امكان دارد كه اوایل این گروه تنها یك عضو داشته و آن هم لوی بوده . اعضای حلقه جادو در زیرزمین خانه یك فیلمساز به نام كنت انگر جمع می شدند ؛ كسی كه یك آرشیو از فیلم های شیطانی داشت . لوی در این زیرزمین درباره جادوگرهای قدیمی و نهضت جدید جادوگری در انگلستان زیر نظر جرالدگاردنر سخنرانی می كرد . البته "حلقه جادو " بیشتر یك گروه اجتماعی كوچك مخفی بود تا یك شبكه جدی جادوگری ؛ ولی چیزی نگذشت كه این گروه آرام تبدیل شد به یك گروه كثیف و سیاه جادوگری و این همان چیزی بود كه لوی از دنیا می خواست ؛ مخفیكاری و رمز و راز ! 

 

 


اسقف كلیسا ی شیطان

اواسط سال 1960 بود ؛ یعنی سال هایی كه به نوعی انفجار آزادی در غرب محسوب می شد و این انفجار سهمی را هم نصیب لوی كرد . او با استفاده از این اوضاع توانست عقاید شخصی اش را درباره جادو و جادوگری ابراز كند و حتی از همین راه سر و سامانی به زندگی اش بدهد كه از نظر مادی وضعیت مطلوبی نداشت . لوی كه سال ها بود زندگی خود و همسرش را با نوازندگی و اقامت مجانی در خانه پدری می گذراند با استفاده از تئوی هایش در " حلقه جادوگری " و برگزاری كارگاه های گروهی جادو در خانه اش توانست درآمدش را خیلی بالا ببرد . تا این زمان فعالیت های لوی به صورت شخصی و گروهی دنبال می شد و جنبه شناخته شده ای برای همه نداشت تا اینكه در تابستان 1966 یك روزنامه پرده از فعالیت های لوی برداشت و جالب این بود كه او را تحت عنوان " پدر كلیسای شیطانی " معرفی كرد ؛ نامی كه گمان می رود اساس و پایه ایده شیطان پرستی را گذاشت ؛ چیزی كه تا آن زمان شاید خود لوی هم به آن فكر نكرده بود . شاید همین لقب ، باعث شد كه آنتوان لاوی كلیسای شخصی اش را در 30 آوریل 1966 افتتاح كرده و خودش را هم به عنوان اسقف اعظم كلیسا معرفی كند . یك روایت دیگر هم می گوید لوی مجبور بوده خودش را به عنوان پدر اعظم كلیسا معرفی كند چون نتوانسته كسی را پیدا كند كه بتواند شعائر مذهبی و ترسناك را در كلیسا اجرا كند .



انجیل سیاه

اما بمبی كه با انفجارش خیلی ها را متوجه كلیسای شیطان و آنتوان لاوی كرد . در دو مرحله عمل كرد ؛ اولین مرحله زمانی بود كه یكی از شخصیت های طراز اول جامعه با یك روزنامه نگار در این محل با هم ازدواج كردند ـ جودیت كیس و جوروزنتال ـ و مرحله بعدی مراسم غسل تعمید شیطانی دختر لوی بود . زینا كه آن زمان سه سال و نیمه بود در این كلیسا غسل شد . از روابط خیالی و البته گاه واقعی كه آنتوان لاوی آنها را مدعی می شد كه بگذریم ، می رسیم به انجیل شیطانی او ! كتاب لوی به چهار قسمت بر مبنای چهار عنصر حیاتی بنا شده بود : " آب و باد و آتش و خاك . " بعضی ها البته می گویند لوی این كتاب را از روی كتابی به نام " قدرت ، حقیقت دارد " نوشته " راگنار ردبرد " در سال 1896 نوشته و به نوعی سرقت ادبی كرده ؛ اما دخترش زینا كه بیشتر مواقع ادعاهای پدرش را زیر سوال می برد ، این موضوع را رد می كند و می گوید : " من نمی توانم این دو كتاب را با هم مقایسه كنم چون اصلا كتابی را كه شما می گویید تا به حال ندیده ام . " زندگی و كارهایی كه لوی در این سال ها انجام داده نشان می دهد بیشترین لذت او از همه این حرف ها و كارها و ادعاهای عجیب و غریب و دفاع از شیطان برای این بوده كه لوی می خواسته خودش را هر چه بیشتر به معرض نمایش خصوصا در رسانه ها بگذارد ؛ مثلا در یكی از مصاحبه هایی كه با منتقد معروف ـ جری كارول ـ بعد از یك شام در سال 1986 انجام داده در مقابل سوال او " آیا واقعا به كارها و گفته هایش اعتقاد دارد ؟ " تنها شانه هایش را بالا می اندازد و می گوید : " این فقط یك نوع زندگی است . " البته این را هم اضافه كنیم كه لوی بیشتر مواقع با خبرنگارها و در مصاحبه هایش سر این موضوع كه طرفدارانش یك عده احمق گول خورده هستند ؛ درگیر می شده !



مكتب شیطان

از سال های آغازین این فرقه كه گذشت ، لوی به این فكر افتاد كه به فعالیت هایشان چهره ای مجاز بدهد ؛ چرا كه تا پیش از این گروهشان در بین مردم یا بدنام بود یا پذیرفته نشده . لوی برای گرفتن این مجوز شروع كرد به تبلیغ این تفكر توسط طرفدارانش كه " باید از رسم و رسوم های اخلاقی و هر چیزی كه آزادی ما را می گیرد رها شد . " نقطه تمركز آنها هم بیشتر روی مسائل جنسی بود تا جایی كه می گفتند : " ما نباید از كارهای غیر عرف و غیر اخلاقی جنسیمان خجالت بكشیم بلكه این دیگران هستند كه باید دست از موعظه و سركوفت بردارند . " لوی می گفت : " ما هر آنچه از دنیا می خواهیم باید به دست بیاوریم حتی شده با حیله و زور ! " ظاهرا خودش هم باورش شده بود كه با آزاد گذاشتن خواسته های تجاوز كارانه روحی هر فرد می توان به یك آزادی مطلق رسید . در اصل لوی شیطان را به عنوان یك اغواگر انسان نمی دید بلكه از نظر او شیطان یك راه میان بر برای رسیدن به خواسته ها و هوس های شخصی بود و در اصل این شیطان بود كه خدمتگزاری آنها را می كرد . " كلیسای شیطان " هم در اصل تبدیل شد به یك شغل خانوادگی برای لوی ها ؛ برای آنتوان لاوی ؛ همسر دومش و دو دخترش كه یكی از همسر اولش بود و دیگری از همسر دومش . لوی سه دهه از زندگی اش را صرف این مكان كرد . او مصاحبه های بسیار زیادی را طی این سال ها انجام داد . او تنها محض سرگرمی موسیقی را دنبال كرد و اغلب از پنجره خانه سیاهش نوای ارگی سوزناك شنیده می شد . آنتوان لاوی چندین آلبوم موسیقی هم منتشر كرد كه نام یكی از آنها بود : " شیطان جشن می گیرد . " او همچنین نوشتن كتاب درباره شیطان را هیچ وقت ترك نكرد ؛ تا جایی كه امروز پنج كتاب در این باره دارد كه مهم ترین آنها " انجیل شیطانی " و " شعائر مذهبی شیطانی " است . آنتوان دو كتاب هم به نام " یادداشت های شیطان " و " جادوی شیطان " دارد . سرانجام آنتوان لاوی ـ مرد سیاهپوش با سر تراشیده و ذهنی پر از توهم و خیال و جادو ـ در اكتبر سال 1997 در 67 سالگی به انتهای خط زندگی كثیفش رسید ؛ علت مرگش را حمله قلبی اعلام كردند . خانواده اش اما زمان مرگ او را عمدا دو روز بعد اعلام كردند ؛ یعنی در آخرین شب ماه اكتبر كه جشن معروف هالوین برگزار می شود . جسد او سوزانده و خاكسترش بین هواداران ساده لوحش تقسیم شد .



چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:احمد الحسن یمانی کیست ؟ , :: 12:27 ::  نويسنده : رضا

احمد الحسن یمانی کیست ؟ (قسمت دوم) احمد الحسن یمانی کیست ؟ (قسمت دوم)

در ادامه قسمت  اول احمد الحسن یمانی کیست ؟ مواردی را بررسی کردیم در این قسمت به ادامه این مبحث خواهیم پرداخت

ارزیابی سند ودلالت احادیث مورد ادعای جریان یمانی

اینک، لازم است تک تک احادیث مذکور را از نظر سند و دلالت بررسی نموده ، ودر نهایت ارتباط مدّعای جریان یمانی را با‌ آن احادیث کشف کنیم .

ـ حدیث اول : شیخ صدوق در کتاب کمال الدین وتمام النعمة می نویسد :

« حدّثنا علیّ بن أحمد بن محمد بن عمران الدّقاق قال : حدّثنا محمد بن أبی عبدالله الکوفیّ قال : حدثنا موسی بن عمران النّخعی ، عن عمّه الحسین بن یزید النوفلیّ ، عن علیّ بن أبی حمزة ، عن أبی بصیر قال : قلت للصّادق جعفر بن محمد یا ابن رسول الله إنّی سمعت من ابیک (ع) انّه قال : یکون بعد القائم اثنا عشر مهدیّاً فقال : انّما قال : اثنا عشر مهدیّاً ولم یقل : اثنا عشر اماماً ، ولکنهم قوم من شیعتنا یدعون النّاس الی موالاتنا ومعرفة حقّنا » .

حدیث فوق از نظر سند ضعیف است . زیرا در طریق آن اوّلاً : علی بن أحمد بن محمد بن عمران الدقاق است، که از نظر علمای رجال مجهول می باشد . وثانیاً علی ابن ابی حمزه است ، که به عنوان کذّاب ( دروغگو ) ومتّهم توصیف شده ، و کسی بود که مذهب انحرافی واقفیّه را تأسیس نمود . طریق شیخ طوسی وشیخ صدوق به او هم ضعیف است .

از نظر دلالت ، خلاصه حدیث مزبور این است ، که بعد از شهادت امام زمان (عج) دوازده نفر از شیعیان که به خاطر هدایتی که دارند مهدی نامیده می شوند، و نه از ائمه هستند ، ونه از اولاد آنان ، مردم را به سوی ولایت و معرفت حقّ اهل بیت دعوت می‌کنند. واین چه ارتباطی با امروز دارد که هنوز امام زمان (عج) ظهور نکرده است ؟!

احمد الحسن یمانی کیست ؟ (قسمت دوم) احمد الحسن یمانی کیست ؟ (قسمت دوم)

(ادعای خنده دار جریان یمانی : نقشه هوایی منطقه ی آتش فشان ایسلند – نمایش نام احمد)

۲ـ شیخ طوسی در کتاب الغیبة می نویسد :

« أخبرنا جماعة ، عن أبی عبدالله الحسین بن علیّ بن سفیان البزوفریّ ، عن علیّ بن سنان الموصلیّ العدل ، عن علیّ بن الحسین ، عن أحمد بن محمّد بن خلیل ، عن جعفر بن أحمد المصریّ ، عن عمّه الحسن بن علیّ ، عن ابیه ، عن أبی عبدالله جعفر بن محمّد ، عن أبیه الحسین الزّکی الشهید ، عن ابیه امیرالمؤمنین (ع) قال : قال رسول الله(ص)فی اللیلة التی کانت فیها وفاته ـ لعلیّ (ع) یا أبا الحسن احضر صحیفةً ودواة ، فأملا رسول الله(ص)وصیته حتّی انتهی إلی هذا الموضع فقال : یا علیّ سیکون بعدی اثنا عشر اماماً ومن بعدهم اثنا عشر مهدیّاً ، فأنت یا علیّ اوّل الاثنی عشر الإمام . سمّاک الله تعالی فی سمائه علیّاً المرتضی وامیرالمؤمنین والصّدیق الاکبر والفاروق الاعظم والمأمون والمهدی ، فلا تصح هذه الأسماء لأحد غیرک ، یا علیّ أنت وصییّ علی اهل بیتی حیّهم ومیّتهم ، وعلی نسائی فمن ثبّتها لقیتنی غداً ، ومن طلّقتها فأنا برئ منها ، لم ترنی ولم أرها فی عرصة القیامة ، وأنت خلیفتی علی أمتّی من بعدی ، فاذا حضرتک الوفاة فسلّمها الی ابنی الحسن البرّ الوصول ، فاذا حضرته الوفاة فلیسلّمها الی ابنی الحسین الشهید الزکیّ المقتول ، فاذا حضرته الوفاة فلیسلّمها الی ابنه سیّد العابدین ذی الثفنات علیّ ، فاذا حضرته الوفاة فلیسلّمها الی ابنه محمد الباقر ، فاذا حضرته الوفاة فلیسلّمها الی ابنه جعفر الصّادق فاذا حضرته الوفاة فلیسلّمها الی ابنه موسی الکاظم ، فاذا حضرته الوفاة فلیسلّمها الی ابنه علیّ الرضا ، فاذا حضرته الوفاة فلیسلّمها الی ابنه محمد الثقة التقی ، فاذا حضرته الوفاة فلیسلّمها الی ابنه علیّ النّاصح ، فاذا حضرته الوفاة فلیسلّمها إلی ابنه الحسن الفاضل ، فاذا حضرته الوفاة فلیسلّمها الی ابنه محمد المستحفظ من آل محمد ، فذلک اثنا عشر اماماً ، ثم یکون من بعده اثنا عشر مهدیّاً ، فاذا حضرته الوفاة فلیسلّمها الی ابنه اوّل المقربّین . له ثلاثة اسامی اسم کاسمی واسم أبی وهو عبدالله وأحمد و الأسم الثالث المهدیّ هو اول المؤمنین » .

این حدیث نیز از نظر سند ضعیف است . زیرا علیّ بن سنان الموصلیّ العدل در طریق حدیث است ، که او مجهول می باشد . درباره برخی از راویان دیگر این حدیث هم جای اشکال است . از نظر دلالت آشکارا دلالت می کند که بعد از پیامبر اکرم(ص)دوازده امام معصوم می آیند . اولین آن ها امیرالمؤمنین (ع) و آخرین آن ها امام زمان (عج) است . بعد از وفات امام زمان (عج) دوازده نفر آدم هدایت یافته (مهدی) می‌آیند که اولین آن ها ، بنا بر تعبیر روایت ( اوّل مقرّبین ) ، فرزند امام زمان خواهد بود . وی دارای سه نام خواهد بود . یکی احمد ( هم نام پیامبر(ص)، دیگری عبدالله ( نام پدر پیامبر (ص)) و سومی مهدیّ است .

این حدیث با حدیث قبلی از نظر انتساب مهدیین تعارض دارد . زیرا حدیث شیخ صدوق بر این مسأله تأکید دارد که آن ها از شیعیان اند ، که ظاهر آن این است که از خود اهل بیت واولاد آن ها نیستند . در حالی که حدیث کتاب الغیبة بر این معنی صراحت دارد که اولین آن ها فرزند امام زمان است ، ولی در هر حال ، دو حدیث بر این معنی دلالت می کنند ، که این دوازده نفر بعد از شهادت امام زمان خواهند آمد نه قبل از او ! پس هیچ ارتباطی با مدّعیان زمان ما ندارند .

۳ـ شیخ طوسی در جای دیگر کتاب الغیبة آورده است :

« محمد بن عبدالله بن جعفر الحمیریّ عن ابیه ، عن محمد بن عبدالحمید ومحمّد بن عیسی ، عن محمّد بن الفضیل ، عن أبی حمزة ، عن أبی عبدالله (ع) فی حدیث طویل ـ « أنه قال : یا أبا حمزة إنّ منّا بعد القائم أحد عشر مهدیّاً من ولد الحسین » .

حدیث فوق هم نیز از نظر سند ضعیف است . زیرا برخی از راویان آن از نظر علمای رجال از این قرار است : محمد بن عبدالحمید مجهول است . محمد بن عیسی مشترک بین ثقه و مجهول و تشخیص آن دو مشکل است . محمد بن فضیل هم مجهول است.

ابن حمزه مشترک بین ابی حمزه ثمالی که ثقه ، وابی حمزه بطائنی که ضعیف وکذّاب وفتنه گر می باشد.

از نظر دلالت هم بر این معنی دلالت می کند ، که بعد از امام زمان (عج) یازده انسان هدایت یافته ( مهدی ) که همگی از فرزندان امام حسین (ع) می باشند ، می آیند . این حدیث با دو حدیث قبلی از نظر تعداد آن ها تعارض دارد . زیرا آن دو بر دوازده نفر ، اما این یکی بر یازده نفر تأکید دارد . وبه هر صورت ارتباط با زمان کنونی ندارد زیرا به دوران پس از ظهور امام ووفات او ناظر است.

۴ـ شیخ حسن بن سلیمان ( متوفای ۸۰۲ ) در کتاب مختصر بصائر الدّرجات ( سعد بن عبدالله اشعری ) آورده است:

« ممّا رواه السید علیّ بن عبدالحمید باسناده عن الصّادق (ع) أنّ منّا بعد القائم (عج) اثنا عشر مهدیّاً من ولد الحسین (ع) ».

سند این حدیث معلوم نیست . زیرا مؤلف مختصر البصائر آن را از سیّد علی بن عبدالحمید متوفای ۷۶۰ ﻫ به اسنادی که آن سید نقل کرده ، روایت نموده است . اسناد مذکور که در دسترس ما نیست ، تا بدانیم همه آن ها ثقه هستند یا غیر ثقه . بنابراین سخن قطعی درباره سند حدیث ممکن نیست . از نظر دلالت همانند حدیث قبلی است ، الّا این که این حدیث بر دوازده مهدی تأکید می‌کند در حالی که قبلی بر یازده مهدی ! ودر هر صورت سخن از دوران پس از ظهور امام زمان ووفات آن حضرت به میان آورده وهیچ ربطی به امروز که هنوز امام زمان ظهور نفرموده است، ندارد.

احمد الحسن یمانی کیست ؟ (قسمت دوم) احمد الحسن یمانی کیست ؟ (قسمت دوم)

( بخش مدعیان دروغین در انجمن مدعی دروغی )

بررسی کلّی همه احادیث مزبور

احادیث مزبور ، صرف نظر از وضعیت سندی آن ها که نوعاً ضعیف وغیر معتبر است ، از جهت دلالت به عنوان احادیثی شاذ و غیر قابل قبول تلقّی می شود . زیرا بنا بر احادیث مشهور ، بعد از شهادت امام زمان (عج) زمانی برای حکومت معمولی ومتعارف صالحان نمی ماند . طبق احادیث مسلّم شیعه ، بعد از شهادت امام زمان (عج) دوره رجعت است . پس از آن قیامت کبری اتفاق می افتد . لذا برخی از علمای شیعه احادیث مزبور را بر فرض صحّت بر دوران رجعت حمل نموده‌اند . پس مقصود از دوازده یا یازده مهدی همان ائمه هدی:می‌باشد ، که بعد از ظهور امام زمان و شهادت آن حضرت ، جهت انتقام گرفتن از قاتلانشان ، آن هم به مدت کوتاه ( چهل روز ) قیام می کنند.

شیخ مفید در آخر کتاب الارشاد ، پیرامون احادیث مذکور می فرماید : « ولیس بعد دولة القائم (عج) لأحد دولة إلّا ما جاءت به الروایة من قیام ولده إن شاء الله ذلک ، ولم یرد به علی القطع والثبات ، واکثر الروایات انّه لن یمضی مهدی الأمة الّا قبل القیامة بأربعین یوماً ، یکون فیها الفرج ( الهرج ) و علامات خروج الاموات وقیام السّاعة للحساب والجزاء »؛ بعد از دولت حضرت قائم (عج) برای کسی دولتی تشکیل نمی شود . مگر آن چه این روایت بر آن دلالت می کند ، که فرزند ( فرزندان ) او اگر خدا بخواهد قیام می کند . البته این روایت به صورت قطعی ثابت نیست.

اکثر روایات بر این معنی دلالت می کند ، که حضرت مهدی (عج) نمی رود ، مگر چهل روز قبل از قیام قیامت که در آن فرج ( و بنا بر روایت بحار هرج ومرج ) صورت می گیرد ، و علائم خروج اموات وقیام قیامت برای حساب وکتاب آشکار می شود.

علّامه مجلسی پس از نقل اخبار مذکور در بحار الانوار ، « باب خلفاء المهدی و اولاده » ، درباره دلالت وتأویل آن احادیث می نویسد: هذه الاخبار مخالفة للمشهور . وطریق التأویل أحد وجهین: الاوّل : ان یکون المراد بالاثنی عشر مهدیّاً النبی(ص)و سائر الائمة سوی القائم (عج) ، بان یکون ملکهم بعد القائم (عج).

و قد سبق ان الحسن بن سلیمان أوّلها بجمیع الأئمة ، وقال برجعة القائم بعد موته . وبه ایضاً یمکن الجمع بین بعض الأخبار المختلفة الّتی وردت فی مدّة ملکه. والثانی : أن یکون هؤلاء المهدیّون من اوصیاء القائم هادین للخلق فی زمن سائر الائمة الذین رجعوا لئلا یخلو الزّمان من حجّة ، وإن کان اوصیاء الانبیاء والائمة ایضاً حججاً والله تعالی أعلم » ؛ یعنی: « این اخبار مخالف مشهور است .

دو راه وجه جمع و تأویل روایات فوق

راه اوّل: این که مراد از دوازده مهدی « هدایت شده » همان پیامبر اکرم(ص)وسایر امامان به استثنای امام زمان(عج) است . به این معنی که ملک آن ها ( در هنگام رجعت ) بعد از امام زمان خواهد بود . قبل از این گذشت ، که جناب حسن بن سلیمان ( مؤلف مختصر البصائر ) آن حدیث را به همه ائمه ( دوازده گانه ) تأویل نموده وقائل به رجعت امام زمان بعد از وفات شده است . با این تأویل می توان بین برخی از اخبار مختلف که درباره مدّت ملک آن حضرت وارد شده است ، جمع کرد.

راه دوم : این است که آن دوازده مهدی از اوصیاء امام زمان (عج) ، هدایت گران خلق در زمان ائمه:در هنگامه رجعتند . زیرا زمان نمی تواند خالی از حجّت باشد ، اگر چه اوصیاء انبیاء :نیز حجج هستند والله اعلم ».

جریان یمانی با احادیث مزبور چه ارتباطی دارد ؟

احادیث مذکور ، چه این که صحیح باشند وچه ضعیف ، چه قابل قبول از نظر دلالت وچه غیر قابل قبول ، چه قابل تأویل به رجعت باشد ، چه غیر قابل تأویل ، هیچ ارتباطی با مدّعای جریان یمانی ندارد.

زیرا همه آن احادیث بر این مطلب اجماع دارند ، که قیام مهدییّن دوازده‌ گانه یا یازده گانه بعد از ظهور ووفات امام زمان (عج) خواهد بود. هیچ یک از احادیث بر این معنی دلالت نمی‌کند ، که آن‌ها یا برخی از آن‌ها قبل از ظهور امام زمان (عج) می‌آیند . در حالی که احمد اسماعیل گاطع الصیمری ، که به دروغ مدّعی فرزندی ووصایت امام زمان (عج) است ، در حال حاضر که هنوز امام زمان ظهور نفرموده ، ادّعای قیام کرده وخود را اوّلین نفر از مهدییّن می نامد!

بنابراین ، مدّعای نامبرده هیچ پایه و مستندی از جهت احادیث ندارد . علاوه بر آن ، نام وصی خود ، فریاد می زند که بعد از مرگ مُوصی قیام به وظیفه می کند ، نه قبل از مرگ او . پس مدّعی جریان یمانی چه وصییّ است که قبل از ظهور ومرگ موصی مشغول به کار شده است !؟

تشکیلات و عملکرد جریان یمانی

در کنار رهبری جریان الیمانی که به عهده احمد اسماعیل گاطع معروف به احمد الحسن الموعود می باشد ، رهبری معنوی ، نظامی ورهبری سازمانی هم وجود داشته است . شیخ کاظم العقیلی مسئول شاخه نظامی ،  عبدالرحیم ابومعاذ به عنوان مرشد و رهبری معنوی سازمان می باشد . معاون مؤسس این جریان شخصی به نام شیخ حیدر المنشداوی ( ابن ابو فعل ) از شاگردان شهید سید محمد صدر بود . المنشداوی در زمان صدام به ایران آمد و به ترویج این فکر پرداخت ، لذا توسط حکومت ایران دستگیر گردید ، و به مدت ۶ ماه در زندان به سر برد . بعد از سقوط صدّام به عراق بر گردانده شد ، و ادّعا نمود که وی وصی امام‌زمان (عبدالله بن الحسن القحطانی ) می‌باشد ، واز همه اموری که مردم از آن ها اطلاعی ندارند ، مطلع است ، حتی از محل قبر فاطمه(ص) مطلع می باشد . وی دفتری را در منطقه قدیم نجف در شارع الرسول (ص) افتتاح نمود ، وبه نشر افکار خود همّت گماشت . بعد از این اتفاقات ، مؤسس جریان با صدور بیانیه ای المنشداوی را تفسیق کرد.

لذا قاسم عبد حسن از عناصر سابق حزب بعث ، عباس خلف الچبیناوی از عناصر سازمان بدر ، عباس زوری عگله و هامل محیی حمود نیز به همراه المنشداوی از این جریان خارج شدند؛ شیخ حیدر المنشداوی پس از آن ، در بغداد توسط یک گروه مسلح کشته شد.

از طرفداران یمانی ، شخصی از بیت حمامی ، به نام سید حسن الحمامی ـ فرزند مرحوم سید محمد علی حمامی متوفای ۱۹۹۸ م از علمای معروف نجف ـ بود . این شخص که مرتبط با دستگاه بعثی ، عقده ای و ضدّ علمای دین بود ، به عنوان روحانی ارشد آن گروه فعالیت داشت . ومصداق آیه شریفه : ( انّه لیس من اهلک انّه عمل غیر صالح ) شد.

احمد الحسن یمانی کیست ؟ (قسمت دوم) احمد الحسن یمانی کیست ؟ (قسمت دوم)

( ستاره داود، آرم جریان یمانی ! )

شعار جریان الیمانی یک ستاره اسرائیلی به نام داوود است . این ستاره ۶ ضلعی به عنوان آرم ودر کنار امضای احمد الحسن الیمانی قرار می گیرد ، وامضای او در برخی اعلامیه ها از این قرار است:

بقیّة آل محمد:، الرکن الشدید ، احمد الحسن وصی و رسول الامام المهدی (عج) الی الناس اجمعین ، المؤیّد بجبرئیل، المسدّد بمیکائیل ، المنصور باسرافیل ، ذریّة بعضها من بعض والله سمیع علیم » .

این ستاره شش‌ ضلعی در زبان لاتین«پنتاگرام»نامیده می‌شود . صهیونیست ها از آن در پرچم خود به عنوان سمبل تسلّط بر جهان استفاده می کنند . فرقه یمانی در ابتدای کار از این ستاره به عنوان آرم و نماد جریان خود استفاده می کرده ، ولی بعدها برای جلوگیری از آبروریزی واثبات وابستگی آن ها به صهیونیسم ، این نماد را از تبلیغات خود حذف نمودند.



چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:احمد الحسن یمانی کیست ؟, :: 12:21 ::  نويسنده : رضا

احمد الحسن یمانی کیست ؟ (قسمت اول) احمد الحسن یمانی کیست ؟ (قسمت اول)

مدتی کوتاهی از عمر فرقه ای جدید به نام انصار یمانی میگذرد که از هر راهی برای ضربه به اصل شیعه استفاده میکند اما

خلاصه ای کوتاه :

فرقه ای منحرفه ای آمده است که که به عنوان انصار المهدی که خودشان را شیعه معرفی کرده اند ؛ درحال تبلیغ بیعت گرفتن از مردم با یمانی از طریق اینترنت و انواع مسنجر ها در تمام نقاط جهان هستند …
جریانی که تحت عنوان احمدالحسن الیمانی وصی و فرستاده امام زمان علیه السلام در اواخر سالهای حاکمیت صدام ملعون بروز کرد پس از سقوط اوبا کمک برخی از باقیمانده های رژیم بعث تشکیلات وسیعی را در مناطقی همچون نجف*کربلا*ناصریه وبصره به راه انداخته و مؤسس جریان شخصی به نام احمد اسماعیل گاطع از قبیله صیامر درحدود سال ۱۹۷۳میلادی درمنطقه ای بنام هویر از توابع زبیر از استان بصره متولد شد وی درسال ۱۹۹۹میلادی از دانشکده مهندسی نجف فارغ التحصیل شده و مدتی در حوزه شهید سید محمد صدر تلمذ نمود.ضمنا بنا بر نقل موثق برادر وی از نیروهای بعثی بود …

ادعاهای واهی احمد الحسن یمانی

این فرد با این که سید نیست ، و اصل و نسب او از طایفه « صیامر » معلوم و معروف است ، عمامه سیاه پوشید ، ودر مجامع عمومی ظاهر شد. از جمله ، با توجه به فیلمی که از او گرفته شده است ، بر بالای منبر در یک مسجدی، با لباس روحانی و عمامه سیاه سخنرانی ، وادّعاهای ضد ونقیض خودش را مطرح کرده است.

از لحن کلام او پیداست که سواد پایینی دارد، وسخن گفتن به عربی فصیح برای او مشکل است. در آن سخنرانی در عین این که تصریح می کند که هیچ ادّعایی ندارد، واو یک مرد ساده از یک روستای ساده ای است، در همان زمان ادّعا می کند که ، « من مایه رحمتم برای اسلام، بلکه برای اهل زمینم ، اهل بیت (ع) هر کجا بروم، همواره با من هستند وصریحاً می گویم که خدواند مرا برگزیده است؛ صاحب نفس مطمئنه به من متصل شده، وخود صاحب نفس مطمئنه شده ام. من می خواهم شیعیان را متحد کنم از عالم و عامی؛ من آمادگی دارم حقایق را برای همه روشن کنم ، وبه صورت سیاه وسفید نشان دهم. خدا نور است وکلام او نور است. در عین حال هیچ ادعایی هم ندارم ! »

احمد الحسن یمانی کیست ؟ (قسمت اول) احمد الحسن یمانی کیست ؟ (قسمت اول)

( تصویر احمد اسماعیل گاطع )

مراحل مختلف بروز جریان یمانی

ادّعاهای واهی او در طی پیامی که از طریق سایت اینترنتی خود ، با خطاب به علماء حوزه های دینی در مورخه ۲۷ شوال ۱۴۲۴ هجری قمری فرستاده بود ، از این قرار است:

در مرحله اوّل : ادّعا می‌کند که ، امام زمان (عج) را در عالم خواب به صورت مکرّر در حرم سید محمد فرزند امام هادی (ع) دیده ، او را امر به زیارت عسکریین می کند . پس از آن موفق به دیدار آن حضرت در بیداری شده ، حضرت او را نسبت به انحرافات عملی و مالی حوزه‌ها به خصوص حوزه نجف آگاه می کند، وتحت تربیت ویژه قرار می‌دهد!

در مرحله دوم : مدّعی است که ، او را امر به ورود به حوزه علمیه می کند ، ودر آن جا مأموریت به او داده که انحرافات حوزه را مطرح نماید!

در مرحله سوم : ادّعا می نماید که ، در ماه شعبان سال ۱۴۲۰ ﻫ . ق ( مصادف با ۱۳۷۸ ش)، امام زمان را برای دومین بار در حالت بیداری در کنار حرم امام حسین (ع) ملاقات کرده ، وبه دستور امام به نجف می رود ، ودعوت خود را علنی می سازد ، در این مرحله جمعی او را تکذیب می کنند؛ و او را به سحر و جنون و تسخیر اجنّه متهم می کند در پی آن به شهر خود باز می شود.

اعلان عمومی جریان یمانی پس از سقوط رژیم صدام حسین

بعد از سقوط صدام در ماه جمادی الثانی ۱۴۲۴ قمری ، احمد اسماعیل گاطع دعوت خود را علناً تکرار کرده، و تعدادی فریب حرف های او را می خورند . در ماه مبارک رمضان آن سال ادّعا می‌کند ، که از سوی امام زمان (ع) مأموریت یافته تا همه مردم زمین را مورد خطاب قرار دهد ، و آن ها را به قیام در راه حق بر علیه ظالمان دعوت کند!

وی در آن پیام تصریح می کند ، که من انتظار یاری علمای دین را ندارم . زیرا بسیاری از آنان با امام زمان (عج) با لسان وسنان جنگ خواهند کرد، چون با ظهور امام زمان (عج) بساط مرجعیت آنان درهم پیچیده می شود؛ ومقصود از اوثان واصنام ( بت ها ) همان علما هستند.

مغالطه عجیب در طرح برخی از روایات توسط یمانی

وی برای اثبات مدّعای خود به چند دلیل استناد می کند:
دلیل اول: خواب هایی که اشخاصی درباره او دیده اند ! و این علاوه بر خواب هایی که خود دیده بود!
دلیل دوم: اخبار از حوادث آینده مثل سقوط صدّام!
دلیل سوم: آمادگی برای مناظره با علمای اسلام ، یهود و مسیحت!
دلیل چهارم: آمادگی برای مباهله با علمای شیعه وسنی و یهودی ونصرانی!

بدیهی است که به اصطلاح ادلّه فوق صرف ادّعا است . خواب هم بر فرض صحّت حجّت شرعی نیست.
وی در پایان پیام خطاب به مردم عراق ، این‌چنین می گوید: پدرم امام زمان (عج) را برای اهل زمین فرستاد ومن دعوتم را در بین شما آغاز کردم، در حالی که جبرئیل و میکائیل مرا تأیید و نصرت می دهند، من از شما طلب نصرت می کنم. اگر نصرتم دادید فبها ، والّا سابقه پدران شما روشن است. اگر مرا خذلان کنید، صبر خواهم کرد همان گونه که مسلم بن عقیل صبر نمود . من بزودی از میان شما خواهم رفت، ای باقیمانده های قاتلان حسین! اگر می خواستم، شمر و شبت این زمان را معرفی می کردم.
من اخبار شما را به پدرم محمد بن الحسن خواهم رساند؛ در آینده به همراه او، که جز شمشیر ، چیزی را به شما ارائه نخواهد داد، باز خواهم گشت .

وی در سایت اش با امضای سید احمد حسن وصی و رسول امام مهدی (عج) ، در مورخه ۲۱ / ربیع الثانی ۱۴۲۶ هجری قمری مصادف با ۹ / ۳ / ۱۳۸۴ شمسی به صورت سؤال وجواب پیامی را منتشر می کند . در آن پیام با این که مدعی فرزندی امام زمان (عج) و هاشمی بودن شده است ، یمانی بودن خود را این گونه توجیه می کند که : مکه از تهامه است وتهامه از یمن ، پس محمد وآل محمد(ص) همگی یمانی هستند!

از این رهگذر احادیثی را که درباره مدح یمانی ، واین که پرچم او پرچم هدایت است، وارد شده ، بر خود تطبیق می کند . در آن مصاحبه ادّعای عصمت هم می کند.

مدّعی جریان یمانی به احادیثی که علامه مجلسی در باب « خلفاء المهدی صلوات الله علیه واولاده وما یکون بعده » در ج ۵۳ بحار الانوار آورده است ، تمسّک می کند . طبق یکی از آن احادیث ، پیامبر(ص)به دوازده امام معصوم شیعه وصیت می کند ، وبعد از ذکر امام زمان(عج) می فرماید : « ثم یکون من بعده اثنا عشر مهدیّاً فاذا حضرته الوفاة فلیسلّمها الی ابنه اول المهدییّن … ».

مدّعی ادّعا می کند که او مصداق همان اوّل المهدیین و فرزند امام زمان (عج) است !در حالی که امام زمان هنوز نیامده وفوت نشده ، وصیّ او ظهور کرده است!

در پیام دیگری که طرفداران وی با امضای انصار المهدی ، در مورخه ۱۱ ماه رمضان ۱۴۲۷ ق ، از نجف خطاب به مقام معظم رهبری فرستاده اند ، چنین آمده است: « الی السید علی الخامنه ای! السلام علیکم ورحمة الله وبرکاته … » در آن پیام از مقام معظم رهبری تقاضای قرائت این پیام ودادن جواب به آن را کرده . وادلّه حجیّت ادّعایی احمد بن الحسن را مطرح می‌سازند. از جمله همان حدیث وصیّت وخواب ها ومناظره ها و مباهله را مطرح می کنند.



چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب: از فرقه اکنکار چه میدانید؟, :: 12:15 ::  نويسنده : رضا

 

واقعا خیلى جالب است، که با وجود چنین ویژگى‏هایى، نامشان را خدا مى‏گذارند و تاکنون هیچ یک از ادیان الهى متوجه نبوده‏اند، که تحت سیطره چه خداى بدجنسى قرار دارند و بإ؛ روى کار آمدن مکتب اکنکار ماهیت این چنین خداى بدطینتى براى بندگان روشن گردید.

 

 

 

هدف اصلى اکنکار، قادر ساختن روح بر ترک کالبد، سفر به دنیاى معنوى و رسیدن به هدف غایى آنامى لوک(۱) است. انامى لوک، نامى است براى سرزمین بدون نام، یا بهشت حقیقى؛ جایى که خدا »سوگماد«(۲) در آن بسر مى‏برد.

 

برترین خدا نزد اکیست‏ها(۳)، سوگماد است؛ زیرا همه تمام سرچشمه هستى و تمام عوالم هستى، از اعلى علیین گرفته تا عالم فیزیکى ، همگى نشانى از سوگماد هستند. و لذا بزرگ‏ترین افتخار ماهانتا، همکارى با سوگماد است.

 

سفر روح در اکنکار که مهم ترین مسئله است - وسیله‏اى است براى رسیدن به سوگماد. اکیست‏ها قائل به وجود دوازده طبقه و دوازده خدا هستند، که سوگماد از تمامى دوازده خدا بالاتر بوده و تمامى خدایان، تحت عنایت و قدرت او داراى قدرت مى‏باشند.

 

عالَم نزد اکیست‏ها به دوازده بخش تقسیم مى‏شود، که اگر سوگماد در راس قطب مثبت عالم باشد، کَل نیرانجان(۴) راس قطب منفى عالم است. بنابراین، کَل نیرانجان در قطب منفى عالم بوده و حرکات و افعالش در مقابل سوگماد است.

 

در مکتب اکنکار، عالم پایین و تحتانى(فیزیکى، اثیرى، عِلى)، به معناى یک زندان عظیم است، که داراى سلول‏هاى بى‏شمارى بوده و زندان‏بان آن، کَل نیرانجان است. البته خانه حقیقى انسان‏ها در جاى دیگرى است، که همان جهان سوگماد مى‏باشد. پال مى‏گوید: آن خدایى که همه پیروان ادیان ادعا مى‏کنند، خداى متعال است، همان قطب منفى عالم، که کل نیرانجان است.

 

نیروى منفى، تحت کنترل کل نیرانجان قرار دارد و او عملا جزئى از سلسله مراتب معنوى خدا مى‏باشد. او در قطب منفى آفرینش، در راس سه جهان مستقر شده و خالق جهان‏هاى مادى و معنوى(۵) است.

 

به عقیده پال، به همین دلیل، گروه بى‏شمارى از ریشى‏ها(۶) معتقد بودند، که او خالق متعال است و بسیارى از مذهبیون امروزى، هنوز هم او را در مقام بالاترین و مقدس ترین جلوه الهى پذیرفته اند.(دفترچه معنوى/ص۱۱۱)

 

خداى فریب کار «کل نیرانجان»

 

اکیست‏ها معتقدند: مادامى که ما در جهان ماده زندگى مى‏کنیم، باید با قدرت منفى سرو کار داشته باشیم و باید در تلاش خود براى آزادى معنوى با »کل نیرانجان« کنار بیاییم؛ زیرا وظیفه کل نیرانجان این است، که ما را تا هنگامى‏که مى‏تواند در ارتباط با کارما در این جهان نگه دارد.

 

به عقیده آنها، کل نیرانجان وضع کننده این قوانین است؛ زیرا او خالق جهان مادى و پروردگار هر چیزى است، که درون آن قرار دارد. او پروردگارى است که تمامى پیامبران قدیم از او در انجیل یاد کرده اند. هم‏چنین او »یهوه« یهودى‏ها، خداى مسیحیان، براهم ودانتیست‏هاست. او عملا خداى تمام ادیان است.(اکنکار، کلید جهان‏هاى اسرار/ص۳۳۴)

 

به تعبیرى، اکیست‏ها همه ادیان را به اعضاى بدن انسان (سر، دست، پا و چشم) تشبیه کرده و روح غالب و حاکم بر بدن را، جریان اک مى‏دانند. بنابراین آنها در تضاد با هیچ دینى نیستند، همه را تأیید مى‏کنند، اما مى‏گویند: عالم محدود به همین عالم معرفى شده نیست؛ زیرا تمام ادیان، پیامبران و فرستادگان، مربوط به طبقات پایین عالم اند، در صورتى که عالم، دوازده طبقه یا حلقه دارد و هر کدام و اصلى و لذا پیامبران، همگى از طرف کل نیرانجان آمده اند، که از پست‏ترین خدایان است.

 

یا در جاى دیگر دین اسلام را هم اضافه کرده و مى‏گویند: او خدا، پروردگار انجیل، یهوه عبرى‏ها و مسیحیان و الله محمدى‏ها است، او [یهوه] براهم و دانیست‏ها و عملا خداوند همه ادیان و مذاهب است. (سرزمین‏هاى دور / ص ۲۰۸)

 

۱. جایگاه کل نیرانجان

 

جایگاه کل نیرانجان یا جات(۷) نیرانجان، قطب منفى عالم مى‏باشد. کل نیرانجان، خدایى است داراى جا و مکان. با این‏که واقعا خدا بوده، ولى داراى مختصات مادى (جا و مکان) مى‏باشد.

 

گفته مى‏شود: شهر نور منزلگاه جات نیرانجان است و او در قصر مجلّلى درون کوه نور زندگى مى‏کند.(سرزمین‏هاى دور/ ص ۲۶)

 

اکیست‏ها معتقدند: کل نیرانجان وظیفه خَلق و فرمانروایى قطب منفى عالم را بر عهده دارد. البته خدایان دیگرى در همین عوالم قطب منفى حضور دارند، که همگى زیر دست کَل هستند.

 

بسیارى از زیر دستان دیگر نبز در تحت فرمان او وجود دارند، لکن در میان همه قدرت‏هاى منفى، او صاحب عظیم‏ترین آن‏هاست. دیگران در سمت نمایندگى و زیر دست او قرار دارند. آنها از اوامر او به همان نحوى تبعیت مى‏کنند، که او از مقامات بالاتر از خود [تبعیّت مى‏کند]. (سرزمین‏هاى دور/ ص ۲۰۵)

 

۲. توهین به ادیان

 

اکنکار با توهین به همه ادیان و توهم خواندن اعتقاد به خداى متعال، سعى در اثبات خداى برتر اکنکار، نسبت به دیگر ادیان الهى دارد.

 

اکیست‏ها مى‏گویند: آن خداى واحدى که همه ادیان الهى قبول داشته و فکر مى‏کنند، که خداى متعال است، تنها کَل نیرانجان مى‏باشد، که با حیله و نیرنگ انسان‏ها را به پرستش خویش مشغول داشته است.

 

گفته شد که نیرانجان، خداى قطب منفى است، که شامل چهار عالم تحتانى (فیزیکى، اثیرى، علّى، ذهنى) مى‏باشد، که البته هر کدام از این جهان‏ها داراى خدا و پروردگارى خاص بوده و هر کدام به عنوان خداى زیر دست کَل نیرانجان انجام وظیفه مى‏کنند. به عنوان مثال، خداى طبقه دوم (اثیرى) که »بِرَهَم« است، خدایى است بس خودستا، که تمامى سعى‏اش در این است که همه را به پرستش خود وا دارد و در مقابل، اجر ناچیزى به بندگان مى‏دهد. او با استفاده از مایا(۸)، که قدرت توهم است، پیروانش را تحت کنترل نگه مى‏دارد. استفاده او از ذهن و دیگر کالبدهاى لطیف انسان، آنچنان زیرکانه و نامحسوس است که تقریبا هیچ‏کس به شگردهاى مخفیانه این خداى جهان دوم و مافوق دنیاى خاکى پى نمى‏برد.

 

واقعا خیلى جالب است، که با وجود چنین ویژگى‏هایى، نامشان را خدا مى‏گذارند و تاکنون هیچ یک از ادیان الهى متوجه نبوده‏اند، که تحت سیطره چه خداى بدجنسى قرار دارند و بإ؛ روى کار آمدن مکتب اکنکار ماهیت این چنین خداى بدطینتى براى بندگان روشن گردید. البته در نوشته‏هاى پال توئیچل، نسبت به این خداى قطب منفى، تناقض وجود دارد؛ زیرا وى گاهى خداى ادیان را خداى قطب منفى مى‏نامد - همانطور که اشاره شد - و گاهى در جایى، آنها را خداى قطب مثبت و سوگماد نامیده و از قول سوگماد مى‏گوید:

 

در میان همه اقوام، نام‏هاى بى شمارى دارم: ذات کیهان، رادها سوامى(۹) وجود تبارک، زارانا آکوانا(۱۰) وجود لایتناهى، اهورامزدا یا هرمز، ارباب خرد، پادشاه نور، الله، بودا، و بسیارى نام‏هاى دیگر. (دندان ببر/ص ۱۷۸)

 

۳. آیا کل نیرانجان همان خداى مسلمانان است؟

 

عجب آن‏که، پال معتقد است: این خدا همان پروردگار مسلمانان است؛ خدایى که هم داراى فرزند است و هم داراى همسر؛ در صورتى که در آیین اسلام به فرموده خداوند تبارک تعالى، از اولین نکاتى که به بشر گوشزد مى‏شود و براساس آن خداوند متعال خویش را معرفى مى‏کند: »لم یلد و لم یولد«(۱۱) است؛ نه مى‏زاید و نه زاده شده است. یا آن‏که مى‏فرماید: »قل هو الله احد«(۱۲)؛ بگو خدا یکتاست. و صدها آیه دیگر که نشان از یکتایى خداوند دارد.

 

حال سؤال این است که، چه مى‏شود که یکباره این خدا داراى فرزند و همسر شده و گفته مى‏شود، که این خداى داراى همسر و فرزند همان خداى مسلمانان است، در صورتى که همه ما مسلمانان اعتقاد داریم که خداى ما خداى یکتاست، خدایى که نه همتا دارد و نه فرزند و همسر. بنابراین، مکتب اکنکار براى اثبات خود، به دیگر ادیان الهى، به خصوص اسلام، تهت‏هاى ناروایى مى‏زند؛ زیرا آنها اول فرض را بر این مى‏گذارند که جهان‏هاى تحتانى تحت سیطره کَل نیرانجان است و سپس اذعان مى‏کنند که این خدا همان خداى مسلمانان با آن صفات کذایى است، و در مقابل، نقطه اوج خداوندى عالم را سو گماد مى‏دانند؛ خدایى که همه عالم را آفریده و از تمامى خدایان دیگر برتر است.

 

قبل از توضیح سوگماد، اولین تناقضى که به ذهن انسان مى‏رسد، وجود قدرت همین جناب سوگماد است؛ زیرا چطور مى‏شود که سوگماد پر قدرت باشد، ولى حیطه قدرتش بر کل نیرانجان و یا عالم تحتانى میسور نباشد؟ چطور مى‏شود که سوگماد آفریننده کلیه عوالم باشد، ولى قطب منفى عالم تحت سیطره او نباشد؟ چطور مى‏شود که خداى قطب منفى ضعیف‏ترین خدا باشد، ولى در جنگ با سوگماد قدرت‏مند باشد و بتواند بندگان سوگماد را سال‏ها تحت سیطره خویش درآورد؟ این چه خدایى است که قدرت کمک کردن به بندگانش را ندارد و تنها خود بندگان هستند که مى‏توانند با سفر روح به خویش کمک کنند و خود را به خداى سوگماد برسانند.

 

۴. تناقض چند خدایى

 

از دیگر تناقض‏هاى این مکتب این است که، اکیست‏ها با این‏که عالم را داراى چند خدا مى‏دانند، ولى در جاهایى چنین نقل مى‏کنند: توهم نشود که ما به چند خدا قائل هستیم، نه، بلکه ما تنها به یک خداى سوگماد قائل هستیم و دیگر خدایان را با این‏که خدادانیم، اما آنها در ذیل قدرت سوگماد وجود دارند.

 

جواب: در مطالب قبل اشاره شد که، کل نیرانجان داراى قدرت جنگ با سوگماد است. یا مثلاً در حال فریفتن بندگان خدا (سوگماد) است. یا آن‏که سیطره قدرت کل نیرانجان، قطب منفى عالم (فیزیکى، اثیرى، علّى و ذهنى) است، که قدرت سوگماد در آن راهى ندارد و یا آن که کل نیرانجان خداى تمام ادیان اصولى، حتى اسلام خوانده شد که داراى پیامبر و فرستاده مى‏باشد.

 

حال سؤال این است که؛ چطور مى‏شود، چنین خداى قدرت‏مندى که به گفته خودشان سال‏هاست بشر را در جهان‏هاى تحتانى مشغول نگه داشته، همان سوگماد یا جزئى از سوگماد باشد؟

 

پس اگر کل نیرانجان جزء سوگماد است و تنها وجود، مختص به اوست، در این صورت، جنگ میان دو خدا معنایى ندارد و به همین دلیل نمى‏شود در مکتب اکنکار قائل به وجود یک خدا شد. بنابراین، باید گفت که اکیست‏ها اعتقاد به خدایان متعدد داشته و گفته مى‏شود؛ هر خدا داراى قدرت منحصر به خویش مى‏باشد، ولى پال در جایى دیگر خدایان را تجلى سوگماد دانسته و مى‏گوید:

 

سوگماد یک نوع تمرکز فعالیت را بنا نهاد که از مرکز تمام هستى شروع شده و تا پایان قطب منفى ادامه دارد. هر یک از این‏ها عملا تجلى اى از خود اوست. (اکنکار کید جهان‏هاى اسرار/ ص ۳۳۱)

 

این گفته پال نیز تناقض پیدا مى‏کند با خود سوگماد؛ زیرا چطور مى‏شود، که آخرین تجلى سوگماد کل نیرانجان باشد، ولى با خود سوگماد در جنگ بوده، مخالف او عمل کند و سوگماد هم نتواند با او ستیزه نماید، در حالى‏که کل نیرانجان علم به سوگماد داشته و مى‏داند که تجلى سوگماد است، اما او را نفى کرده و در فکر گریز از سیطره او مى‏باشد. البته این نوع تخطى کردن از خدا، در مورد بندگان امکان دارد، چون بندگان ضعف علم دارند و از روى نادانى دست به مخالفت با خدا مى‏زنند، ولى در مورد خدا و خداچه‏ها چنین چیزى امکان ندارد و نمى‏شود فرض کرد که خود خدا با خدا مخالفت کند، این امکان ندارد؛ یعنى از منظر عقل ممکن نیست که کل نیرانجان، هم خدا باشد و هم مخالف با خدا باشد.

 

خداى خدایان «سوگماد»

 

پال، سوگماد را چنین تعریف مى‏کند:

 

بى‏شکل، همه جا حاضر و ناظر، غیر بشر، نامتعین و نامحدود، اقیانوس عشق و رحمت، که تمام زندگى از او جریان مى یابد. تمام راستى‏ها، حقایق، اندیشه‏ها، عشق، قدرت و تمام خدایان نواحى عالم، مظهر او هستند. او به هر شکلى‏که در مراحل مختلف ایجاب کند در مى‏آید، ولى هیچ‏یک از این اشکال تمامیت او را نشان نمى‏دهند؛ زیرا او هم‏چنان بى شکل و غیر مشخص مى‏ماند. او در همه عالم گسترده است؛ جوهر هستى، حیات کُل، خداى متعال، آنچه که اوست و کلیتى که در اوست.

 

لذا هیچ نامى‏نمى توان بر او نهاد، مگر نام شاعرانه و عرفانى خدا؛ شکل بى شکل که متضادى براى او وجود ندارد. هر چه مخالف در عرف باشد، در خود اوست. او دلیل بر این است که هیچ سفیدى بدون سیاهى وجود ندارد و هیچ شکلى جدا از خلأ در تصور نیاید.

 

او درونى دارد به نام نیر گونا(۱۳)، که چنین مى‏گوید: او فاقد چند و چون است و درباره‏اش نمى‏توان چیزى گفت و به چیزى اندیشید.

 

و تجلى بیرونى دارد بنام ساگونا(۱۴)، که نمى‏توان حقیقت جاویدان را بر او نهاد، آگاهى و نشاط است.(واژه نامه اکنکار / ص ۲۳۳)

 

در پندار اکیست‏ها، سوگماد آفریننده تمام عالم‏هاست، چه جهان تحتانى و چه فوقانى.

 

تمامى مراحل براى پرورش روح مهیا شده است، جهان تحتانى با این‏که ناقص است، ولى مقدمه اى است، براى صعود روح به سمت سوگماد. و لذا تنها تفاوت بین افرینش تمام شده و ناتمام خدا در این است، که خدا؛ (سوگماد)، جهان‏هاى پایان یافته تحتانى را به منظور مهیا کردن مکانى جهت پرورش روح تاسیس کرده است.

 

پس روح را از اقلیم آسمانى به زمین فرستاده، تا پس از تناسخات متعدد، روح در خلال تجربیاتش تزکیه شده و در نهایت به بهشت بر گردد.

 

۱. خداى شى‏ء وار

 

درگذر از اعتقاد اکیست‏ها به وجود خدایان متعدد، نگاهشان به ماهیت همین خدا، (سوگماد)؛ منحصر به فرد است. در کُل تصور آنها از خداوند تبارک و تعالى به دو گونه است: نگاه شى‏ء وار و نگاه شخص وار.

 

در هر دو نگاه خداوند داراى قدرت است، ولى در نحوه ابراز قدرت متفاوت هستند؛ زیرا یکى قدرت‏مند و فعال است، ولى دیگرى در عین قدرت، اتوماتیک وار عمل مى‏کند. واضح‏تر آن‏که، در نگاه شى‏ء وار، خداوند داراى قدرت فرض شده است، ولى این اِبراز قدرت و خداوندى به مانند شى‏ء یا کامپیوترى است که اتوماتیک وار اِعمال مى‏شود.

 

در نگاه شخص وار، خداوند تبارک و تعالى داراى قدرت است، ولى نه به مانند یک ماشین کوک شده یا محکوم به عملى مشخص؛ چرا که این خداوند در عین آنکه قدرتمند است، داراى احساس نیز هست؛ زیرا عفو مى‏کند، مى‏بخشد، دعاى‏بندگان را مى‏شنود، پاسخ مى‏دهد، رئوف است، داراى شخصیت است، پس قابل خطاب (تو) و (او) است. خداى شى‏ء وار چون دیگر در موردش حب و بغض معنا ندارد، لذا دعا و طلب آمرزش هم معنا ندارد، پس شخصیت هم ندارد، بلکه شیئیت دارد، دیگر قابل خطاب شخص نیست، بلکه خطاب (آن)(۱۵) در مورد او صادق است. در مکتب اکنکار، عامدانه و از روى تعقل، خطاب (آن) به خداوند (سوگماد) مى‏شود:

 

[آن] صفت (سوگماد) حاکم مطلق است به همه، که قدیّسین مى‏باید با او همراهى کنند تا مأموریت خود را در رابطه با دادن دستور العمل‏هاى لازم به توزاهاى دیگر به روش درست به انجام رسانند. (نسیمى از بهشت/ ص ۱۷۳)

 

تفاوت نگاه به خداوند تبارک و تعالى پیام‏هاى متعددى در بر دارد. در نگاه (شى‏ء وار) دیگر پرستش خداوند معنایى ندارد و پرستش جایى معنا دارد که خداوند داراى شخصیت فرض شده باشد و خطاب قرار دادن او ثمره اى در بر داشته باشد.

 

۲. قلمرو الهى

 

میلیون‏ها سال پیش، مقامى متعال به نام سوگماد وجود داشت که براى تمام نژادهاى بزرگ جهان شناخته شده بود. این مقام آنقدر قدرتمند بود که پرستش خویش را بعنوان خدا ممنوع مى‏کرد. [آن] صفتى بود که در جهان‏هاى ماوراء در دسترس بشر بسر مى‏برد، اما اغلب در جهان مادّى پدیدار مى‏شد تا ثابت کند که هستى، زنده‏اى دارد. (نسیمى از بهشت/ ص ۱۷۳)

 

تمام تلاش مکتب اکنکار، همکار کردن انسانها با خداى برتر (سوگماد) است، در حالى که پرستش در این مسیر معنایى ندارد؛ زیرا براى همکار شدن، لازم نیست ستایش و پرستش صورت پذیرد، تنها با سفر روح و وارد شدن به جهان سوگماد مى‏توان همکار او شد.

 

گفته مى‏شود: آدمى مى‏باید از میان همه این دوره‏ها عبور کند، پیش از آن‏که به درجه تصفیه رسیده و بتواند به جهان حقیقى سوگماد سفر کرده، همکار خدا شود و حکم رسالتش را در ابدیّت دریافت کند، تا با همه موجودات و عمدتاً با سایر آدمیان راه کمک و دستگیرى را پیش گیرد.(اک ویدیا/ ص ۹۰)

 

۳. نفى ارتباط خدا و بنده

 

این نوع نگاه »شى‏ء وار« به خداوند در مکتب اکنکار، باعث نفى صحت ارتباط بین خداوند و بندگان در ادیان الهى مى‏شود، در صورتى که در ادیان الهى، به خصوص اسلام خداوند داراى شخصیت بوده و از این رو عبادت مى‏گردد. هم‏چنین داراى اراده بوده و از این رو دعا را مستجاب مى‏کند.

 

در مورد خداى شى‏ء وار، دیگر نماز و استغاثه معنا ندارد، ولى در مورد خداى شخص وار عبادت معنا دارد و در خود همین عبادت نیز آرامش وجود دارد.

 

این‏که گفته مى‏شود با صمیم قلب دعا کنید و در مستجاب شدنش شک نکنید. نشان از شخص وار بودن خالق دارد، خالق اگر شخص وار باشد، دعاى بنده را مى‏شنود و اجابت مى‏کند و این دعا خود باعث فراغت و سبکى روح مى‏گردد، که گویى انسان در مقام درد دل با خالقى که صداى او را مى‏شنود، به دعا پرداخته و روح خویش را سبک مى‏کند. ولى اگر چنین نباشد و خدا به صورت شى‏ء وار تصور شود، دعا و درد دل در او راهى ندارد، پس اولین مشکل، خود خداوند است، این چه خدایى است که حتى نمى‏توان با او صحبت کرد؛ خدایى که کوچک‏ترین خواسته مرا نمى‏شنود و یا در مقام بر آورده کردنش بر نمى‏آید، خدا نیست. خدا آن‏ست که به بندگانش کمک کند، صداى آنها را بشنود و آنها را یارى‏شان کند.

 

جمع بندى

 

براى آنها مشخص نشده که رابطه خداى سوگماد و کَل نیرانجان، با خداى ادیان اصولى چیست؟! اکیست‏ها معتقدند که پیروان تمام ادیان اصولى تنها با کَل نیرانجان ارتباط داشته و رفع نیازهاى ایشان به دست کل نیرانجان صورت مى‏پذیرد، هر وقت کسى تصور کند که با خدا تماس برقرار کرده و درخواستى را که جنبه مادى دارد اجابت نموده است، باید این را بداند که این تماس با کل نیرانجان، خداى منفى و خالق جهان‏هاى تحتانى است، که در برخى موارد مى‏تواند در خواست آدمیان را اجابت کند.

 

گفته مى‏شود: این مسأله شگردى است براى فریب دادن شخص متقاضى؛ زیرا او مى‏باید در مقابل هر آنچه کسب کرده است، بهایش را بپردازد، حالا به هر ترتیبى که مى‏خواهد باشد. این قانون کارما یا قانون علت و معلول است. (اک ویدیا/ ص ۱۲۴)

 

اما در جاى دیگر پال دست از خدایى کَل نیرانجان، برداشته و او را شیطان مى‏خواند:

 

ستیز روز افزون میان قدرت کَل و قدرت اک در جهان‏هاى روانى، که زیر طبقه روح قرار دارند، همیشگى است. این ستیز نتیجه بین خوب و زشت است.

 

کَل بنا به مکتوبات مسیحیت و سایر ادیان، شیطان یا اهریمن است.

 

او سلطان قدرت منفى است، و بر تخت خویش تأسیس گشته تا براى روح موانعى را بیافریند، تا در نهایت موجب آبدیده شدن و تکامل وى در دوره‏هاى تولّد و مرگ در چرخ هشتاد و چهار شود.

 

در پایان لازم مى‏دانم به این نکته اشاره کنم که با فرض وجود یک خدا، آن هم سوگماد یا کَل نیرانجان در مکتب اکنکار، اشکالات متعددى بر این خدا وارد است، که بیان شد.

 

و با فرض وجود چند خدا در کنار یکدیگر نیز، مشکلات متعددى بر آن وارد است که براساس حوصله این اوراق بدان اشاره شد، در حالى که اصلا فرض وجود دو خدا یا چند خدا با بداهت عقل سازگارى ندارد و نمى‏شود خدا را در ذهن خدا فرض کرد و سیطره حکمرانى‏اش را محدود نمود که به این مسأله هم اشاره شد. پس در هر دو صورت، چه تک خدایى و چه چند خدایى، اشکال‏هاى زیادى بر مکتب اکنکار وارد است.



چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:بافومت کیست ؟, :: 12:4 ::  نويسنده : رضا

بافومت موجودی است معماگونه و دارای سر بُز كه در نمونه‌های فراوانی از تاریخ علوم سرّی از آن یاد شده است . از شوالیه‌های معبد در قرون وسطی و فراماسون‌های قرن نوزدهم تا جریانات نوین علوم سرّی ، بافومت همیشه مورد بحث بوده است . اما براستی بافومت زاییده كدام تفكر است و مهمتر از آن ، مصداق واقعی این چهره نمادین چیست؟ این مقاله نگاهی دارد به ریشه‌های بافومت ، مفهوم مبهم آن و نفوذ آن در فرهنگ عمومی .

در طول تاریخ علوم سرّی غرب اغلب به نام بافومت اسرارآمیز استناد می‌شود . علیرغم آنكه اكنون بافومت نام شناخته شده‌ای در قرن بیستم است ،‌ می‌توان اشاراتی از بافومت را در اسنادی قدیمی مربوط به قرن یازدهم یافت . امروزه ، این نماد با هر چیزی مربوط به علوم سرّی ، آیین جادوگری ، سحر ، شیطان‌پرستی و علم غیب درآمیخته است . بافومت معمولاً در فرهنگ عامه برای نشان دادن هر چیز رمز گونه‌ای استفاده می‌شود.

معروف‌ترین تصویر از بافومت را می‌توان در كتاب "Dogme et Rituel de la Haunte Magie" نوشته «الیفاس لوی» یافت ، كتابی كه در سال 1897 نوشته شده و یك منبع كامل و متعارف در خصوص علوم سرّی امروز محسوب می‌شود . این موجود نمایانگر چیست؟ مفهوم  نمادهائی که او را احاطه کرده اند چیست؟ و چرا اینقدر در علوم سرّی حائز اهمیت است؟ برای پاسخ به این سوالات می‌بایست اول به خاستگاه آن بنگریم . ابتدا به تاریخچه بافومت و چند نمونه از ارجاعات به بافومت در فرهنگ عامه نگاهی می‌اندازیم.

 

ریشه نام بافومت


نظریه‌های بسیاری در خصوص ریشه‌های نام بافومت وجود دارند . متداول‌ترین تعریف ادعا می‌كند این نام تحریف نام «محمد» در زبان فرانسة قدیمی (كه به زبان لاتین اینگونه نوشته می‌شود "Mahomet" )است. در دوران جنگ‌های صلیبی ، شوالیه‌های معبد برای مدتی طولانی‌تر در كشورهای خاورمیانه ماندند و در آنجا با عرفان و تصوف عربی آشنا شدند . این ارتباط با تمدن‌های شرقی اصول علوم سرّی غرب شامل فلسفة عرفان، كیمیاگری، كابالا و علوم ماورایی را برا‌ی آنها به ارمغان آورد . قرابت شوالیه‌ها با مسلمانان كلیسا را بر آن داشت تا آنها را به جرم پرستش بتی به نام بافومت محكوم كنند ، بنابراین ارتباطی منطقی میان Baphomet و Mahomet وجود دارد . با این وجود نظریات دیگری نیز در این خصوص ارائه شده است.

الیفاس لوی یك جوینده علوم سرّی در فرانسه (یكی از عالمان علوم سرّی فرانسوی) كه تصویر مشهور بافومت را نقاشی كرده ، عقیده دارد نام بافومت از رمزگزاری كابالایی مشتق شده است:

"نام Baphomet ، كه بر اساس رمزگزاری كابالایی باید از جهت مخالف خوانده شود (از راست به چپ) متشكل از سه بخش اختصاری است: Tem ، ohp ، AB . Templi Ominium Hominum Pacts abbas ، كه بدین معنی است : مؤسس معبد صلح تمام انسانها".

ضمناً آركون دارال ، مؤسس و آموزگار مكتب صوفی و جادوگری استدلال می‌كند كه بافومت از لغت عربی «ابوفهیمه» به معنی «پدر فهم» گرفته شده است .

دكتر «هوگ اسكونفیلد» نیز كه اثر او در مورد «کتیبه های بحرالمیت» معروف است ، نظریه‌ جالب‌تری را ارائه می‌دهد . اسكونفیلد كه نوعی حروف رمزی یهودی به نام "Atbash"‌ را كه در ترجمه برخی از کتیبه های بحرالمیت استفاده می‌شد مورد مطالعه قرار داده بود ، ادعا می‌كند وقتی رمزگزاری را در مورد بافومت انجام می‌دهیم ، به لغت یونانی "Sophia"‌ می‌ رسیم كه به معنی «دانش» و نیز مترادف لغت «الهه» است!

 

ریشه‌های احتمالی تصویر بافومت


به نظر می‌رسد تصویر كنونی بافومت از چندین منبع باستانی ریشه می‌گیرد ، اما بیش از همه به خدایان مکاتب الحادی مربوط می شود . بافومت به تمامی خدایان در سراسر كره زمین، از جمله مصر، اروپای شمالی و هند شباهت دارد . در حقیقت بسیاری از افسانه های تمدن‌های باستانی دربرگیرنده نوعی خدای شاخدار هستند . در تئوری جونگی  (مربوط به نظریات و عقاید یك روانكاو سؤیسی به نام «كارل گوستاو جونگ») بافومت تاکید بر تجسم الگوی کهن خدای شاخدار است چون مفهوم خدای شاخدار عموماً در روان افراد وجود دارد . آیا سرنونس، بن، هاتور، شیطان (كه در مسیحیت به آن اشاره شده است) و بافومت دارای ریشه ای مشترك هستند؟ بعضی از ویژگی ‌های آنان به طور چشمگیری با یكدیگر مشابهت دارد .

خدای وابسته به نژاد سلت ،‌ سرنونس معمولاً با شاخ گوزن بر سر نشان داده می‌شود كه مانند تصویر بافومت «چهار زانو» نشسته است. اگر چه تاریخچه این خدا رازآلود باقی مانده است، اما معمولاً گفته می‌شود او  خدای حاصلخیزی و طبیعت بوده است.

.

در بریتانیا، تجسم دیگری از سرنونس وجود دارد که هرن (Herne) نامیده می‌شود . خدای شاخدار عریانی که ویژگی نیمه انسان – نیمه حیوان بودن بافومت را به همراه تأكید بیشتر بر آلت تناسلی مذكر او داراست.

.

پن یک خدای مهم در یونان باستان به شمار می آمد . خدای طبیعت معمولاً با شاخ‌هایی بر سر و نیم تنه پایین بز نشان داده می‌شد . پن مانند سرنونس آلت تناسلی مذكر را بسیار گرامی می‌دارد. خصیصه‌های حیوانی تجسم انگیزه‌های شهوانی و تولید مثل مرد است.

.

پاپ سیلوستر دوم و شیطان (1490). در مسیحیت، شیطان تشابه زیادی به خدایان مکاتب الحادی كه در بالا ذكر شد دارد ، زیرا آنان منشا الهام بخش برای این تصاویر هستند . ویژگی‌هایی كه توسط این خدایان مجسم شده است ،‌ نمادی است از آنچه كلیسا شیطان می‌خواند.

.

كارت شیطان از سری كارت‌های تاروت شهر مارسی (قرن پانزدهم). تصویر شیطان در این كارت به همراه بال‌ها،‌ شاخ‌ها، سینه‌ ی عریان و علامت دست بدون شك در تجسم لوی از بافومت بسیار تأثیرگذار بوده است.

.

Robin Good – Fellow روح خبیث (یا همان جن) یك پری افسانه‌ای است كه گفته می‌شود تجسم شخصیت ارواح زمینی است . او كه دارای خصایص بافومت و دیگر خدایان است در اینجا و در روی جلد یك كتاب مربوط به سال 1629 به همراه ساحران نشان داده شده است.

.

نقاشی گویا (Goya) در سال 1821 با عنوان «خدای بزرگ نیمه انسان – نیمه بز» یا «ساحران سبت». این نقاشی اجتماع ساحران را دور شیطان نیمه انسان – نیمه بز به تصویر كشیده است.

.

تصویری شبیه به بافومت در «كلیسای جامع نوتردام در پاریس» ، كه توسط شوالیه‌های معبد ساخته شد.

 .

بافومت ، اثر لوی


تصویر نمایش داده شده از بافومت توسط لوی در كتاب او Dogmes st Rituels de la Haunte Magie  (اصول و مراسم جادوی بزرگ) به نمای بصری «رسمی» از بافومت تبدیل شد . در سال 1861،‌ این جوینده علوم سری فرانسوی در كتاب خود تصویری را آورد كه بعنوان مشهورترین تصویر از بافومت شناخته شد : یك بز بالدار انسان نما با سینه ای عریان و مشعلی بر روی سر میان دو شاخ او . این موجود تشابهات فراوانی به خدایانی دارد كه پیشتر ذكر شدند . همچنین این تصویر  حاوی نمادهای رمز آلود دیگری نیز هست که به مفاهیم سرّی پنهان در بافومت مربوط می شود.

لوی در پیش گفتار كتاب خود می‌گوید:

"تصویر بزی که در ابتدای کتاب رسم شده است بر پیشانی خود یك ستاره پنج پر دارد كه رو به بالا است و نماد روشنی است، دستان او علامت علم غیب را نشان می‌دهد وضعیت استقرار دستان او از نمادهای علوم هرمسی و ماورائی الهام گرفته شده است.  كه یكی رو به بالا به ماه سفید Chesed و دیگری رو به پایین به ماه سیاه Geburah اشاره می‌كند. این علامت نشان هماهنگی كامل میان عدالت و رحمت است. یكی از بازوهای او مذكر و دیگری مؤنث است، مانند کنراد دو جنسی، ما می‌بایست ویژگی‌های او را با بز خود یكی كنیم چون آنها در اصل یكی هستند. مشعل بینش و آگاهی كه در میان شاخ‌های او می‌درخشد، نور جادویی توازن جهانی است، و تجسم روحی که فراتر از جسم مادی قرار دارد. شعله‌ای كه علاوه بر وابستگی به جسم بر فراز آن می‌درخشد. سر زشت حیوان حس ترس شدید گناهکار را متبادر می کند.كه اساساً عامل گناه مسئول آن است و باید منحصرا سزای عملش را ببیند. زیرا روح به دلیل ماهیت خود حسی ندارد و  تنها زمانی كه صورت مادی پیدا کند رنج می‌كشد. عصایی كه به نوعی اندام تناسلی اوست نماد زندگی جاویدان، بدنی كه با پولك پوشیده شده نماد آب، نیم‌ دایرة بالای سر او نماد جو (اتمسفر) و پرهای رو به بالا نماد سبكی و لطافت است. انسانیت به واسطه سینه ی عریان و بازوهای دو جنسی این ابوالهول علوم سرّی نشان داده می‌شود".

نکته : برای مطالعه در مورد ارتباط حالت قرارگیری دستهای بافومت و ستاره ی شش پر به مقاله ی "ستاره ی داود ، نحس یا مقدس؟" مراجعه کنید .

در نقاشی لوی ، بافومت تجسمی ست از اوج فرآیند كیمیاگیی – متحد شدن نیروهای مخالف برای پدید آوردن «نور بصیرت و آگاهی» - كه اساس جادوگری و در نهایت روشنگری است.

نگاهی دقیق‌تر به جزئیات این موضوع را آشكار می‌سازد که هر نماد بطور اجتناب ناپذیری با ضد خود به تعادل رسیده است .  خود بافومت یك موجود دو جنسیتی است كه ویژگی‌های هر دو جنس مؤنث و مذكر را دارا است‌ : عصایی كه نمایانگر اندام تناسلی مردانه است و سینه ی  مونث . مفهوم دو جنسی بودن در فلسفة علوم سرّی از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است ، چرا که به اعتقاد آیینهای الحادی نشانگر مرحله ی نهایی مسیریست که به «یكی شدن با خدا» می انجامد.

اندام تناسلی بافومت در اصل «عصای چاووش هرمس» است عصایی كه از دو مار در هم تنیده تشکیل شده است. این نماد باستانی برای قرن‌ها نمایانگر علوم سری بوده است . عصای چاووش به گونه‌ای مبهم نماد فعالیت چاكراها (هفت مركز انرژی در بدن بر اساس پزشكی سنتی هندی و یوگا) از ابتدای ستون فقرات تا غده صنوبری با استفاده از قدرت مارپیچ (بنابراین، مارگونه) یا بصیرت روحانی است.

عصای چاووش به عنوان نماد فعالیت چاكرا.

.

عصای چاوش امروزه به عنوان نماد پزشکی شهرت دارد .

.

نکته : قسمت بالایی عصای چاووش شباهت زیادی به نماد خورشید بالدار دارد . برای مطالعه ی بیشتر در زمینه ی نماد خورشید بالدار به مقاله ی "راز دو نماد پرکاربرد در جوامع مخفی" مراجعه کنید!

 این به واقع علمی است كه تنها در خدمت كسانی قرار می‌گیرد كه این فلسفه و دین را پذیرفته و درك می‌كنند؛ و فرآیند آن تنها برای «اساتیدی» كه حاكمیت اراده و اختیار را در دست گرفته‌اند، و بنابراین پادشاهان جهان مقدماتی لقب گرفته‌اند قابل استفاده است : زیرا عامل اصلی عملكرد خورشید همان نیرویی است كه در نماد هرمس بر میز زمرّد بیان شد؛ این قدرت جادویی عالمگیر است؛ قدرت معنوی، آتشین و بر انگیزاننده؛ این همان od، بر طبق زبان عبری و نور بصیرت روحانی بر طبق دیگر زبانهاست.

از این رو بافومت نمادی از اکسیر كیمیایی است كه در آن نیروهای مجزا و مخالف در تعادل و توازن با یكدیگر در آمیخته‌اند تا بصیرت روحانی حاصل شود. این فرایند كیمیاگری در تصویر ارائه شده توسط لوی با عبارتهای "Solve = نرم" و "Coagula = سخت"بر روی بازوهای بافومت به تصویر كشیده شده است. گرچه این دو فرآیند نتایج متفاوتی را در بر می‌گیرند اما  ذوب کردن(تبدیل جامد به مایع) و منجمد کردن(تبدیل مایع به جامد) دو مرحله متفاوت در كیمیاگری محسوب می‌شوند كه با هدف تبدیل سنگ به طلا، یا در معنای نمادین ، تبدیل انسان خاطی و كافر به انسان روشنیده است . این دو مرحله در روی بازو به جای تأكید بر ماهیت متفاوت خود به جهات متفاوت اشاره می‌كنند.

دستان بافومت «علامت علوم سری» را نشان می‌دهند كه یك نمایش عینی از اصل متعارف كیمیاگری «همانقدر که رو به بالا، رو به پایین» است . این حكم تمامی اصول و اهداف علوم سری را خلاصه می‌كنند كه در آنها عالم صغیر (بشر) همانند عالم كبیر (دنیا) است. پس درك یكی به معنای درك دیگری است. این اصل تناظر از لوح زمرّد هرمس ترسگیسوس نشات می گیرد كه در آن آمده است:

"آنچه در پایین است با آنچه در بالاست همخوانی دارد و آنچه در بالاست با آنچه در پایین است در توافق است برای نائل شدن به معجزه وحدت".

سلطه این نیروی زندگی، زندگی بصیرانه ،‌ همان چیزی است كه جویندگان علوم سری امروز آنرا «جادوگری» می‌خوانند.

كارت جادوگری تاروت كه اصل متعارف علوم سری «همانقدر که رو به بالا، رو به پایین» را نشان می ‌دهد.

"روش جادوگری - خواه سفید یا سیاه – به توانایی استاد برای كنترل نیروی زندگی دنیوی وابسته است – همان نیرویی كه لوی نماینده جادوی بزرگ یا بصیرت روحانی می‌نامد . با دستكاری این جوهر سیّال پدیده‌های فلسفه ماوراء الطبیعه به وجود می‌آید . بز دو جنسه معروف مندس (Mendes) موجودی مركّب است كه نمایانگر این بصیرت روحانی است. این همان بافومت، خدایگان اسرارآمیز پیروانآیین جادوگری یعنی شوالیه‌های معبد است كه احتمالاً آن را به واسطه اعراب به دست آوردند".

هر یك از دستان بافومت به دو ماه در جهت مخالف اشاره می‌كند كه لوی آنها را chesed وGeburah  می‌نامد دو مفهوم متفاوت كه از كابالا گرفته شده است . در درخت زندگی كابالاها، سفیروت (Sefirot)، Ghesed با «محبّت در حق دیگران» همراه است ،‌ در حالی كه Geburah خودداری از میل شخصی برای ارزانی داشتن نیكی به دیگران هنگامی كه شخص دریافت كنندة آن بی‌ارزش باشد یا احتمال سوء استفاده از آن نیكی وجود داشته باشد.» این دو مفهوم برخلاف یكدیگرند و مانند هر چیز دیگری در زندگی می ‌بایست تعادل و توافق میان آنها برقرار باشد.

شاخص ترین ویژگی بافومت مسلماً سر بز اوست . این سر هیولا مانند نمایانگر طبیعت حیوانی و گناهكار ،تمایلات خودخواهانه و غرایز پست انسان است . برخلاف ذات معنوی انسان (كه بواسطی «نور الهی» در بالای سر نشان داده شده است) این جنبه حیوانی بخش مهم و ضروری ذات دو گانه بشر است كه از آن رو جنبه‌های حیوانی و روحانی می‌بایست  از طریق هماهنگی با یکدیگر به وحدت برسند.

می‌توان اینگونه استدلال نمود كه هیبت سراسر بی‌تناسب او کسانی را كه از مفهوم پنهانی این نماد آگاهی ندارند از خود می‌راند.

 

در جوامع مخفی


گرچه تصویر لوی از بافومت در سال 1861 مشهورترین است ، اما نام این بت بیش از هزار سال در جوامع مخفی و محافل پنهانی شنیده شده است . اولین اشاره به بافومت به عنوان بخشی از آیین سرّی به دورة شوالیه‌های معبد مربوط می‌شود.

شوالیه‌های معبد

تصویر بافومت در حالی كه سرپرستی یك آیین معبد را بر عهده دارد اثر لئوتاكسیل.

.

 محققان علوم سری اهمیت بسیار بافومت در آداب و مراسم شوالیه‌های معبد را می‌پذیرند . اولین بار نام بافومت در سال 1098 در نامه‌ای كه توسط یك جنگجوی صلیبی «آنسلم از ریبمونت» نوشته شده بود به میان آمد . در این نامه آمده است:

 "پس از طلوع روز بعد، آنها با صدای بلند بافومت را می‌خواندند در حالیكه ما به آرامی در قلب خود خدا را می‌خواندیم؛ سپس ما حمله كردیم و همه آنها را به بیرون از دروازةه شهر راندیم".

در طول محاكمه شوالیه‌های معبد در سال 1307 و هنگام شكنجه و بازجویی از آن به دستور پادشاه فیلیپ چهارم فرانسه،‌ نام بافومت چندین بار ذکر شد . علیرغم آنكه بعضی از شوالیه‌های معبد به كلی وجود آن را رد نمودند ، دیگر شوالیه‌ها آن را به عنوان موجودی چند سر، یك گربه یا یك سر با سه صورت توصیف می‌كردند.

گرچه كتاب‌های پرفروش اغلب هرگونه ارتباط میان شوالیه‌های معبد و بافومت را رد و ادعا می‌كنند این ساخته ذهن كلیسا برای ترسناك نشان دادن آنهاست ، تقریباً تمام نویسندگان صاحب نام در زمینه علوم سری (كسانی كه كتاب‌هایه را برای تازه واردان می‌نوشتند) به آن ارتباط اقرار می‌كنند. در حقیقت، این بت لقب « بافومت شوالیه‌های معبد» لقب گرفته بود.

"آیا واقعاً شوالیه‌های معبد بافومت را می‌پرستیدند؟ اساساً این رابطه نیرومند و مرموز چه بود كه دولت و كلیسا را بر آن داشت تا آن را مخفیانه از بین ببرند؟ به این آسانی قضاوت نكنید؛ آنها جنایت بزرگی را مرتكب شده‌اند؛ آنهامخفیگاه دیرین شاگردان این مکتب را به کسانی که به آن اعتقاد ندارند نشان دادند. آنها دوباره جمع شده و میوه درخت دانش را تقسیم نموده‌اند تا بتوانند اربابان جهان شوند. حكمه كه بر علیه آنها صادر شد بسیار سخت‌تر و قدیمی‌تر از محكمه پادشاه یا پاپ است. خداوند خود در كتاب پیدایش (تورات) می‌گوید:

«روزی كه تو میوه آن درخت را بخوری خواهی مرد.»

بله، به اعتقاد محكم ما،‌ اربابان بزرگ شوالیه‌های معبد بافومت را می ‌پرستید، و از تازه واردان می‌خواستند او را بپرستند و بله، این در گذشته وجود داشته و ممكن است هنوز نیز اتفاق بیافتد، محافلی كه به ریاست این موجود برگزار می‌شود در حالی كه او بر تختی نشسته و مشعلی روشن در میان شاخ‌هایش قرار گرفته است.

اما پرستندگان این نماد، آن گونه كه ما باور داریم، آن را نماد شیطان نمی‌دانند: بر عكس، آنها او را «پن، خدای مكاتب مدرن فلسفه، خدای مكتب سحرآمیز اسكندریه و پیروان فلسفة مرموز افلاطون، خدای لامارتین و ویكتور كازین، خدای اسپینوزا و افلاطون، خدای مكاتب عرفانی قدیم می‌نامند؛ مسیحی كه مخالف مقام كشیشی است.

صفت آخری كه به بز جادوی سیاه نسبت داده می‌شود دانشجویان ادیان کهن را كه با دوره‌های نمادگرایی و خط ‌مشی (روش) دگرگونی‌های متفاوت خواه در هند، مصر یا یهودیه به تعجب وا نمی‌دارد.

 .

فراماسونری

كمی پس از انتشار تصویر لوی ، نویسنده و روزنامه نگار فرانسوی «لئو تاكسیل» با انتشار مجموعه‌ای از جزوات و كتب٬ فراماسونری را به ایجاد لژهایی برای پرستش شیطان متهم كرد. در رأس آن اتهامات بافومت قرار داشت كه شی مورد پرستش ماسونها بود.

كتاب «اسرار فرماسونری» فراماسون‌ها را به شیطان پرستی و پرستش بافومت متهم كرد. این اثر تاكسیل خشم كاتولیك‌ها را برانگیخت. بر روی جلد این كتاب تصویری از یك مراسم ماسونی به ریاست بافومت نمایش داده شده است كه او در آن مورد پرستش قرار گرفته است.

تصویر ضد ماسونی اثر روزنامه نگار آبل كلارین دلاریو، 1894 .

در سال 1897 ، لئو تاكسیل پس از ایجاد جنبشی به دلیل افشاگری های خود در خصوص فراماسونری  فرانسوی در یك كنفرانس خبری اعلام نمود كه بسیاری از افشاگری‌های او فریبی بیش نبوده است. از آن پس این مجموعه‌ اتفاقات به «حقه لئو تاكسیل» معروف شد. با این وجود، بعضی این احتمال را منطقی می‌دانند كه اعتراف تاكسیل ناگزیر به دلیل فرو نشاندن مناقشات بر علیه فراماسونری بوده است.

علت هر چه هست محتمل‌ترین ارتباط میان فراماسونری و بافومت به واسطه نمادگرایی است كه در آن این بت تبدیل به تمثیلی برای مفاهیم عمیق رمزی می ‌شود.

نویسنده ماسونی «آلبرت پایك» معتقد است كه بافومت مورد پرستش نیست، بلكه نمادی است كه مفهوم آن تنها برای رده‌های بالای ماسونها آشكار است.

"بی معنی است كه بخواهیم باور كنیم انسان‌های روشنفكر بت هیولا مانندی به نام بافومت، یاشخصی به نام  Mahomet را بعنوان پیامبریا خدا ٬به رسمیت بشناسند. نمادگرایی آنان قرنها پیش ایجاد شد تا آنچه را كه آشكارا بیان كردن آن خطرناك بود بپوشاند كه البته دیگران آن را به اشتباه برداشت كردند و دشمنانشان آنها را مشرك خواندند. گوسالة طلایی كه هارون (در واقع سامری) برای بنی اسرائیل ساخت گوساله‌ای نر با لایه‌ای از برنز نبود اما كاروبیم دچار سؤ تفاهم شد. نماد عدّه‌ای خردمند همیشه بتی است برای جمعی كه جاهلند. آنچه كه مسئولان عالیرتبه به واقع باور داشتند و آموختند تنها با اشاره‌هایی برای اساتید در درجات بالای فراماسونری و نیز نمادهایی نشان داده شده است كه فقط برای اساتید قابل فهم هستند".

با همه ی این ادعا ها نمیتوان قدس حرف G را برای ماسونها نادیده گرفت! ماسونها خود مدعی هستند این حرف در واقع حرف اول کلمه ی خداست (god) و نه بز (Goat) . اما برای وجود تصویر ستاره ی پنچ پر معکوس حاوی تصویر سر بافومت در اکثر لژها چه جوابی دارند؟

حرف G در مرکز اصلی ترین نماد فراماسونری!

.

تصویری از داخل یک لژ ماسونی در ایالات متحده . تصویر حرف G و ستاره ی پنج پر معکوس کاملاً مشهود است!

 .

آلیستر كراولی

«آلیستر كراولی» یك جوینده علوم سری حدوداً شش ماه پس از مرگ الیفاس لوی به دنیا آمد و معتقد بود روح لوی در جسم او حلول كرده است. تا اندازه‌ای به همین دلیل او در انجمن مخفی OTO كه خود به شهرت رساند،‌ به نام « بافومت» معروف شد.

تصویر امضا شده كراولی به عنوان بافومت.

این توضیح كراولی از ریشه شناسی نام « بافومت» در كتاب او با نام «اعترافات آلستر كراولی» نوشته شده در سال 1929 آمده است:

"من به مدت شش سال این نام را به عنوان شعار در انجمن OTO برگزیدم و همیشه تلاش كردم راه مناسبی برای نوشتن آن بیابم . می‌دانستم كه می‌بایست هشت حرف داشته باشد و تشابهات و تناسبات عددی و ادبی آن نیز باید به گونه‌ای باشد كه بتواند مفهومی را كه پژوهشگران در مورد آن دریافته بودند برساند و مشكلاتی را كه باستان شناسان از رفع آنها در مانده بودند حل نماید ... یك نظریه در مورد این نام این است كه آن نمایانگر كلمات ؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟ به معنی غسل تعمید عقل و خرد است؛ دیگر آن كه، بافومت تحریفی است از عنوان «پدر میترا». نیازی نیست كه بگوییم پسوند "R" این نظریه را تقویت می‌كند. من كلمه را آنگونه كه جادوگران بیان می‌كنند جمع نمودم و به عدد 729 رسیدم. این عدد در هیچ یك از آثار كابالیستی من وجود نداشت و بنابراین برایم بی‌معنی بود. با این وجود این عدد توان سوم عدد 9 بود. كلمة ؟؟؟؟ ، عنوان اسرارآمیزی كه مسیح به پیتر در مقام بنیان كلیسا اعطا نمود، دارای همین ارزش است. تاكنون جادو قابلیت‌های مهمی را از خود نشان داده است! او مشكل ریشه شناسی را حل نمود و مشخص نمود چرا شوالیه‌های معبد این نام را برای بت خود برگزیدند. بافومت همان «پدر میترا»، سنگ مكعبی بود كه در گوشه معبد قرار داشت".

بافومت یك چهره مهّم در «تلما» (Thelema) ، سیستم پیچیده‌ای كه او در اوایل قرن بیستم بنیان نمود. كراولی در یكی از برجسته‌ترین آثار خود "Magic, Liber ABA" ، كتاب چهارم، بافومت را یك خدای دوجنسی می‌نامد:

"شیطان وجود ندارد . این یك نام دروغین است كه برادران سیاه پوستمان برای ایجاد «اتحاد» در تفرق گنگ و جاهلانه خود ساخته‌اند. شیطانی كه دارای یگانگی باشد می‌تواند خدا باشد ...«شیطان» بطور تاریخی خدای هر کسی است هرچند که خود شخص دوست نداشته باشد.... این مار،‌ «ابلیس»،‌ دشمن انسان نیست، اما اوست كه خدایان را درمیان ما به وجود آورد و به خیر و شر آگاه است؛ او ما را به «شناخت خود» دعوت كرد و آغاز آنرا آموخت. او «شیطان» كتاب توث و تمثیل او بافومت است،موجودی دو جنسی كه تعبیری از مفهوم رمزآلود  رسیدن به كمال را ارائه می کند ... پس او زندگی و عشق است. ترجمه ی این نماد به زبان عبری (عین)ayin است ،‌  به معنای چشم، چرا كه او نور است و تصویر دایره البروج او «جدی» است،‌ بز جهنده‌ای كه نشانه آزادی است".

"Ecclesia Gnostica Catholica"  بخش كلیسایی (O.T.O (Ordo Templi Orientis  در محافل روحانی خود می‌خوانند : «و من به مار و شیر، راز رازها، بافومت اعتقاد دارم.» بافومت وحدت آشفتگی و سردرگمی،‌ انرژی مؤنث و مذكر، اندام تناسلی مرد و رحم زن است.

 .

كلیسای شیطان

اگر چه كلیسای شیطان «آنتون لاوی» اساساً یك انجمن مخفی نیست ، اما همچنان یك مجموعه ی راز آلود برجسته باقی مانده است . این سازمان كه در سال 1966 تأسیس شد «مهر بافومت» را به عنوان نشان رسمی خود برگزید.

مهر بافومت، نماد رسمی كلیسای شیطان،‌ بز مندس در یك ستارة پنج پر وارونه است. این مهر احتمالاً به شدت تحت تأثیر تصویر «كلید جادوی سیاه»‌ بوده است.

.

تصاویری از  La Clef de al Magie Noire = کلید جادوی سیاه

به عقیده آنتون لاوی، شوالیه‌های معبد بافومت را به عنوان نمادی از شیطان می‌پرستیدند. بافومت حضور پررنگی در مناسك كلیسای شیطان دارد، چرا كه این نماد در بالای محراب (قربانگاه) قرار دارد.

در انجیل شیطانی (شیطان پرستی)، لاوی نماد بافومت را اینگونه توصیف می‌كند:

"نماد بافومت را شوالیه‌های معبد برای پرستش شیطان استفاده می‌كردند، در طول قرن‌ها، این نماد نام‌های متعددی به خود گرفته است. در میان آنها می‌توان به «بز مندس»، «بز هزار جوان»، «بز سیاه»، «بز یهودا» و شاید مناسب‌ترین آنها «بزقربانی» اشاره نمود.

بافومت نمایانگر قدرت تاریكی است كه با باروری زایشی بز در آمیخته است. ستاره پنج پر در نوع «اصیل» خود تصویر مردی را در پنج گوشه ستاره احاطه كرده است – سه گوشه در بالا و دو گوشه در پایین – كه نشان دهنده ماهیت روحانی انسان است. در شیطان پرستی این ستاره برای اینكه بتواند سر بز را در خود جای دهد وارونه نشان داده می‌شود – شاخ‌های بز كه نماد دوگانگی یا ثنویت است، به علامت دعوت به مبارزه رو به بالاست؛ سه گوشه وارونه دیگر، سه گانگی (تثلیث) را انكار می‌كند. اعداد عبری در اطراف این نماد كه ریشه در اصول جادوگری كابالا دارد كلمه "Leviathan" ، به معنی مار بزرگ آبهای عمیق یا همان شیطان است. این اعداد در پنج گوشه ستاره وارونه قرار دارند."

 

در فرهنگ عامه


ارجاعات به بافومت بیشتر به دلیل تأثیر آلیستر كراولی و آنتون لاوی بر فرهنگ عامه در سراسر فرهنگ عامه وجود دارد. در بعضی از موارد،‌ مانند گروه‌های هوی متال، اشارات نسبتاً واضح‌تر و ابهام آورترند – این گروه‌ها به هیچ وجه تأثیرپذیری از مكاتب علوم سری را بر تصورات خود پنهان نمی ‌كنند و در واقع در بیشتر مواقع این تاثیر پذیری را نوعی افتخار میپندارند . تعدادی از آنها از این قرارند :

گروه موسیقی دت متال با نام کرگدن – جلد Zos kia Cultus

.

گروه موسیقی دت متال با نام قتل دالیای سیاه – جلد آلبوم مناسك

.

مریلن منسون – جلد آلبوم «سوپر استار ضد مسیح»

.

 در روند اصلی فرهنگ سازی (“بصورت سازمان یافته”) اشارات بسیار مبهم و مخفی ‌تر هستند. اشارات برای مخاطبان جوان وجود دارند . اما بسیاری آنها را نمی‌فهمند و تشخیص نمی‌دهند . اینها چند نمونه‌اند:

 صحنه‌ای از یك بازی آنلاین معروف به نام "Ragnarok"‌

.

 جلد آلبوم « بافومت» اثر كیچی.

.

 بافومت در پوستر " نمایشگاه و جشنواره بازی های رایانه ای تهران " .

.

تطابق جز به جز این بز با بافومت!

 .

بسیاری دیگر از این ارجاعات پنهانی را فقط كسانی كه «چشم تیزبین» دارند می‌بینند.

.

نتیجه


بافومت خلق مركب نمادگرایی ادراک کیمیا از طریق اتحاد نیروهای مخالف است. جویندگان علوم سری معتقدند با دستیابی به نیروی زندگی می ‌توان جادو و آگاهی حقیقی معنوی را تولید نمود. تصویر بافومت، اثر الیفاس لوی در برگیرنده چندین نماد بود كه به كوندالینی (Kundalini) – قدرت مارپیچ – اشاره می ‌كند ، قدرتی كه در نهایت به فعال نمودن غده صنوبری كه به «چشم سوم» نیز معروف است، منجر می‌شود. بنابراین از دیدگاه علوم سرّی، بافومت نماد این فرآیند مخفی است.

با این وجود، در طول زمان این نماد بر چیزی بسیار بیشتر از مفهوم مخفی صرف خود دلالت داشته است. بافومت به واسطه مجادلات بسیار و با توجه به نوع دیدگاه به نماد خیر و شر در علوم سرّی مبدل شده است.

در واقع هدف نهائی نماد «بز قربانی» نماد جادوگری ، جادوی سیاه و شیطان پرستی است. شاید حقیقت هیولا مانند و بی‌تناسب بودن این نماد به نزدیک ساختن آن به مرتبه ای از بدی و رسوائی که از هیچ صدمه ای به ادیان سازمان یافته فروگذار  نباشد٬ کمک کرده و در عین حال مخالفان این ادیان  را بسوی خود جذب کند.

پس از قرن‌ها مخفی کاری٬ نیرنگ٬ شعار و تبلیغات و اطلاعات نادرست در دو سوی این طیف آیا می‌توانیم بدرستی سوال اصلی را كه این مقاله مطرح می‌كند پاسخ دهیم : « بافومت كیست؟» آیا نماد شیطان است یا خود دارای حقیقتی معنوی است؟ نماد خیر است یا شر؟ پاسخ در خود این نماد نهفته است: هر دو!

در افسانة‌ مصری ، توت هرمس قدرت میانجیگری میان خیر و شر را داشت تا هیچ یك از این دو بر دیگری غلبه نكن د. بافومت حصول این تكلیف كیهانی را در یك مقیاس بسیار كوچكتر در خود داراست. زمانی كه تعادل كامل در سطح شخصی حاصل شود، یك تازه وارد به علوم سرّی می‌تواند یك دست را رو به آسمان و دیگری را رو به زمین برگرداند و این اصل متعارف كیمیایی را كه در طول هزاران سال تكرار شده است، اعلام نماید : «همانقدر که رو به بالا، رو به پایین».



یک نکته مهم درباره کبالا اینکه کابالیست‌ها معتقد به خدای واحد نیستند، آنها اعتقاد دارند که آدم و حوا، هر دو خدا بودند (خدای نرینه و خدای مادینه)، لذا نسل آنها که طبق تورات تحریف شده ، یهودیان هستند، نیز خدا میباشند، بنابراین میتوان چنین در نظر گرفت که کابالیست‌ها، یهودیان را خدا میدانند.

 http://policeboys.persiangig.com/document/kabala.jpg

 

در هیاهوی رسانه‌ای در سطح جهانی و تسلط  صهیونیست‌ بر رسانه‌های معتبر جهان، اشاعه و  ترویج افکار کابالیستی به صورت گسترده‌ای سازماندهی شده است، به طوری که ترویج افکار و تبلیغ نماد کابالا در آثار هنری به خصوص فیلم‌ها و بازی‌های رایانه‌ای گواه روشنی از اقدام لابی اسرائیلی در عرصه بین‌المللی است، ترویج فساد و فحشا در قالب کابالا راه مدیریت جهانی اسرائیل را هموار می‌سازد و این چیزی است که آنها به دنبالش هستند، چرا که مدیریت در محیط فساد به مراتب آسان‌تر است، لذا به منظور آشنایی بیشتر با فرقه «کابالا»، گفت‌وگویی با «حسین بابازاده مقدم» فعال فرهنگی و کارشناس فرق انحرافی و عرفان‌های کاذب و مؤلف کتاب‌های «گنوسیزم»، «کابالا میستی سیزم عبرانی» و «با کاروان غالیان» انجام داده‌ایم که در پی می‌آید:

کابالا زاییده «شیطان‌پرستی مدرن» و «فیمینیسم» است

* در خصوص «کابالا» و تاریخچه آن توضیح بفرمایید؟
ـ در تلفظ عبری «قبالیسم» یا آیین قبالا است که تصوف یهودی است که با تکه‌برداری از گنوسیزم، ‌تصوف اسلامی و در آمیختن آن با معرفت شناسی عبرانی به عنوان آیین شدیداً سری تشکیل شد، اگر بخواهیم عنوانی را برای تصوف یهودی برگزینیم، عنوان «دین سری» زیباترین توصیف برای آن خواهد بود، ‌جادوگری وجه بسیار قوی در کابالیسم دارد و این نوع رهبانیت خاص یهودی توانسته است به شدت جامعه یهودیان به خصوص یهودیان سرزمین‌های اشغالی را خرافه‌گرا کرده و آن را به چالش بزرگ برای رژیم اشغالگر اسرائیل تبدیل کند، رویکرد اهالی سرزمین‌های اشغالی به قدری نسبت به سحر و جادو گسترده است که حضور یک جادوگر کابالیست می‌تواند وضعیت ترافیک و تردد مناطق عمده‌ای از شهرهای آنجا را با مخاطره روبه‌رو کند.
در واقع کابالا از دو جریان مهم متولد شده است، یکی «شیطان پرستی مدرن» و دیگری «فیمینیسم» که هر دو اینها یک وجهه مشترک دارند و آن نگاه شهوانی به زن است، به طوری که یکی از ویژگی‌های فرقه «کابالا»، زن پرستی است، به هر حال کابالا در جریان فتح «اندلس» توسط مسلمانان و در جریان هم نشینی عناصر فاسد فکری یهود و صهیونیسم با منحرفین اسلامی یعنی همان صوفیان و تحت تاثیر فلسفه‌ای مشترک از مسیحیت ، یهود و تصوف و گنوسیزم شکل گرفت و احیاگر سنن تاریخی حلقه‌های مستریک یونان باستان بود.
«کابالا» عرفانی مادی‌گرا، بدن‌گرا، زن‌گرا، قدرت‌گرا و جسمانی است که عملاً با این اوصاف خود را از دایره یک عرفان خارج کرده است، توضیح آنکه زن‌گرایی نه به معنای مثبت و عام که به معنای شهوانی مطرح است.
کتاب کابالا «زوهر» نام دارد که یک یهودی اندلسی یا اسپانیایی که با برخی از صوفیان مسلمان تبادل نظری داشته است، آن‌ را تحت تاثیر از تصوف اسلامی نوشته است و عمدتاً اثری است که کلیات کابالا را طرح کرده و مبانی نگاه انسان‌شناسانه و هستی شناسانه کبالیست‌ها برگرفته از این کتاب است که متاسفانه باب‌هایی از این کتاب در ایران به صورت کتابچه‌ای کوچک با متنی روان برای تبلیغ هرچه بیشتر این فرقه ترجمه و منتشر شده است.
یک نکته مهم درباره کبالا اینکه کابالیست‌ها معتقد به خدای واحد نیستند، آنها اعتقاد دارند که آدم و حوا، هر دو خدا بودند (خدای نرینه و خدای مادینه)، لذا نسل آنها که طبق تورات تحریف شده ، یهودیان هستند، نیز خدا میباشند، بنابراین میتوان چنین در نظر گرفت که کابالیست‌ها، یهودیان را خدا میدانند.

«روبان قرمز» نماد کابالیست‌ها

* نماد «کابالا» چیست؟
- نماد «کابالیست‌ها» روبان قرمز است، همچنین از نمادهای رایج می‌توان به ستاره پنج پر(پنتاگرام)، ستاره داوود، کله بز و  صلیب شکسته  اشاره داشت -کله بز در تقابل با مسیحیت طراحی شده‌است- نماد مسیحیت گوسفند است. 

رژیم صهیونیتسی در قالب «کابالا» در هالیوود جولان می‌دهد

* چرا بر عکس دین یهود که اجازه ورود افراد به دین یهود را به سختی می‌دهد، «کابالا» گسترش یافته است؟
- یهود به دلیل اینکه کسی مستقیماً از دین دیگری اجازه ورود به آن را ندارد و حتماً افراد میبایست از طریق خونی وارد شوند، اجازه ورود افراد جدید به آیینش را نمی‌دهد و این کمبود را با «کابالا» در بعد فرهنگی و هنری و به اصطلاح عرفانی و با «فراماسونری» در بعد سیاسی و اجتماعی تامین می‌کند، یعنی این دو جریان در خدمت جذب نخبگان عالم و سازماندهی آنها به نفع جریان جهانی صهیونیسم هستند که با ادعاهای یهودی و با استفاده از احیای برخی از مناسک یهودی همچون «کابالا» دست به جذب توده‌های جدید به این آئین خاص فرقه‌ای می‌زند، البته توجه داشته باشیم که «کابالا» به هیچ وجه یک جریان گسترده نیست، بلکه تمام توانش رو محدود و معطوف به نقاطی همچون موضوعات هنری نظیر موسیقی و فرهنگی خصوصاً سینما کرده است و به هیچ وجه یک جریان بزرگ نیست، البته «کبالا» با استفاده از جادوگری و خصوصاً آنچه معروف به جادوی سیاه است به عنوان فرقه‌ای که طالب کسب حداکثر قدرت از طریق شیطانی هست، نیز کسانی را که در دنیا علاقه‌مند به خرافات و اوهام هستند، به گرد خویش جمع کرده است.
هر چند که قوم یهود با انگیزه نژاد پرستی صیهونیست‌ها را به دنیا معرفی می‌کند، از لحاظ فرهنگی، اجتماعی و اخلاقی جامعه یهود جامعه بیمار و شکست خورده است،  برای اینکه جامعه جهانی را به سمت فساد مدیریت کند، در واقع حمایت ویژه صهیونیست‌ها از «کابالا» و «فرماسونری» حکایت از بار تشکیلاتی سیاسی و فکری «فراماسونری» و بار فرهنگی، هنری و شبه فرهنگی «کابالا» دارد که در دنیای امروز با استفاده از تربیون هنر به ترویج عقاید خود می‌پردازند، اینکه 80 درصد پرسنل هالیوود یهودی و کابالایی هستند، از کارگردان، فیلم‌نامه نویس و خوانندگان گرفته تا بازیگران مشهور آن کابالیست هستند، جای تعجب ندارد!
تلاش کابالایست‌ها در آزادی و هرزگی جنسی در سطح بین‌الملل مشهود است، به گونه‌ای که به دنبال تشکیل جامعه جهانی با ماهیت اجتماعی و فرهنگی هستند که با دایر کردن فساد به مدیریت جهانی نزدیکتر شوند، در واقع «کابالا» دشمن تمام ادیان است که با تشکیلات سری در پی ایجاد فرقه‌های جدیدی است.

ترویج فساد توسط اسرائیل در راستای اندیشه مدیریت جهان رقم می‌خورد!

* نقش رسانه‌های بین‌المللی و نهادهای فرهنگی هنری را در ترویج افکار کابالا چگونه می‌بینید؟
-شبکه‌های مختلف رسانه‌ای به ترویج افکار و عقاید خرافه‌گرایی می‌پردازند و کنار آن دولت‌هایی مثل آمریکا تلاش وافری به کار می‌برند تا فرقه‌های متأثر از گنوسیزم در نسخه‌های قدیمی‌تر مانند تصوف و کابالا (قبالا) را دامن بزنند و از پهلوی آنان جریان‌های نوپدیدی را برای انحراف فکر بشر از تعالی و فرهیختگی و دست‌یابی به معنویت حقیقی متولد کنند.
قابل ذکر است «کابالیست‌ها» با نفوذ در مراکز مهم فرهنگی، هنری و فکری جهان توانسته‌‌اند، آموزه‌های انحرافی صهیونیسم را در پوشش مناسک به اصطلاح عرفانی گسترش می‌دهند؛ همچنین، تنها نمونه کوچکی از انحرافات منشعب شده از «میستی سیزم عبرانی» شیطان پرستی است که به نحو بارزی جامعه انسانی را نگران کرده است.
لذا رهبران این فرقه با جذب چهره‌های سرشناس هنری، ورزشی و سینمایی تلاش می‌کنند تا هر روز بر پیروان خود که عموماً از میان قشر جوان هستند، بیفزایند. افرادی چون «سناتور جان کری» (سناتور دموکرات امریکا)، «دیوید بکهام» (فوتبالیست) و همسرش «ویکتوریا آدامز» (خواننده و مانکن)، «مدونا»(خواننده)، «بریتنی اسپیرز» (خواننده) و «دمی مور» (بازیگر) که ازچهره‌های معروف و پرطرفدار هستند، عضو این فرقه شده‌اند و با توجه به محبوبیت‌شان به خصوص در بین جوانان و نوجوانان به تبلیغ برای این فرقه می‌پردازند.

*آیا کابالا در ایران ریشه دوانده؟ ‌اگر پاسخ مثبت است، بیشتر در کجا؟
-کابالیست‌ها در ایران عموماً تحت تاثیر کابالای آمریکایی و انگلیسی در دانشگاه‌ها تلاشی را برای جذب به صورت بسیار محدود داشتند و از طرفی کنیسه‌های یهودی و برخی از محافل یهودی داخل ایران هم تبلیغاتی برای این فرقه داشته است، کانون جریان «کابالا» محلاتی است که همجوار با کنیسه‌ها یا مراکز اجتماع یهودیان و یا مناطق مرفه شهر است و خصوصاً در تهران قابل اشاره می‌باشند.

 



چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:" هرم قدرت درآیین شیطان ", :: 11:48 ::  نويسنده : رضا
در این طبقه ۳۰۰ خاندان ثروتمند یهودی معرفی می شوند که زیر نظر ۱۳ خاندان تاجدار دنیا را اداره می کنند.این ۳۰۰ خاندان به قدری ثروتمنداند که ثروتشان در مخیله من و شما نمی گنجد. طبیعتا منظور از خاندان ثروتمند خاندانی چون Bill Gates نیست. این ۳۰۰ خاندان یهودیان هستند که نامشان کمتر به گوشمان خورده یا اصلا به گوشمان نخورده است.

 

خداوند در سوره توبه می فرماید :
"یُرِیدُونَ أَنْ یُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَیَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ"


اما تفسیر پله به پله هرم
راس هرم
در کمال بی شرمی چشم شیطان را در راس این هرم قرار داده اند و همان گونه که می دانید (با این که ما توقیت نمی کنیم) این چشم به شدت به چشم دجال آخرالزمان شباهت دارد .

شاه جهان
تصویر یک شاه در بالای هرم قرار دارد. یعنی یک نفر پادشاه کل جهان است بی آنکه شما بدانید. البته پژوهش گران غربی بیان کرده اند که احتمالا این شاه جهان همان ملکه انگلیس (ملکه الیزابت) است.شاید به همین دلیل کشور انگلیس سلطنتی نگه داشته شده است.برای اطلاع شما مسئولان شبکه های BBC را ملکه الیزابت به شخصه تعیین می کند.

در فیلم ۲۰۱۲ که پایان دنیا را به تصویر کشیده است اولین کسی که وارد کشتی نجات بخش می شود ملکه انگلیس همراه ۲ سگ خود است. (در فیلم ۲۰۱۲ کشتی نجات بخش با کشتی نجات بخش حضرت نوح (ع) مقایسه می شود. کشتی نوح دینداران را نجات داد ولی کشتی آمریکایی ها ثروتمندان را نجات می دهد.)

شورای ۱۳ تاج دار
در این طبقه ۱۳ خانواده سلطنتی کل دنیا را اداره می کنند. از جمله این خاندان ، خاندان سلطنتی بریتانیا ، خاندان سلطنتی اسپانیا ، خاندان سلطنتی مالت (که در جزیره مالت ساکن اند) و غیره می باشند.

انجمن ۳۰۰ خاندان
در این طبقه ۳۰۰ خاندان ثروتمند یهودی معرفی می شوند که زیر نظر ۱۳ خاندان تاجدار دنیا را اداره می کنند.این ۳۰۰ خاندان به قدری ثروتمنداند که ثروتشان در مخیله من و شما نمی گنجد. طبیعتا منظور از خاندان ثروتمند خاندانی چون Bill Gates نیست. این ۳۰۰ خاندان یهودیان هستند که نامشان کمتر به گوشمان خورده یا اصلا به گوشمان نخورده است. خاندان روچیلد ، خاندان راک فِلِر ، خاندان مِندِز ، خاندان آبنادانا ، خاندان بِنونیزد از آن دسته اند.

نکته : گفته شده است که دجال خود را امام زمان معرفی خواهد کرد. یاران امام زمان ۳۱۳ نفراند.
۱۳ تاجدار + ۳۰۰ خاندان = ۳۱۳

خاندان های قدرتمند تابع
این خاندان تعدادشان می تواند متغیر باشد. باز ویژگی اینها ثروتمندی و اغلب یهودی بودن است. شاید خاندان Bill Gates در این طبقه بتواند قرار گیرد.

اتاقهای فکر
اکنون که این خاندان ثروتمند جمع شده اند تا بر دنیا حکومت کنند طبیعتا ثروتمندی آنها دلیل بر متفکر بودنشان نیست. پس باید اتاقهای فکری ترتیب داد و از بزرگترین متفکران دنیا در آنها استفاده کرد تا بتوانند هرچه بهتر در راستای اهداف صهیونیسم در ضمینه های سیاسی ، اقتصادی ، فرهنگی ، هنری ، ورزشی و ... به اداره دنیا بپردازند. کل تشکیلات و لژهای فراماسونری که اینهمه در مورد آن بحث شد در این طبقه قرار می گیرد. از اعضای این گروه که در تصویر به آنها اشاره شده میتوان به گروه بیلدربرگ ، کلوپ رم و ... اشاره کرد.

سلطه بر دارایی های جهان
تمام بانک های جهانی بلا استثنا توسط یهود اداره میشود. یعنی اگر پول خود را در بانکهای جهانی قرار دهیم یعنی در اختیار یهود قرار داده ایم تا با آن به تجارت بپردازد. Pay Pal ها از این دسته اند. بنیان گذار ربای شبکه ای همین یهودیان هستند. در تاریخ درج شده که گاهی اوقات در اروپا تا ۴۳ درصد از مردم ربا می گرفتند. خون مردم را در شیشه کرده بودند.

سلطه بر منابع جهان
یهود قصد دارد بر تمام منابع جهان تسلط بیابد به همین دلیل به برخی کشور ها حمله می کند تا به هر قیمتی بر آنها مسلط شود. به آمار زیر توجه کنید ...

تخمین ذخایر نفت برخی کشور های جهان:
آمریکا و نروژ ۱۰ سال
کانادا ۸ سال
ایران ۵۳ سال
عربستان ۵۵ سال
امارات ۷۵ سال
کویت ۱۱۶ سال
عراق ۵۲۶ سال

به همین دلیل هر کجا که منبع غنی باشد یهود آنجاست. برای همین یهود از کل اروپا لهستان را انتخاب می کند. چون لهستان منابع غنی پتاس داشت و انبار غله اروپا بود. همان طور که می دانید پتاس ماده اولیه تولید مواد منفجره چون باروت است. یهودیان در اروپا جنگ راه می انداختند و به کشورهای اروپایی باروت و غذا می فروخت و با جنگ راه انداختن میان اروپاییان خود به کناری می نشست و پول میشمارید.
در قرآن آمده است که : "لتجدن اشد الناس عداوتا للذین آمنوا الیهود واللذین اشركوا"

سلطه بر جمعیت جهان
برای سلطه بر جمعیت جهان راهکار چیست ؟
روش کار : از بین بردن تولید نسل ، کاهش ازدواج ، افزایش طلاق ، افزایش بی بند و باری جنسی ، افزایش بیماری های واگیردار و ..
مگر چندین سال پیش خوک وجود نداشت. چرا آنفولانزای خوکی چندین سال پیش نبود؟ در سایت موسسه ای در واشنگتن به نام Centers for Disease Control یا CDC اعتراف عجیبی نوشته شد. در این سایت بیان شد که وظیفه این موسسه ساخت ویروس های واگیر دار به اشکال مختلف از جمله خوکی و مرغی و غیره است.این موسسه هم اکنون روی ویروس هایی کار می کند تحت عنوان biological terrorism که بطور مثال این ویروس ژن عرب را از غیر عرب تشخیص دهد و فقط عرب را آلوده کرده و بکشد و بر افراد دیگر تاثیر نگذارد.جهت کسب اطلاعات بیشتر در مورد این نوع ویروس و این موسسه روی نام هرکدان کلیک کنید.

جمعیتی در ایران با مذهب تشیع در هشت سال دفاع مقدس به قدری این یهودیان را انگشت به دهان نگه داشت که این گروه بیلدربرگ در اتاق های فکر خود جلساتی ترتیب دادند و طی آن اعلام کردند که باید به سرعت رشد جمعیت در میان ایرانیان و بخصوص شیعیان متوقف شود بلکه معکوس شود.

و این برنامه عملی شد. نتیجه آن چه شد ؟ من و شما نوشتیم "فرزند کمتر ، زندگی بهتر".قبول دارم که رشد جمعیت نیاز به تامین اقتصادی و رفاهی و امثالهم دارد. ولی این آمار باید مدنظرمان باشد که : ایران در بین ۷۰ کشور جهان با ۱.۸ درصد رشد جمعیت رتبه اول کنترل جمعیت را داراست. و جالب تر اینکه اسرائیل در این آمار با ۸ درصد رشد جمعیت رتبه ۷۰ را داراست. وهابیان طبق حکم مفتی های خود باید ۴ زن داشته باشند و تا می توانند فرزند به دنیا بیاورند. رشد جمعیت وهابیت در ایران هم اکنون ۸ درصد است.با یک حساب سرانگشتی می توان فهمید که تا چند سال دیگر جمعیت وهابیت در ایران در حد چشمگیری افزایش خواهد یافت.
اما چه باید کرد ؟ امام صادق در روایتی فرموده است " هرکه در برخی امور از ترس مسائل اقتصادی تن به این کار ندهد براستی به خداوند سوءظن دارد . یکی از این امور ازدواج است"

سربازان پیاده نظام
به این قسمت با دقت کنید. یهودیان در پروتکل های ۲۴ گانه خود گفته اند که باید همه ادیان را از بین ببریم جز دین خودمان. آنقدر باید ادیان را تکه تکه کنیم که نتوانند با یک فرمان وحدت بدست آورند. (سیاست پلورالیزم) اختلاف روز عید فطر از نتایج این پروتکل ها می توان باشد. وظیفه ولایت فقیه در مملکت اسلامی همین است. اتحاد ادیان ! پس باید برنامه ای ریخت و پی ولایت فقیه را زد. باید جوانان جاهل را به خیابان ها ریخت و شعار "مرگ بر اصل ولایت فقیه" را به زبانشان انداخت. مثالهای تاریخی بسیاری در مورد فصل الخطاب بودن کلام ولایت فقیه وجود دارد که به عده ای از آنان اشاره می کنم.
۱- وقتی انقلاب اسلامی به پیروزی رسید امام خمینی (ره) حکم اعتصاب را صادر کرد. ممانعت کارمندان شرکت نفت از کار کردن در این شرکت ها کمر دولت شاه را شکست. بختیار تصمیم گرفت از اسرائیل کارگر وارد کند. امام مجدد وارد صحنه شد و حکمی داد :"خون هر خارجی که قصد کار در ایران را دارد مباح است" به دنبال این حکم یک صهیونیسم جرات ورود به ایران را نیافت.
۲- یکی از مهم‌ترین حوادثی که در ایام زعامت میرزای بزرگ شیرازی رخ داد، قضیه تحریم تنباکو بود. حکم تاریخی او در معاهده انحصار تنباکو در زمان ناصرالدین شاه -که با درخواست سید جمال الدین اسدآبادی و در پی نامه ایشان اتفاق افتاد- چنان مردم را به صحنه کشاند که شاه قاجار، مجبور به فسخ قرارداد تنباکو گردید. با صدور این حکم، مردم مبارزه سیاسی علیه قرارداد استعماری مذکور را یک وظیفۀ شرعی دانسته و به مخالفت شدید پرداختند. به‌طوری که ناصرالدین شاه مجبور شد با پرداخت غرامت، این قرارداد ننگین را فسخ کند.

این بخش به چهار قسمت مذهب ، دولت ، آموزش ، و رسانه است. از این چهار قسمت بخش رسانه به دلیل اهمیت بیشتر توضیح داده می شود.
Farsi۱ (فارسی وان) : شبکه فارسی وان که چند ماهی از افتتاحش نمی گذرد اهداف مرموزی در پیش رو دارد.اغلب فیلم و سریالهای پخش شده و درحال پخش از این شبکه مملو از روابط جنسی خانوادگی و خیانت و از این قبیل مسائل تخریب کننده بنیان خانواده است. رئیس این شبکه رابرت مرداک یهودی که رئیس سیستم های رسانه ای بزرگتری چون FOX است که این سیستم خود مشتمل بر زیر مجموعه هایی از جمله Fox News است. درباره رابرت مرداک به بیان همین مطلب بسنده می کنیم. این فرد ۵۰ روز قبل از حادثه عظیم ۱۱ سپتامبر با بهای حدود ۱۰۰ میلیون دلار اغلب دفاتر این دو ساختمان را اجاره کرد و سپس در اختیار شرکت های مختلف حاضر در برجهای تجارت جهانی قرار داد. پس از حادثه ۱۱ سپتامبر و تخریب کامل این برج ها بیمه به عنوان خسارت ۷ میلیار دلار به این مرد یهودی پرداخت کرد.

و اما جایگاه ما در این هرم قدرت : بردگان همیشه بدهکار

در پایین ترین نقطه حرم با کمال وقاهت تصویر گوسفندانی را درج کرده و روی آن عبارت DEBT SLAVES را نهاده است و با فلش اشاره کرده که :" You Are Here "
در روی قاعده هرم در همین قسمت این عبارات درج شده است.
Birth (تولد) - School (مدرسه) - Labour (نیروی کار) - Taxes (پرداخت مالیات)
Debis (بدهکاری) - Retirment Cycle (چرخه بازنشستگی)

به دنیا می اییم . تحصیل می کنیم. تبدیل به نیروی کار می شویم. درآمد خود را به پرداخت مالیات صرف می کنیم. سپس بخش اصلی چرخه رخ می دهد. بدهکاری ! وقتی بدهکار باشیم همواره به دنبال جبرانیم و در نتیجه از اتفاقات اطراف خود غافلیم. برای مثال آیا خبر دارید که چند سال پیش تانکهای آمریکایی در بین الحرمین رژه رفته اند؟سپس چرخه بازنشستگی و مرگ.
پس جایگاه بندگی چه شد. خداوند در قرآن فرمود :"ما خَلَقتُ الجِنَّ و الاِنس الا لِیَعبدون"

شیطان که رانده شد به جز یک خطا نکرد
خود را به سجده آدم رضا نکرد
شیطان هزار بار به از بی نماز
او سجده بر آدم و این بر خدا نکرد

اما برای خروج از زیر این هرم و شکستن آن چه باید کرد ؟
دوستان به محض اینکه تصمیم بگیریم که از این هرم خارج شویم خداوند کمکمان خواهد کرد و امام زمان خویش را خواهد فرستاد. شرط ظهور خواست عموم است.


با
معماری مدرن جوامع مخفی چه کنیم ؟ با معماری مدرن جوامع مخفی چه کنیم ؟

مدت زیادی بود که درباره معماری به سبک جوامع مخفی مطلبی ارسال نکرده بودیم اما در این مطلب با مقدمه ای زیبا که در اخر دارای مفهومی بسیار زیبا و شیرین است به بررسی برخی مطالب خواهیم پرداخت،ضمن اینکه در آخر در ارتباط با این مطلب کتاب ” معراج السعاده ” را برای دانلود قرار داده ایم که توصیه میکنیم همراه با توضیحات آخر مطلب مطالعه فرمایید.انشالله که این مطلب مورد توجه خاص عزیزان قرار بگیرد…

مقدمه

یکی از خطرناک ترین شیوه های سحر و جادو در جوامع بشری طراحی ابنیا و ساختار فیزیکی در محل زندگی این گونه جوامع می باشد.ماسونیسم که در لغت به معنای بنا و معمار هستند و بر طبق گواهی تاریخ آنها با وسواسی خاص به حفظ اسرار حرفه خود احتمام زیادی می گذاشتند .

با معماری مدرن جوامع مخفی چه کنیم ؟ با معماری مدرن جوامع مخفی چه
کنیم ؟

این جوامع مخفی در بیشتر کارهای خود سمبل های سحر و جادو را که برای اکثر افراد عادی نامشخص و گنگ می نماید را در ساختار بناها و تاسیسات خود به کار می بردند . چرا این کار انجام می شد ؟ جواب ساده است برای گسترش نیروی مخفی شرور در آن جوامع و کنترل آنجا توسط این نیروهای شیطانی. با فرارسیدن عصر رنسانس علم معماری به سبک جوامع مخفی به صورت آکادمیکی در آمد و در دانشگاههای مختلف و مراکز بین المللی به صورت مرجع معماران و دانش پژوهان این رشته دراختیار این قشر قرار گرفت…

آنها گونه‌های خاصّی از احجام و معماری را در گوشه گوشه‌های شهر و دیار ها برکشیده‌اند. احجامی خاص که نه تنها محیط پیرامونی ما را از انرژی‌ها و نیروهای معنوی تهی می‌سازند در مقابل از نیروهای شیطانی و اهریمنی نیز آکنده می‌سازند.
هیچ به تخریب تدریجی معماری و بافت‌های سنّتی شرقی و اسلامی و جایگزین معماری مدرن با اشکال هندسی مدرن اندیشه کرده‌اید؟ میان اشکال هندسی مقدّس، انرژی‌ها و نیروهای معنوی و روحانی و معماری رابطه ویژه‌ای وجود دارد. در هماهنگی میان انسان‌ها،‌ معماری‌های خاص و نیروهای معنوی و تقاطع آنها، انسان‌ها در زیر بارانی از نیروهای معنوی می‌بالند و از دسترس نیروهای شرور در امان می‌مانند و به عکس…

با معماری مدرن جوامع مخفی چه کنیم ؟ با معماری مدرن جوامع مخفی چه
کنیم ؟

زمانی نه چندان دور، چرچیل، نخست وزیر انگلستان گفته بود: “ما شهرها را می‌سازیم و شهرها نیز ما را می‌سازند.در عبارتی ساده، این سخن بدین معناست که، شهرها، پرورشگاه مردم مطابق طبع و اراده شهرسازان‌اند، این شهرها هستند که در سکوت، اراده معماران و شهرسازان را در تربیت و ساخت جماعت انسان‌ها به هر نوع و گونه که مطلوب بشناسید کافی است که بنای شهر را بر مداری استوار کنید که خودجوش و خودکار در خود و با خود انسان‌ها را آن گونه که شما می‌خواهید پرورش دهند.

این نکته ظریف از نگاه تیزبین هیچ یک از حکیمان و مشاوران و امینان اهل حکمت که گرداگرد حاکمان را داشتند دور نبوده است. هیهات که این سنّت و این دوراندیشی طیّ سیصد و اَندی سال گذشته و به تدریج از میانه شرق اسلامی رفت و در واقع، در طیّ این قرون، به دست این اقوام “شهری” متناسب با خاستگاه فکری، اعتقادی و فرهنگی شرقی و اسلامی ساخته نشده است. به عکس، معماران تمدّن غربی شهرها را ساختند و به تبع آن، انسان‌ها را ، انسان‌هایی هم افق با شهرها، معماران این شهرها و خاستگاه‌ها و ایدئولوژی‌هایشان در اوردند .
از روی همین غفلت است که ما نیز، نه تنها دستی در شهرهامان نبردیم بلکه، شهرهای ویران شده طیّ سال‌های دفاع مقدّس را هم بر شالوده‌های قبلی بر کشیدیم و با نصب تابلوها و پلاکاردهایی مزیّن به جملات مذهبی و شعایر دینی به حاصل دست خود بالیدیم و خود را شهرساز شناختیم.
آیا هیچ گاه به این موضوع اندیشیده‌اید که گذشتگان ما، مساجد را در میانه شهر می‌ساختند و همه اجزا و ارکان شهر را در پیوند با مساجد مرکزی تعریف کرده و اجازه نمی‌دادند که هیچ بنایی نسبت به مسجد ارتفاع و بلندی پیدا کند؟
در حوزه تمدّن اسلامی و شهر اسلامی، پیوند ناگسستنی بین زندگی مادّی و معنوی وجود داشت. پیوندی که امکان جدا افتادگی میان انسان‌ها، ‌مذهب و تمدّن و شهر را نمی‌داد. از این رو، مساجد با گنبد و مناره‌هایش، در خطّ آسمان و نقش‌های هندسی‌اش در بافت شهر و قرارگیری‌اش در مهم‌ترین مفصل شهری، نه تنها تعادل شهر را برقرار می‌کردند، بلکه امکان پیوند انسان‌ها با عوالم ماورایی و نیروهای مثبت و معنوی منتشر را فراهم می‌آوردند و مجال انتقال و تبادل این نیروهای معنوی و انرژی‌های مثبت را برای انسان‌های ساکن در شهر فراهم می‌ساختند.
در واقع، مساجد و ساختار ویژه معماری آنها، تمام شهر و ساکنانش را زیر چتری از نیروهای معنوی و آسمانی قرار داده و به آنها در برابر نیروها و موجودات منفی و شرور منتشر، مصونیت می‌بخشیدند.
عالم مملو از موجودات پیدا و نهان شیطانی و رحمانی است که پیرامون انسان‌ها را گرفته‌اند و هر یک به نحوی و از طریقی خواست مثبت یا منفی خود را در صورت‌های مختلف بر حیات فردی و جمعی انسان‌ها مستولی می‌کنند. نیروهای شریر شیطانی و جنّی به عنوان مزاحم و باز دارنده و نیروهای رحمانی و روحانی به عنوان تقویت کننده و مصونیت‌بخش جوامع انسانی را در سیر و سفر درازش همراهی می‌کنند.

امّا،‌ در همین نزدیکی‌ها،‌ درست در سرزمینی که ما آن را نماد پیشرفته‌ترین نوع از حیات تکنولوژیک می‌شناسیم و ساکنان آن را منکر همه‌ گفت‌وگوهای معنوی، ارتباط با عوالم غیبی، سحر و جادو می‌شناسیم. مردانی پنهان، با آگاهی از همه آنچه که در دایره تصوّر ما هم نمی‌آید دست‌اندر کار حرکتی ظریف و موذیانه‌اند تا نه تنها انسان‌ها از ارتباط معنوی و انرژی‌های روحانی محروم بمانند در وعض، ار هر نوع حیله در میدان تشعشع نیروهای شرور و اهریمنی،‌ مقهور آن نیروها و در خدمت آن نیروها درآیند.
هیچ به تخریب تدریجی معماری و بافت‌های سنّتی شرقی و اسلامی و جایگزین معماری مدرن با اشکال هندسی مدرن اندیشه کرده‌اید؟

با معماری مدرن جوامع مخفی چه کنیم ؟ با معماری مدرن جوامع مخفی چه
کنیم ؟

میان اشکال هندسی مقدّس، انرژی‌ها و نیروهای معنوی و روحانی و معماری رابطه ویژه‌ای وجود دارد. در هماهنگی میان انسان‌ها،‌ معماری‌های خاص و نیروهای معنوی و تقاطع آنها، انسان‌ها در زیر بارانی از نیروهای معنوی می‌بالند و از دسترس نیروهای شرور در امان می‌مانند و به عکس، در میان اشکال هندسی نامقدّس و تقاطع آنها با نیروهای شرور شیطانی، انسان‌ها نه تنها همه نیروهای مثبت و روحانی را از دست می‌دهند، بلکه در رگبار وسوسه‌ها، الهامات و آزارهای نیروهای اهریمنی مستعدّ گناه،‌ اهل گناه، تردید درباره مقدّسات،‌ نفی باورها و قبول بندگی شیطان و خدمت به نیروهای اهریمنی می‌شوند.
چگونه است که همه ما در صحن و سرای مساجد و طبیعت احساس آرامش، امنیت و برخورداری معنوی می‌کنیم؟
چرا ورودی همه مساجد،و معابد مذهبی شکلی یکسان، گنبدی و بر کشیده شده بر پایه های هشت وجهی ساخته شده‌اند؟
این امر هیچ ربطی به شرایط اقلیمی و آب و هوایی ندارد.
آیا بروز نوعی خشم و عصبانیت، جدال و مرافعه، میل به گناه،‌ حیله و دسیسه در سطح کوچه و خیابان و شهر و در میان پیر و جوان و زن و مرد که دیگر به معمولی‌ترین عادت و شیوه جاری در میان مردم ما شده شما را نمی‌آزارد؟
آیا آسیب‌پذیری شدید جوانان در شهرهای بزرگ در برابر وسوسه‌ها شما را به اندیشه وا نمی‌دارد؟
این واقعه را چگونه تحلیل می‌کنید؟ آیا نمی‌توان در کنار این همه تحلیل بی‌پایه اجتماعی، سیاسی و اقتصادی رویکردی دیگرگون نیز داشت؟

با معماری مدرن جوامع مخفی چه کنیم ؟ با معماری مدرن جوامع مخفی چه
کنیم ؟

بی‌آنکه بدانیم یا بخواهیم، نیروهایی مرموز و نادیدنی، در کار و بار ما وارد شده‌اند.
خود را بر فضای عمومی کوچه‌ها، خیابان‌ها و شهرهای ما حاکم ساخته‌اند و ما از آنها هیچ نمی‌دانیم. نه تنها ما،‌ معماران و شهرسازان ما هم از آن بی‌خبرند چه، آنها همچون ما از رابطه میان اشکال هندسی، معماری، نیروهای رحمانی و شیطانی و حیات فردی و اجتماعی انسان‌ها و حرکات و سکناتشان بی‌اطّلاع‌اند.
مردانی پنهان و مأمور، با حیله و دسیسه، فضای پیرامونی و حیات ما را از طرق مختلف آلوده ساخته و ما را در محاصره نیروهای شیطانی قرار داده‌اند و ما از آن بی‌خبریم و به تدریج نیز حلقه‌های محاصره را تنگ و تنگ‌تر می‌سازند.
آنها گونه‌های خاصّی از احجام و معماری را در گوشه گوشه‌های شهر و دیار ما برکشیده‌اند. احجامی خاص که نه تنها محیط پیرامونی ما را از انرژی‌ها و نیروهای معنوی تهی می‌سازند در مقابل از نیروهای شیطانی و اهریمنی نیز آکنده می‌سازند.
همان طور که ادیان برای هدایت انسان‌ها در مسیر وحدت و رحمانیت برنامه‌ریزی کرده و با پیش‌بینی لازم همه امکان فرهنگی و مادّی را فراهم آورده‌اند. ائمه کفر، ساحران، جادوگران و شیطان‌پرستان نیز به بیکار ننشسته و برای تأثیرگذاری بر انسان‌ها و ارسال پیام‌های شیطانی برنامه‌ریزی کرده‌اند.
شهرسازی، معماری و احجام خاصّ هندسی مورد نظر آنها، ابزاری هستند برای این تأثیرگذاری.

با معماری مدرن جوامع مخفی چه کنیم ؟ با معماری مدرن جوامع مخفی چه
کنیم ؟

و اما حرف اصلی ما …

با این مقدّمه طولانی هیچ پرسیده‌اید که چرا و از کجا طی سالهای اخیر و به بهانه ساخت و سازهای مدرن، بخش عمده‌ای از مراکز تجاری و اداری شهرهای بزرگ و کوچک، شکلی “هرمی ” به خود گرفته‌اند؟چرا اماکن مذهبی، در سایه و زیر این اماکن تجاری فرو غلتیده و در انزوا رفته‌اند؟ چرا در نقاطی خاص بناهایی خاص و جملگی هرمی شکل و البتّه مشرف بر شهرها بر کشیده شده‌اند؟حجم‌های هرمی، ستاره شش گوشه، مثلث و اینگونه نشانه ها که خودتان بیشتر بر این مسئله واقف هستید ،‌ جاذب نیروهای شرور شیطانی و غلبه آنها بر حالات و احوال مردم می‌شوند.

همه کسانی که به دبی و حتّی عربستان سفر کرده‌اند این سخن را تأیید می‌کنند. مجتمع بزرگ تجاری وافی در دبی، دو برج شیطانی در دست ساخت مشرف به صحن بزرگ مسجد الحرام، تنها نمونه‌هایی از این واقعه‌اند.

این برج ها و ساختمان ها که طلب نیروهای شرور را میکنند خواه نا خواه مجبوریم با آن زندگی کنیم اما حداقل کاری که در برابر این نیروها کم یا زیاد میشود انجام داد را انجام دهیم انشالله که مکرشان به خودشان بازگردد

آیه ۵۴ سوره آل عمران میفرماید : (وَمَکَرُواْ وَمَکَرَ اللّهُ وَاللّهُ خَیْرُ الْمَاکِرِینَ

[دشمنان] مکر ورزیدند و خدا [در پاسخشان] مکر در میان آورد و خداوند بهترین مکرانگیزان است.

با معماری مدرن جوامع مخفی چه کنیم ؟ با معماری مدرن جوامع مخفی چه
کنیم ؟

(ذکر این نکته لازم است که ساختمان ها تحت هیچ عنوان قدرت اختیار شما را در دست ندارند اما برخی اشیا نماد برخی تفکرات است برای نمونه شما در مواجه با خواندن کتاب رُمان عاشقانه عکس العملی را نشان میدهید که هیچگاه قابل مقایسه با عکس العملتان در برابر مطالعه یک کتاب لطیفه نیست ، روح شما خواسته یا ناخواسته درگیر این احوالات میشود شما میتوانید حداقل تلفات را با ساده ترین راه ها کسب کنید اما برای نمونه چه کارهایی میتوان انجام داد ؟

۱ – حین ورود به این اماکن و ساختمان ها با ذکر بسم الله الرحمن الرحیم وارد شوید ۲ – تمرکزی بر روی عظمت این بناها نداشته باشید و به مشغله اصلی خودتان بپردازید ۳ – سعید کنید بعد از آن در وقت نماز به سوی مساجد بروید و نماز را در مساجد که سرشار از نمادها و نشانه های اسلامی آرامش بخش است شرکت کنید ۴ – اگر معمار یا مسئولی هستید که دستی در این کارها دارید این نکته یادتان باشد که شما مَدیون این کشور اسلامی هستید لذا باید اسلامی فکر کنید پس انتظار میرود که در راستای احداث بناها و ساختمان ها از نمادهای اسلامی استفاده کنید تلفیق نمادهای دینی با معماری نوین بسیار زیبا خواهد شد انشالله که روزی برسد که خیالمان از این بابت راحت باشد.

اینها تنها نکاتی بود که به سادگی میتوان انجام داد انشالله این نکات را رعایت کنید دیگر موارد خود به خود بروز خواهد شد و آثار این اعتماد به خدا را خواهید دید اما برای عزیزانی که متوجه حرف ها ما شدند و قصد دارند برای نفسشان کمی حالات روحانی ایجاد کنند و مایل اند پله های دین را به خوبی و آسانی طی کنند بعد از این مراحل ساده توصیه ما بر این است که کتاب ” معراج السعاده ” را حتما مطالعه کنید فوق العاده کتاب جذاب و شیرینی است با صرف کمی حوصله و وقت این کتاب را به شیرینی هرچه تمام تر تا آخر مطالعه کنید اما جالب است که بدانید روزی در محضر حضرت آیت الله بهجت(ره) سوال شد : برنامه ای جهت سیر و سلوک مرحمت می فرمایید ، ایشان فرمودند :

روزانه نصف صفحه از کتاب شریف معراج السعاده را بخوانید و بدان عمل کنید



چندی پیش آیت‌الله مصباح یزدی در هشدار كم سابقه‌ای خبر از ظهور و بروز جریانی به نام "فراماسونری جدید"داد. هشداری كه باید آن را جدی گرفت چراكه سوابق تاریخی هشدارهای آیت‌الله نشان می‌دهد، وی باشناخت كامل از جریان موسوم به "انحرافی "این هشدار را اعلام كرده است.

 

ریشه‌های هشدار آیت‌الله مصباح درباره فراماسونری جدید در گفت‌وگو با حقانی/1
فراماسونری چگونه و از چه زمانی وارد ایران شد
 
 

چندی پیش آیت‌الله مصباح یزدی در هشدار كم سابقه‌ای خبر از ظهور و بروز جریانی به نام "فراماسونری جدید"داد. هشداری كه باید آن را جدی گرفت چراكه سوابق تاریخی هشدارهای آیت‌الله نشان می‌دهد، وی باشناخت كامل از جریان موسوم به "انحرافی "این هشدار را اعلام كرده است.

 

به منظور بررسی بیشتر این هشدار، به گفت گو با دكتر موسی فقیه حقانی نشستیم. وی به گواهی مقالات و سخنرانی هایی كه ایراد كرده، یكی از كارشناسان و متخصصان ارشد تاریخ معاصر و به‌ویژه موضوع "فراماسونری" است.

كتاب دو جلدی "فراماسونر ی در ایران " با كوشش‌های چندین ساله وی تا پایان سال به مخاطبان عرضه خواهد شد. حقانی معاون پژوهشی موسسه تاریخ معاصر، سردبیر فصلنامه‌های "تاریخ معاصر" و "یادآور" است.

مرور سیر تاریخی چگونگی ورود فراماسونری به ایران، فعالیت‌های آن و خسارات جبران ناپذیر بر ملت ایران و البته تشابه‌های "فراماسونری قدیم" و "فراماسونری جدید" می‌تواند عمق هشدار آیت‌الله مصباح را نشان دهد.

پیدایش جریان‌هایی مانند فراماسونری در ایران چه سیری را داشته است، علت پیدایش آن در ایران چه بوده است و چرا این تشکیلات را کشورهای غربی در ایران راه اندازی کردند؟

علت توجه تشکیلات جهانی فرماسونری به ایران و کشورهایی نظیر ایران برمی گردد به سیاست های کلی که استعمار در مواجهه با کشورهای استعماری داشت، از جمله ایران. البته باید ببینیم که به چه علت این ها به ایران توجه داشتند و چه می خواستند، در کشورهای دیگر اسلامی به دنبال چه بودند. به مرور زمان شما می بینید که ظرفیت هایی در ایران و یا در کشورهای دیگر اسلامی بروز می کند که این ظرفیت ها، آن ها را مصمم تر می کند که بیایند، تشکیلات را ایجاد كنند و گسترش دهند و بعد برنامه های بعدی‌شان را اجرا کنند. در رابطه با ایران به طور خاص باید بگویم که در اوایل دوران قاجار و از دوره آقامحمدخان ما با وضعیتی مواجه می شویم که آمادگی چندانی برای مواجهه با آن را نداشتیم و آن هجوم استعمار به ایران در ابعاد مختلف بود. استعماری كه توانسته بود با تقویت بنیان های خود پس از رنسانس با چهره ای متفاوت، اهداف توسعه طلبانه خود را دنبال كند.

بالاخره بعد از دوره رنسانس در دنیا اتفاقاتی افتاده است و این ها رویکردی کاملا مادی و تهاجمی و غیردینی را انتخاب کردند، اگرچه قبلا هم داشتند. چون در جنگ های صلیبی، جنگ به جای اینکه ماهیت دینی داشته باشد، ماهیت استعماری و غارتگرانه، اقتصادی و سلطه گری دارد. غربی ها به دنبال سلطه گری هستند و به آن پوشش دینی می دهند. چون جامعه اروپایی دینی است و با اهرم دین می توانند یک بسیج عمومی صورت بدهند و از این ابزار استفاده کنند.

اما در دوره مدرن وضع متفاوت است، فرض کنید ما با یک نیروی مهاجمی مواجه هستیم که علاوه بر تهاجم و غارت به دنبال دگردیسی نیز هست. یعنی می خواهد تغییرات فرهنگی نیز ایجاد کند و در همین راستا بحث مبارزه با کانون هایی که در مقابل این ها می ایستد، وجود دارد، مانند روحانیت شیعه و خود مفاهیم دینی و شیعی، شعایر شیعی، این ها را می خواهند نابود کنند، می خواهد چهره ما را عوض کند، نه برای اینکه مارا شکل خودشان کنند. برخی این اشتباه را می کنند و این را تفکیک نمی کنند، نه غربی ها و نه جریان روشنفکری که در ایران سعی داشت، غرب گرایی را ترویج کند، هیچ کدام نیامدند که ایران را آباد کنند و چیزی شبیه خودشان بسازند، مانند اتفاقاتی که در ژاپن یا در کشورهایی دیگر رخ داد. بحث این است که در ما تغییر صورت ایجاد کنند، بعد کم کم از این فرصت برای سلطه بیشتر و غارت استفاده کنند.

آنچه ما را ناخواسته درگیر مسائل بین المللی می كند، حضور انگلیسی ها در هندوستان است. انگلستان، هند را می گیرد و با ما همسایه می شود، همسایه ای ناخوانده. دراین دوره به چند دلیل ایران توجه انگلیس را به خود جلب می کند: یکی اینکه ایران در این منطقه است و خودش قدرت است و یک زمان، درست و یا غلط هند را فتح کرده است.

اگر در ایران یک دولت قدرتمندی سرکار بیاید، آن دولت می تواند برای هر نیروی استعمارگری تولید دردسر کند. یعنی به راحتی کسی نمی تواند از آن سر دنیا به منطقه بیاید و هرکاری خواست انجام دهد و ایرانی هم که داریم در مورد آن صحبت می کنیم، در آن زمان هرات و قفقاز و بحرین و... جزو آن بود. در هر صورت یکی این است که ایران، کشوری قدرتمند است، در دوره آقامحمدخان ایران با غلبه بر مشكلات داخلی تجدید قوا می کند و متوجه مرزهای خود می‌شود.

اغتشاش‌هایی كه اواخر دوره صفویه، بعد از مرگ نادر شاه و بعد از مرگ کریم خان رخ می دهد، همه این ها به ما لطمه می زند. ولی آقامحمدخان، قدرت دولت مركزی را تجدید می کند. مسائل داخل کشور را حل و فصل کرده است و حالا به سراغ قفقاز و گرجستان می رود و در همین درگیری ها بود که کشته شد.

انگلیسی ها در چنین شرایطی نگران بروز مشكل از ناحیه ایران برای خود در هندوستان بودند، لذا برای دفع خطر باید تکلیف ایران را روشن می کرد.

مسئله بعدی همسایگی ما با هند است و اینکه ایران می تواند یک راه و پلی برای رسیدن به هندوستان باشد. یعنی برای رسیدن به هندوستان ایران بهترین راه است و نسبت به راه‌های دیگر کم خطرترین راهی بود که می شد انتخاب کرد و از نظر اقتصادی نیز به صرفه بود.

این امر موجب شد كه کشورهای دیگر نیز نظرشان به ایران جلب می شود. بعد از این ها فرانسوی ها و روس ها هم متوجه ایران می شوند. بخشی از اهداف جنگ های تحمیلی روسیه به ما که چند سال بعد در دوره فتحعلی شاه آغاز می شود، همین است، یعنی روس ها می خواهند هم توسعه طلبی کنند و قفقاز را بگیرند و نگذارند که یک دولت قوی در ایران تشکیل شود و بعد هم به قول پترکبیر به آب های گرم برسند. در واقع آنهامی خواستند به آب های خلیج فارس بیایند و از آن جا به هندوستان برسند و قلب جهان را بگیرند.

ترس از اینکه این همسایه ممکن است هوس کند با یک قدرت اروپایی هم پیمان شود و به آنها راه بدهد و آنها از این مسیر برای دستیابی به هند استفاده کنند، موجب می شود که انگلیسی ها برای صیانت از هندوستان به ایران توجه کنند.

یکی از ابزارهایی که به آن ها کمک می کند که هم نگذارند که ایران قدرتمند شکل بگیرد و هم نگذارند که ایران و دولتمردانش با برقراری ارتباط با یک کشور اروپایی برای انگلستان در هندوستان دردسر ایجاد کنند، تشكیل فراماسونری درایران بود. به همین دلیل کم کم سر و کله گروه‌های اطلاعاتی و مطالعاتی انگلیسی ها در ایران پیدا می شود.

انگلیسی ها آدم هایی را که به ایران می فرستادند، بسیار قوی بودند و وقتی می آمدند، با توجه به دستاوردهایی که از این مأموریت اطلاعاتی خودشان کسب می کردند، کتاب هایی را درباره ایران می نوشتند. برخی از این کتاب هایی که درباره ایران وجود دارد، توسط همین جاسوس های انگلیسی نوشته شده است.

فراماسونری یک تشکیلات نخبه گراست و انگلستان با آن اهداف، از این ابزار استفاده می کند و در ابتدا نخبگان را جذب می کند. نخبگان، همین سفیران ما در کشورهای خارجی هستند. امیران نظامی، تاجران، سرمایه داران و افرادی که با دربار رفت و آمد دارند و در تصمیم گیری ها مؤثر هستند.

اتفاقا شروع عضوگیری فراماسونری در ایران از بین نخبگان فرهنگی، فرستادگان و سفیران سیاسی است. استعمار از طریق فراماسونری، نخبگان را جذب می کنند و بعد که نخبگان را جذب کرد، عملا سیاست های مدنظرش را که منجر به ضعیف شدن ایران و جلوگیری از تشکیل ایران قدرتمند است دنبال می كند و همچنین جلوگیری از اینکه ایران وارد پیمان هایی شود که به ضرر آن هاست.

فرانسوی ها هم دراین رقابت متوجه ایران می شوند، روس ها هم به ایران می آیند و با عملیات نظامی تلاش می كنند از این ظرفیت استفاده کنند. طرفداران انگلستان باید جلوی همه این‌ها را بگیرند و ضمنا کم کم به اسم اینکه باید به ترقی و پیشرفت برسیم، اعضای تشكیلات فراماسونری زمینه نفوذ هر چه بیشتر استعمار را فراهم می کنند.

برای همین می بینید که استعمار مصمم می شود که در کشورهایی نظیر ایران، لژهای فراماسونری را دایر کند و در برخی از جاها قبل از اینکه سپاه‌شان به آن جا برود، اعضای ل‍‍ژهای ماسونی و مأموران اطلاعاتی می آمدند و زمینه را برای اشغال نظامی فراهم می كردند. نظیر آنچه در مصر رخ داد. وقتی فرانسوی ها مصر را می گیرند، یک مرتبه 70 الی 80 لژ فراماسونری در مصر تشکیل می شود و برخی نیز قبل از اشغال راه اندازی شده بودند، یعنی این ها می آیند و زمینه ها را ایجاد می کنند و بعد نیروهای نظامی وارد می شوند.

در کشورهای اسلامی نیز امپراطوری عثمانی که یک کشور قوی و اسلامی بود برای این ها در اروپا دردسر ایجاد می کند و جلوی بسیاری از زیاده خواهی هایشان در منطقه و از جمله در فلسطین را می گیرد، از همین وسیله و ترفنداستفاده می كنند. در عثمانی شما می بینید که نقش بارز و اصلی را تشکیلات ماسونی برای براندازی سلطان عبدالحمید و فروپاشی عثمانی ایفا می کند.

یهودیان ایالت سالونیک و دونمه ها (یهودیان جدیدالاسلام) و تشکیلات فراماسونری که همه این ها را در خودش جمع کرده است، نقش بارزی در فروپاشی عثمانی ایفا می كنند. تشکیلات ماسونی عثمانی در قالب جمعیت اتحاد و ترقی با لژهایی که در ایران فعال اند، ارتباط دارند و در جریان مشروطه با هم هماهنگ عمل می کنند. این دلیل اصلی توجه کشورهای استعماری به ما و غرض‌شان از تشکیل لژهای ماسونی است.

مقدمه خوبی بود. در نگاهی که ما به قضایای فراماسونری داریم، اتفاقی که می افتد این است که اول می روند به سراغ نخبگان و سفرا و این ها وقتی سفیران ما در غرب هستند، وقتی بازمی‌گردند، عملاً سفیران انگلیس در کشور ما می‌شوند. پیامدهای این مسأله چیست؟

پیامدها که خیلی وحشتناک است، من به مواردی اشاره می کنم که یک مقدار بحث‎مان روشن شود و بدانیم که راجع به چه پدیده و موجودی صحبت می کنیم و چه نقش مخربی در تخریب بنیان های فرهنگی و سیاسی و اقتصادی در کشور ما دارد.

فراماسونری یک تشکیلات نهان روش نخبه گرا است. این دو ویژگی را دارد؛ اولا به صورت کاملا مخفی عمل می کنند. الآن برخی از این لژها در دنیا برای خودشان سایت زده اند و شما وقتی وارد سایت می شوید، نهایتا یک تاریخچه برای شما می گویند كه عمدتا جعلی و دروغین است. چهار تا آدم هم که عمدتا مهم نیستند و ممکن است کسانی باشند که کارهای عام المنفعه و خیریه را انجام می دهند، معرفی كرده و با نشان دادن چند علامت به‌اصطلاح فراماسونری را معرفی می كنند. براساس تعریف آنان، فراماسونری یک جریان روشنفکری است که کارش فقط کارهای فکری و تربیت انسان هاست، در واقع جنبه تخریبی آن را پنهان كرده و وانمود می كنندکه فراماسونری یک جریان عام المنفعه و خیریه و تربیتی است.

فراماسون ها مدعی هستند که هم وارث فلسفه فیثاغورث هستند و هم وارث مصر قدیم و ایران باستان. این جمعیت نهان روش که به صورت پنهانی زندگی و پنهانی نفوذ می کند و تابلو بلند نمی کند که یک جمعیت فراماسونری هستیم كه آمدیم از ایران این امتیاز را بگیریم و حفظ اسرار برای او اهمیت دارد و درصدد تحقق حاکمیت یهود بر جهان است.

وقتی یهود را عنوان می کنم ذهن به سمت اسراییل نرود، صهیونیزم بین الملل قبل از تأسیس اسراییل سال ها و قرن ها فعال بوده است و خیلی از این تحولات را پشتیبانی می کردند. در نهضت رنسانس و پروتستانتیسم حضور دارند و یک عنصر مهم در تحولات این ها هستند و تمام مسایل به نفع این ها تمام می شود و نشان می دهد که با برنامه ریزی وارد شده اند و ظرفیت هایی را ایجاد می کنند تا به آن موقعیت برتر دست پیدا کنند.

می دانید که یهود در اروپا از حضور در صحنه سیاسی و فرهنگی محروم شده بودند، حتی عرصه بر آنها به‌حدی تنگ شد كه از حضور در اروپا هم محروم شدند. می دانید که در یک دوره ای این ها را می کشتند؛ به عنوان اینکه این ها قاتل خدای ما هستند (منظور حضرت مسیح علیه السلام) این ها را طرد می کنند و آنها نیز به آندلس و به مسلمانان پناه می برند و در جوامع اسلامی از یک امکانات و فضای تساهل آمیز بیشتری برخوردار می شوند. با تساهلی مواجه می شوند که در جوامع مسیحی وجود ندارد.

یهود و صهیونیزم با توجه به آن ظرفیت مالی که پیدا کرده است، به دنبال این است که بیاید و بگوید که حق دارم و می خواهم حضور فرهنگی و سیاسی هم داشته باشم و مسایل را خودم تعریف کنم، چون به دنبال آن حاکمیت جهانی است، آنها معتقدند که بنی اسراییل قوم برگزیده هستند و باید بر جهان مسلط شوند.

تشکیلات ماسونی فراملیتی است و هرجاكه قدرت و ثروت انباشته شود، در آنجا متمركزشده و نفوذ می‌كنند. یک زمانی هست که در انگلستان امپراطوری تشکیل می شود و وارد انگلستان می شوند و همه فکر می کنند که فراموسونری یک پدیده انگلیسی است و در دوره ای دیگر، متوجه آمریكا می شوند.

این پدیده فراملیتی است که یک زمانی در انگلیس است و زمانی در آمریکا و از هر ظرفیتی که در دنیا باشد، استفاده می کنند و در انگلستان هم در اوایل قرن هجدهم این ها اتفاقا دست اندرکار یک اتفاق و اقدام بزرگی بودند که در راستای آن جریان فراماسونری را راه اندازی کردند.

خاندانی به نام خاندان هابسبورگ در سال 1714 در انگلستان به قدرت می رسد که یک جریان صهیونیستی آن را پشتیبانی و هدایت می کند و می خواهند که بر انگلستان و لندن سلطه پیدا کنند و فراماسونری را راه اندازی می کنند و با همان شگردهای مخفی نخبگان را شکار می کنند. سعی می کنند بعد از اینکه حاکمیت هابسبورگ هابر انگلستان تثبیت شد به سراغ جاهای دیگر مانند اسکاتلند و فرانسه و آلمان و آمریکا و کشورهای دیگر بروند.

این جریان نهان روش با آن هدفی که عرض کردم که قصدش اعمال سلطه الیگارشی یهود بر جهان است، وقتی وارد کشوری مانند ایران می شود، ابتدا می آید تا ببیند که چه ظرفیت هایی در ایران وجود دارد، اولا آیا می شود ترتیبی اتخاذ كرد تا کسی نتواند از طریق ایران به هندوستان حمله کند و دوم این كه چگونه می توان مانع از قدرت گرفتن مجدد ایران در منطقه شد که بعدها موجب تهدید انگلیس در هندوستان نشود. بعد که مطالعاتش را انجام می دهد، می بیند که ظرفیت های دیگری هم وجود دارد که می شود از آن استفاده کرد. در ابتدا لازم است چگونگی ورود این ها به ایران مورد بررسی قرار بگیرد.

از سال 1218 ایران درگیر یک سری جنگ تحمیلی با روسیه می شود. ما در خانه های خودمان در قفقاز و آذربایجان بودیم و زندگی می کردیم، روس ها یک حرکت تهاجمی را با برخی از بهانه تراشی ها آغاز می کنند و به قفقاز سرازیر می شوند و وضعیت بدی برای ایران ایجاد می شود. در جریان جنگ، دو راه برای حفاظت از کشور مطرح بود یک راه این است که از ظرفیت های موجود خودمان استفاده کنیم و جلوی این تهاجم را بگیریم و بهترین راه این بود ولی متأسفانه ما را از این راه منصرف کردند.

این ظرفیت ها چیست؟ یک ملت مبارز، مسلمان و آماده جهاد. برای دفاع از کشور این فرصت را ایجاد می کرد که این نیروها جمع شوند و جلوی این تهاجم را بگیرند. نواقصی هم در طول دفاع با آن مواجه بودیم، ولی می توانستیم از تجربیات دیگران استفاده کنیم کاری که عباس میرزا انجام می داد، یعنی محصل به اروپا فرستاد. با فرانسوی ها و انگلیسی ها قرارداد بست و سعی کرد از تجربیات آن ها استفاده کنند و مستشار بفرستند و یک مقدار از جهت نظامی تقویت شویم.

ظرفیت بزرگی که در دوران قاجار وجود داشت و به علت ورود جریان ماسونی این ظرفیت تضعیف شد توان مرجعیت شیعی برای بسیج کردن مردم بود. مرجعیت شیعه باتوجه به حساسیتی كه نسبت به حفظ استقلال ایران داشت، با نادیده گرفتن موقت اختلافات خود با قاجارها و اساسا هر حكومت غیرماذون از سوی امام معصوم و فقها به كمك قاجاریه شتافت. این باعث هجوم مردم به جبهه های جنگ شد، قاجارها به این سمت رفتند تا از ظرفیت دینی استفاده کنند و جواب هم داد. آن زمان که علما دستور و فتوای جنگ دادند، صد هزار نیرو به جبهه های ایران فقط از آذربایجان ملحق شدند و حالا از جاهای دیگر مانند خوزستان و لرستان و کرمان و جاهای دیگر نیروها می آمدند و در جنگ شرکت می کردند و بسیاری از نقاطی را که از دست داده بودیم، پس گرفتیم.

راه دیگر استفاده از کمک های بین المللی و ظرفیت های جهانی است که به دو دلیل ناکام ماند: یکی اینکه آدم هایی که فرستادیم، اسیر شبکه ماسونی شدند و دیگر آنکه خود ما خیلی با فضای بین المللی و اتفاقاتی که در اروپا و شکل گیری فضای بین المللی رخ داده، آشنا نبودیم و با اعتماد بی‌جا و یكجانبه اسیر ترفندهای پیچیده اروپایی ها شدیم.

اگر مکاتبات فتحعلی شاه را با ناپلئون بخوانید، فکر می کند که با برادرش صحبت می کند. می نویسد که برادر ارجمند ناپلئون! برای همین است که فرانسوی ها در می یابند که طعمه خوبی در ایران دارند که می توانند برای رسیدن به هندوستان از آن استفاده کنند و اگر این طعمه خاصیت خود را از دست داد، ایرادی ندارد، آن را زیر پا له می کنیم و از ظرفیت دیگری استفاده می کنیم، یا مکاتبه او با ملکه انگلستان که گویی با خواهر یا عمه خود صحبت می کند. رویکردشان این گونه بود. نه دنیا را می شناختند و نه آدم هایی که می فرستند، آدم هایی بودند که بتوانند از ایران دفاع کنند و دستاورد خوبی برای کشور ما داشته باشند.

اولین سفرای ما با غلبه راه دوم که چانه زنی با کشورهای اروپایی و استفاده از ظرفیت های موجود در عرصه بین الملل است، كسانی مانند میرزا ابوالحسن خان شیرازی و یا ایلچی هستند كه هیچ تعهدی نسبت به حفظ ایران نداشته و با عضویت در لژ‍زهای ماسونی عملا به خدمت استعمار درآمده بودند.

میرزا ابوالحسن خان شیرازی خواهر زاده میرزا ابراهیم خان کلانتر را كه قبلا یهودی بود، سفیر خود در انگلستان می کنیم که از 1215 خود و خاندانش مورد غضب واقع شده و از ایران فرار می کند و به هندوستان می رود. دو خانواده در ایران بودند که قاجاریه به این ها میدان می دهد، ولی بعدا به شدت پشیمان می شوند و با آن ها برخورد می کنند. این دو خانواده هر دو ریشه در فراماسونری داشته و با یهود پیوندی دیرینه دارند. یکی خانواده کلانتر یا اعتمادالدوله است که یهودی الاصل هستند و دیگری خانواده میرزا آقاخان نوری كه به آن اشاره خواهم كرد. خاندان كلانتر قبلا به خاندان عاشر معروف بودند و مسلمان می شوند تا بتوانند در دستگاه حاکم نفوذ کنند و نام خاندان خود را خاندان هاشم یا هاشمیه می گذارند.

در دوران زندیه، وقتی پایتحت به شیراز منتقل می شود، این ها در آن زمان به آن جا می روند و میرزا ابراهیم خان کلانتر، کلانتر شیراز می شود که بالاخره در یک ماجرایی که منتهی به راه ندادن لطفعلی خان زند به شیراز هست، شكست زندیه را رقم می زند و منجر به فروپاشی زندیه می شود. تا آن زمان رصد می کردند که کدام جریان احتمال موفقیت بیشتری دارد و خیلی ظریف و زیرکانه از زندیه به سمت قاجاریه متمایل می شوند که باد به پرچمش افتاده بود و احتمال پیروزی اش بیشتر بود. آغا محمدخان که آن خدمت را می بیند بی پاسخ نمی گذارد و به او اعتماد می کند و اعتمادالدوله صدر اعظم قاجار می شود. رسیدن به این منصب منجر به این می شود که تمام ایران به دست خاندان کلانتر بیفتد.

این جمله را سیدنی پولاک، سیاح هلندی یهودی الاصل در سفرنامه اش می نویسد که به واسطه اینکه خاندان کلانتر در ایران قدرت گرفتند به شدت موقعیت بنی اسراییل و یهودیان در ایران تقویت شد و این به گونه ای بود که هر جا را که شما مشاهده می کردید، حاکمش وابسته به این خانواده بود.

فتحعلی شاه احساس کرد که این ها طرح براندازی دارند و در سال 1215 همه این ها را جمع کرد و با این ها یک تسویه حساب کرد و برخی را یا کشت و یا کور کرد و بالاخره این ها را از حیز انتفاع ساقط کرد. میرزا ابوالحسن خان از این ماجرا جان سالم به در می برد و به هندوستان گریخته و در پناه انگلیسی ها قرار می گیرد و بعد او را به انگلیس می فرستند.

اولین ارتباطش در هند رخ داد؟

نه خانواده ارتباط دارند، کارهایی میرزا کلانتر در تاریخ ایران انجام می دهد که یک زمانی اگر این ها خوب تشریح شود، ما می فهمیم که انگلیسی ها چه كلاهی سر ما گذاشتند. در همین دورانی که اعتماد الدوله کلانتر صدر اعظم ایران می شود، انگلیسی ها می خواهند کسی در ایران در راس قدرت باشد که نگذارند ایران با هیچ کشور دیگری علیه انگلیس و هند پیوند پیدا کند.

در همین دوران شیعیان میسور در حال جنگ با انگلیسی ها بودند. حیدرعلی از سرداران شجاع شیعه در هند بود و با پسرش تیپو سلطان علیه انگلیس می جنگیدند. این ها به استمداد كمك سراغ ایران می آیند ولی كلانتر در راستای اهداف انگلیس اصلا راهشان نمی دهد تا این ها با فتحعلی شاه دیدار کنند، این ها را معطل می کنند و یک هدایایی را نیز دریافت می کنند و هیئت برمی گردد. بلافاصله با هیئت انگلیسی پیمان می بندند و ایران رسما تعهد می دهد که نگذارد کسی از خاک آن علیه هندوستان استفاده کند و در هیچ پیمانی هم علیه انگلستان وارد نشود.

حال وارد بحث بعدی می شویم که کاربرد فراماسونری و تاثیر این گونه وابستگی ها چه می تواند باشد؟ در این مقطع اگر ما می توانستیم به درستی تصمیم بگیریم، سرنوشت منطقه عوض می شد و نه تنها خودمان در دوره قاجار دچار آن استیصال نمی شدیم، بلكه نمی گذاشتیم که مسلمانان چنین وضعیتی پیدا کنند. شما می دانید که پاشنه آشیل انگلستان هندوستان است. انگلستان با تسخیر هندوستان تبدیل به امپراطوری شد و اگر آن را از او می گرفتند، دیگر امپراطوری دوام نمی یافت. همه قدرت‌ها که به منطقه می آمدند، می خواستند هند را بگیرند تا تبدیل به قدرت بزرگ جهانی شوند. اگر ایران در آن دوران درست عمل می کرد و میسور را حمایت می کردیم، وضعیت عوض می شد.

یک جنگ بی موقع در افغانستان به تحریک انگلیسی ها و همین جریان‌های نفوذی راه انداختیم. به جای اینکه همه نیروها را در هندوستان در مقابل انگلیسی ها بسیج و جمع کنیم و نگذاریم که انگلیسی ها غلبه کنند، متأسفانه برعكس آن عمل می كنیم و این کار خاندان کلانتر و این نیروی نفوذی است که در حاکمیت نفوذ دارد.

ابوالحسن خان ایلچی خواهر زاده کلانتر سفیر ایران در انگلستان می شود و با سفیر انگلیس در ایران فردی به نام سرگور اوزلی راهی ایران می شود. او در ایران دو مأموریت داشت، یکی از جانب شاه انگلیس جورج سوم و یکی از رئیس لژ ماسونی که شاه هم در آن عضویت دارد.

جرج سوم به وی ابلاغ می کند که به ایران برو و نگذار که کشور دیگری بیاید و از این طریق، ایران به هند لشكر بكشد. او مأموریت داشت مطالعه دقیقی در مورد ایران و راه‎های ایران كند و در مورد نوع پوشش ایرانیان، ظرفیت های نظامی ایران، اختلاف‌های جناح های داخلی کشور و مسائل و کانون هایی که می توان از طریق آن اختلاف ایجاد کرد، گزارش‌هایی تهیه كند. بودجه خوبی نیزبه وی می دهند تا آنجایی که می تواند نسخ خطی را جمع آوری كرده و به انگلستان ارسال كند. او نیز کلی آثار خطی را از ایران خارج می کند.

مأموریت دیگر او توسط لژ ماسونی به وی ابلاغ می شود و آن راه اندازی تشکیلات ماسونی در ایران است قرار بود لژی را در ایران بوجود بیاورند به نام لژ اصفهان.

حالا دیگر اهمیت ایران مشخص شده است و اینکه چرا سراغ ایران آمدند، معلوم است. فراماسونی چه کارکردی می تواند داشته باشد، نیز تا حدودی مشخص شد و مصمم اند که به ایران بیایند و تشکیلات ماسونی را در ایران ایجاد کنند.

با این رویكرد هیچ ایرانی‌ای وارد کشورهای اروپایی نمی شده است، مگر اینکه شبکه های ماسونی سراغ او می رفتند و اغلب آن‌ها را نیز شکار می کردند و هر کدام به نحوی به خدمت سیاست های استعماری در می‌آمدند.

آقای سرگور اوزلی با برادرش ویلیام در رأس دو گروه وارد ایران می شوند؛ یكی سیاسی و دیگری فرهنگی. در رأس تیم سیاسی سرگور اوزلی است و در رأس تیم فرهنگی برادرش با تعدادی محقق و باستان شناس وارد ایران می شوند.

تیم همراه ویلیام شروع به یک سری اکتشاف‌های باستان شناسی در شیراز و دشت مرغاب و اماکن باستانی ایران می كند و یک سری از آثار را نیز از ایران به سرقت می برند. این جایی هم که الان به عنوان قبر کوروش در پاسارگاد معروف است، توسط جیمز موریه و سپس ویلیام اوزلی به این نام شهرت یافت. اگر شما به منابع تاریخی مراجعه کنید، به آن مكان می گفتند قبر مادر حضرت سلیمان، و به عنوان آرامگاه کوروش مطرح نیست. البته این یک بحث تاریخی است و درباره این مكان، مطالب مختلفی ذكر می شود كه باید مورد بررسی قرار بگیرد. در مورد قبر كوروش نیز برخی معتقدندكه او در مصر دفن شده است. در هر صورت، آن مكان به عنوان قبر كوروش شهرتی نداشت اما از آنجا كه استعمار در پی ایجادكعبه ای برای باستان‌گرایان بود، این مكان به عنوان آرامگاه كوروش شهرت یافت و باستان گرایان افراطی و انحرافی در دوره قاجار و پهلوی بر اساس آموزه های القا شده توسط چنین گروه‌هایی فعالیت های ضددینی خود را تشدید كردند.

یعنی تا قبل از این بین مردم چنین ذهنیتی نبود؟

تا قبل از این پاسارگاد به عنوان قبر کوروش مطرح نبود. تا قبل از این به آن مكان می گفتند قبر مادر حضرت سلیمان. به دنبال یک کعبه می گشتند که به عنوان مركز ثقل تحركات باستان‌گرایانه مطرح شود و قبر کوروش را واقعی و یا غیرواقعی برجسته می کنند. بعد در دوره قاجار و هم در دوره پهلوی و هم بعد از انقلاب در یک مقاطعی این موج کوروش گرایی و باستان گرایی به صورت غیرطبیعی رشد پیدا می کند. این تیم، تعداد زیادی نسخه خطی وآثار باستانی را از ایران خارج و غارت كرد.

سرگور اوزلی پس از مدتی فعالیت مخرب در ایران، نامه ای را به وزارت امور خارجه انگلیس می نویسد که خیلی این نامه مهم است و به نظرم کسانی که تاریخ دوره قاجار را مطالعه می کنند، بدون در نظر گرفتن این نامه، نمی توانند سیاست تخریبی انگلستان در ایران را درك کنند. نامه خیلی مهم است و سند رسمی وزارت امور خارجه انگلیس محسوب می شود. سرگور اوزلی در آن جا عنوان می کند که "برای حفظ برتری و آقایی ما در هندوستان، باید ایران در وحوشت و بربریت نگه داشته شود."

این شعار نیست، این مبنای سیاست خارجی انگلستان در قبال ایران و مبنای رفتاری است که انگلیسی ها با ایران داشتند، روس ها هم این گونه بودند و نظیر همین سفارش را از سفیر روسیه در ایران داریم، که او هم نوشته است که باید برای حفظ برتری روسیه و رسیدن به یک سری از اهدافی که داشتند ایران را در عقب ماندگی نگه داشت.

جالب است که انگلیسی ها تا همین الان هم بر اساس همین سیاست و سفارش با ما رفتار می کنند و این سیاست و فکر را به آمریکایی ها نیز منتقل کردند. نگاه همه‌اشان به ایران این است و می ترسند که ایران تبدیل به کشوری قدرتمند شود. نظرشان بر این است که ایران قدرتمند برای سلطه غرب و امپریالیزم و استکبار، خطرناك است وبه همین دلیل ایران باید در وحوشت و بربریت نگهداشته شود. من از برخی دوستان شنیدم که همین الان هم اگر کسی از اروپایی ها در ایران مأموریت پیدا می‌کند، به او می گویند که خاطرات اوزلی را بخواند و همچنان بر مبنای همین سیاست حرکت می کنند.

درهمین راستا او ماموریت می یابد تا در ایران تشكیلات ماسونی را راه اندازی كند و به قول خودش موفق می شود اغلب اطرافیان فتحعلی شاه را وارد جریان فراماسونی کند، البته نتوانست لژ اصفهان را تأسیس کند یا شرایط برایش مهیا نبود و یا دلایل دیگری داشت. چون در بحبوحه جنگ بود و این ها یک سری موذی گری علیه ایران انجام داده بودند. ایرانیان و فتحعلی شاه را گول زده بودند و دیگر صلاح نبود که او در ایران بماند.

اما خودش می گوید که اغلب اطرافیان فتحعلی شاه را وارد جریان فراماسونی کردم و الان شما با یک درباری، مواجه هستید که فراماسون ها در آن رخنه کرده اند.

تازه می فهمیم که چرا علی‌رغم پایمردی و حضور علمای ایران و نجف در جبهه های جنگ و استقبال گسترده مردم از فتاوای جهادیه علما كه در وهله اول منجر به تقویت موضع عباس میرزا و قائم مقام می شود، روندجنگ را به نفع سپاه ایران تغییر می دهد ما باز شكست می خوریم. این فراماسون های تابع سرگور اوزلی هستندكه از پشت به عباس میرزا و روحانیت شیعه خنجر می زنند و یک دفعه شما می بینید که از عقبه جبهه ضعیف می شویم، فتحعلی شاه پول نمی دهد و سپاه عباس میرزا را حمایت نمی كند. در برخی از جاها بهانه جویی می کند و یک دفعه پشت جبهه خالی می شود.

مگرمی شود که پادشاه یک کشوری که کشورش در معرض تجزیه قرار دارد، برای تدارك سپاه و قشون پول نفرستد و حمایت نکند.

فتاوی جهادیه به عنوان یک منشور دینی و سیاسی در تاریخ قاجار ثبت شده است. این فتوا و حركت عملی علما، نیروها را بسیج می کند و وارد جنگ می شوند. علما در دفاع از ایران مصمم و جدی‌اند حتی برخی از علما در خط مقدم حضور داشتند. در یک مرحله، سپاه ایران عقب نشینی کرده بود، هنوز علما در خط مقدم مانده بودند تا اینکه عباس میرزا یک سری اسب تندرو می فرستد و می گوید که ما عقب نشینی کردیم، شما نیز بیایید، آبروی ما می رود فردا می گویند که سپاهیان رفتند و علمای اسلام اسیر شدند.

شواهد بسیاری وجود دارد که شكست ایران در جنگ به واسطه عملیات تخریبی و پنهان فراماسون های تحت امر اوزلی رقم خورد. ما را به پای میز مذاكره تحمیلی كشاندند و دو فراماسون یعنی اوزلی و میرزا ابوالحسن خان ایلچی پای قرارداد گلستان را امضا كردند و به این ترتیب، اولین پیامد حضور این‌ها، جدا شدن قفقاز از ایران بود.

خانواده دیگری كه با فراماسونری و كانون های مخفی پیوند دارد، خاندان میرزا آقاخان نوری است که علی‌رغم اینکه خیلی ها از جمله امیرکبیر و احتمالا بسیاری از علما به ناصرالدین شاه می گویند که این خانواده را بالا نکش و به مناصب مهم منصوب نکن، این اشتباه را می کند اما بعدها پشیمان می شود. ناصرالدین شاه گمان می كرد که حاج میرزا آقاسی با این ها لج است و به خاطر لجبازی این ها را از مناصب دولتی دور کرده است، لذا به آنها میدان داد اما این خانواده که وابستگی های فرقه ای هم داشت، جز خیانت به ایران كار دیگری كرد. میرزا آقاخان نوری حامی میرزا حسین علی بهاست.

حسینعلی نوری در یک دوره از ایران تبعید می شود اما بعدها میرزاآقاخان نوری وساطت می کند و بهاءالله را به ایران برمی گرداند و این دفعه که بهاءالله از تبعید اول برگشت، چند ماه بعد توطئه ترور ناصرالدین شاه را طراحی و اجرا می كند. ترور ناموفق است و تروریست ها از جمله میرزا حسینعلی نوری تحت تعقیب قرارمی گیرند. سفارت روس درحمایت از یك تروریست كه می خواست شاه را بكشد وارد قضیه می شود و می گویند که حق ندارید به این فرد تعرض کنید، او را سالم از ایران تحویل می گیرند و با گارد سفارت روسیه به بغداد می برند.

نقشه ترور ناصرالدین شاه ظاهرا با هماهنگی میرزا آقاخان نوری انجام می شود. ناصراالدین شاه بعدها می گوید که هیچ کدام از شاهزاده های قاجار حق ندارند، احدی از افراد این خاندان را در مناصب دولتی بگمارند.

ترکمانچای نیز گام بعدی است و شرایط ایران خیلی سخت می شود؛ آن قدر سخت که مردم ایران دچار نوعی ناامیدی شده اند و برخی می گویند که بستر اجتماعی که موجب شد بابیه در ایران رشد کند، همین مسایل بوده است. البته ما همیشه منتظریم، ولی در شرایط سختی، این انتظار بیشتر ظهور و بروز پیدا می کند و زمینه اجتماعی فراهم تر است و اینجا آدم هایی که می خواهند سوء استفاده کنند، دست بازتری در استفاده از این ظرفیت در جهان تشیع دارند و خیلی تبلیغ می کنند که امام ظهور کرده است و نزدیک است که ظهور کند.

ملاحسین بشرویه باب الباب که باب به او می گوید که تو باب منی و من باب امام زمان ام. این در خراسان راه افتاده بود و ترویج می کرد که آقا می آید. یکی دو هفته آینده آقا می آید که مردم با شمشیر و اسب و مهیای استقبال از امام می شوند.

نقش این ها در پیدایش بهاییت و بابیت پررنگ است؟

به‌وجود آمدن فرقه ضاله بابیه و بهاییت با نقشه های استعمار صورت گرفت. برخی عنوان می کنند که فرقه بابیه در ابتدا یك حرکت و جنبش اجتماعی بود و استعمارگران بعدها بر این حرکت اجتماعی مسلط شده و از آن استفاده کردند. من این تحلیل را خیلی قبول ندارم و معتقدم که این جریان اساسا یک جریان ساخته دست استعمار است. منتهی استعمار هم كه درخلأ عمل نمی كند، ظرفیت های گروه ها را می سنجد و آنها رابه مسیر دلخواه خود هدایت می كند.

آموزه های باب ریشه در انحراف‌های فرقه شیخییه دارد. تاكید افراطی سید كاظم رشتی بر قریب الوقوع بودن ظهور و حمله هم‌زمان او به علمای شیعه و تاكیدات او بر ارتباط مستقیم امت با امام غایب از طریق باب و مطرح كردن زیركانه علی‌محمد شیرازی به عنوان باب زمینه ای شد تا در شرایط بحرانی جامعه ایرانی، استعمار بتواند با حمایت های پنهان خود، باب را در گسترش ادعاهای ویرانگرش تشویق و حمایت كند.

درست است که از یک ظرفیت در کشور ما استفاده شد ولی استفاده از این ظرفیت و ارتباطاتی که این ها دارند و آدم هایی که این زمینه را فراهم می کنند، خیلی مشکوک است و نشان می دهد که این ها از سوی یک قدرت خارجی حمایت می شوند. در ماجرای وهابیت نیز این استعمار است كه بر پایه تفكرهای گمراه كننده و ضاله ابن‌تیمیه جریان ضداسلامی را برای ایجاد شكاف و تفرقه در جهان اسلام راه می اندازد. بابیه و بهائیت باسیاست نسخ و نابودی اسلام به میدان می آیند و وهابیت با سیاست مسخ و وارونه كردن چهره اسلام عزیز ایفای نقش می كند.

سفارت روسیه محکم پشت باب و پشت ادعای باب در همه جا ایستاده است؛ چه زمانی که کار آغاز می شود و چه زمانی که دست به شورش می زنند و چهار الی پنج شهر بزرگ را در ایران می گیرند، در زنجان و مازندران جنگ مسلحانه راه می اندازند و جنگ حسابی رخ می دهد.



درباره وبلاگ

خدا : حرمت بنده من از حرمت کعبه بالاتر است . ***************** قطعه گمشده ای از پر پرواز کم است یازده بار شمردیم و یکی باز کم است این همه آب که جاریست، نه اقیانوس است عرق شرم زمین است که سرباز کم است..... خ
موضوعات
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان نور و آدرس soltanh.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان