آنتی ماسون & صهیون

کشورهای متعددی در خاورمیانه، تحت سیطره ی فراماسونری جهانی قرار دارند و تنها ایران است که پس از انقلاب اسلامی و الهی خود، از یوغ بندگی دجال (فراماسونری جهانی) خارج شده است. از مصر گرفته، تا ترکیه، عربستان، اردن، و ... همگی تحت نفوذ فراماسونری جهانی می باشند و خوانندگان محترم تاکنون در این زمینه نکات مهمی دریافته اند. نکته ی عجیب اینکه گروه ماسونی « Order of the Bath » به رهبری « ملکه الیزابت دوم » انگلستان(80) از محبوبیت بسیاری در منطقه ی خاورمیانه برخوردار بوده و می باشد.

 

 

 

 

 

فراماسونری در خاورمیانه



کشورهای متعددی در خاورمیانه، تحت سیطره ی فراماسونری جهانی قرار دارند و تنها ایران است که پس از انقلاب اسلامی و الهی خود، از یوغ بندگی دجال (فراماسونری جهانی) خارج شده است. از مصر گرفته، تا ترکیه، عربستان، اردن، و ... همگی تحت نفوذ فراماسونری جهانی می باشند و خوانندگان محترم تاکنون در این زمینه نکات مهمی دریافته اند. نکته ی عجیب اینکه گروه ماسونی « Order of the Bath » به رهبری « ملکه الیزابت دوم » انگلستان(80) از محبوبیت بسیاری در منطقه ی خاورمیانه برخوردار بوده و می باشد. به منظور پرهیز از طولانی شدن بحث، به بررسی مختصر برخی از حکومت های ماسونی منطقه می پردازیم:



عربستان

تعدادی از محققین عرب، رژیم « آل سعود » را که پادشاهی عربستان را بر عهده دارند، « آل مردخای » نامیده اند. زیرا مطابق اسناد تاریخی، ریشه ی « آل سعود » به یهودیان بصره بازگشته و نام جدشان « مردخای » بوده است.(81) البته ارتباط فراماسونری با حکومت عربستان، تنها به مسئله ی مذکور بر نمی گردد؛ بلکه از پادشاهان متاخر سعودی، ارتباط « فهد بن عبدالعزیز » پادشاه سابق عربستان و برادرش « عبدالله بن عبدالعزیز » پادشاه فعلی این کشور، با گروه ماسونی « Order of the Bath » کاملاً شناخته شده است.(82)

در مقاله ی « شاه اردن از زاویه ای دیگر - ضمیمه » به ارتباط « ملک فهد » عربستان با گروه ماسونی « Order of the Bath » اشاره شد و شواهد مربوط به این امر نیز ارایه گردید. در این بخش نیز مجدداً به این مدارک اشاره خواهد گردید:


تصویر   زیر   « ملک فهد »   را   با  صلیب  ماسونی  « Order of the Bath »  نشان می دهد:(83)


صلیب ماسونی بر گردن « ملک فهد » ملقب به خادم الحرمین الشریفین!



تصویر زیر، صلیب ماسونی گروه « Order of the Bath »  را  بر گردن ملک فهد نشان می دهد؛ آن هم در حالی که رهبر گروه ماسونی مذکور، یعنی « ملکه الیزابت دوم » انگلستان در کنار وی ایستاده است: (84)

 


صلیب ماسونی بر گردن « ملک فهد » ملقب به خادم الحرمین الشریفین!



فیلم زیر نیز نام « ملک فهد » را صلیب بر گردن و در زمره ی ماسون های گروه شیطانی « Order of the Bath » نشان می دهد که ملکه ی انگلستان را همراهی می نمایند:
 

فیلم ملک فهد به همراه صلیب(کلیک کنید)



اما شاه کنونی عربستان یعنی « ملک عبدالله عربستان » نیز از قافله عقب نمانده و او نیز عضو گروه ماسونی « Order of the Bath » می باشد:(85)


عضویت « ملک عبدالله عربستان » در گروه ماسونی Order of the Bath.



بدین ترتیب همانگونه که ملاحظه می فرمایید، فراماسونری قدرت را در « عربستان سعودی » به دست گرفته است.


اردن

قبلاً و در طی مقاله ی « شاه اردن از زاویه ای دیگر » به نفوذ فراماسونری در اردن و عضویت پادشاهان این کشور در این فرقه ی شیطانی اشاره شد.(86) مجدداً در این رابطه مطالبی یادآوری می گردد:


خاندان پادشاهی اردن، سال ها قبل بر کل سرزمین های عربی تسلط داشته و این امر را مدیون همکاری با انگلستان در مقابله با امپراطوری عثمانی بوده است. اولین پادشاه خاندان پادشاهی اردن « شریف حسین » حاکم مکه و از قبیله ی قریش بوده است که به دروغ خود را به خاندان پیامبر (t) منتسب می کرده است که البته شواهد  این  امر  در  مقاله ی   « شاه اردن از زاویه ای دیگر »   ارایه  شده  است.(87) « شریف حسین » که « حاکم مکه » بوده است، با انگلستان همکاری نموده و علیه امپراطوری عثمانی جنگ کرد و سرزمین های عربی را تحت سیطره ی خود درآورد و خاندان پادشاهی به  اصطلاح هاشمی را تأسیس نمود. انگلستان نیز به پاداش این خوش خدمتی، وی را به عنوان پادشاه سرزمین های عربی منسوب کرد.(88) اما نکته ی عجیب در مورد « شریف حسین » یا « حسین بن علی شریف مکه »  این  که  وی  فراماسون و عضو گروه ماسونی « Order of the Bath » بوده است:(89)
 


« شريف حسين »، موسس خاندان پادشاهي اردن هاشمي.

عضویت  « شریف حسین »   موسس   خاندان  پادشاهی  اردن  در  گروه  ماسونی  و  شیطانی « Order of the Bath ».



وي  مدتی بر سرزمین های عربی حکومت کرد، اما كمي بعد، حکومت اردن را به پسرش عبدالله، حکومت عراق و سوریه را به پسرش فیصل و حكومت عربستان را به پسرش علي سپرد.(90) اما در نهایت « آل سعود » که در عربستان قدرت یافته بودند، شریف حسین و سپس پسرش علي را شکست داده و او را از شبه جزیره ی عربستان بیرون کردند و او مجبور شد بقیه مدت عمرش را در اردن سپری کند.(91) بعد از مدتی، سوریه و عراق نیز از چنگ فرزندان شریف حسین خارج شدند(92) و حکومت این مناطق به دولت های انقلابی منتقل شد. اما حکومت اردن تا به امروز در دست فرزندان شریف حسین باقی مانده است و آنان این کشور را « اردن هاشمی » نامیدند.(93)

نکته ی مهم این که اعقاب « شریف حسین » نیز فراماسون بوده و  در  گروه  ماسونی « Order of the Bath » عضویت داشتند. از مهمترین این افراد می توان به « ملک حسین » پادشاه سابق اردن اشاره نمود:(94)


عضویت « ملک حسین » شاه سابق اردن در گروه ماسونی « Order of the Bath ».

 


نامه اي كه در آن به ماسون بودن « ملك حسين »  پادشاه  سابق  اردن  اشاره  شده  است  و  به همين دليل از سوي يك نهاد ماسوني اسراييل مورد تقدير قرار گرفته است (این  نامه  در   نشریه « جروزالم پست » مورخ نوامبر 1999 نیز منتشر شده است).


اما  پادشاه  فعلی  اردن  یعنی  « ملک عبدالله دوم »  نیز   که   از   مادری   انگلیسی و پدری فراماسون (ملک حسین) زاده شده،  فراماسون  بوده  و  عضو  گروه  ماسونی « Order of the bath » می باشد:(95)

 



عضویت « ملک عبدالله دوم » شاه فعلی اردن در گروه ماسونی « Order of the Bath ».



البته در مورد  « عبدالله دوم »  پادشاه  فعلی  اردن،  باید  گفت  که  با  توجه  به شباهت هایش با سفیانی روایات اسلامی، ممکن است بیش از بقیه ی حاکمان فراماسون منطقه ی خاورمیانه، مشکل ساز باشد که  البته  ابعاد این امر  در  مقاله ی « شاه اردن از زاویه ای دیگر » مورد بررسی قرار گرفته است.(96)


بدین ترتیب همانگونه که ملاحظه فرمودید، فراماسونری جهانی مدت ها است که کنترل قدرت را در کشور اردن در دست گرفته است.




مصر

جدا از نقش مهم مصر باستان در سازمان دهی تعالیم ماسونی، مصر امروز نیز تحت نفوذ « فراماسونری جهانی » قرار دارد. « انور سادات » رییس جمهور سابق این کشور یک فراماسون بوده(97) و عضو « کلوپ روتاری » و عضو « لژ بزرگ فراماسونری سوری عربی » (محفل الاکبر السوری العربی) بوده است(98)  که این  امر  با  توجه  به سیاست های وی همچون به رسمیت شناختن اسراییل برای اولین بار در بین کشورهای عربی و انعقاد قرارداد « ننگین کمپ دیوید » با اسراییل، دور از انتظار نیست.(99) در حال حاضر نیز رییس جمهور دیکتاتور مصر « حسنی مبارک » به عنوان مهره ای قدرتمند برای فراماسونری جهانی فعالیت می کند و برخی از منابع تایید نشده، وی را نیز به عنوان فراماسون معرفی کرده اند.



ترکیه

کشور ترکیه از دیرباز تاکنون تحت سیطره ی کامل « فراماسونری جهانی » بوده و فراماسونری حضوری قدرتمند در عرصه های سیاسی، فرهنگی، نظامی و اقتصادی این کشور داشته و نشریات ماسونی بی شماری همچون « معمار سینان »، « نشریه ی ماسون ترک »، « نشریه ی شرق بزرگ »، « نشریه ی معمار سینان » و ... در آن چاپ و منتشر می گردند. به دلیل نفوذ گسترده ی فراماسونری در ترکیه و سیطره بر تمام ابعاد قدرت این کشور از یک سو، و حضور محققان پر کار و قدرتمندی همچون « هارون یحیی » در این کشور، تمام ابعاد فراماسونری در این کشور شناخته شده است. برای پرهیز از طولانی شدن مقاله، خوانندگان محترم را به صفحات 242 تا 367 کتاب « مبانی فراماسونری » تالیف « گروه تحقیقات علمی ترکیه (هارون یحیی) » و ترجمه شده توسط « جعفر سعیدی »، ارجاع می دهیم.(100) با این حال خاطر نشان می شویم که سیاستمداران سال های اخیر ترکیه همچون « بولنت اجویت » عضو گروه « بیلدربرگ » بوده اند.(101)


اما عجیب این که « عبدالله گل » رییس جمهور فعلی ترکیه نیز که به عنوان اسلامگرا شناخته  می شود،  خود به احتمال زیاد، یکی از مهره های « فراماسونری جهانی »  است!!! « عبدالله گل » عضو افتخاری گروه ماسونی « Order of the Bath » می باشد  و مقام شوالیه این گروه را  از « ملکه الیزابت دوم » انگلستان دریافت کرده است و این مطلبی است که در سایت ریاست جمهوری ترکیه نیز ذکر شده است:(102)


عضویت « عبدالله گل » رییس جمهور ترکیه در گروه ماسونی « Order of the Bath ».


عضویت « عبدالله گل » رییس جمهور ترکیه در گروه ماسونی « Order of the Bath ».




گرچه « عبدالله گل » به عنوان یک سیاستمدار اسلامگرا شناخته می شود، اما عضویت او در گروه ماسونی « Order of the Bath » مانع از اعتماد به وی می گردد. در این میان حتی اگر توجیه کنیم که عضویت در گروه ماسونی « Order of the Bath » نیز  از  طرف ملکه ی انگلستان به وی هدیه داده شده است، باید باز هم پرسید که اولاً چه خصوصیتی در عبدالله، وی را لایق دریافت  نشان  شوالیه  ماسونی  کرده  است؟  ثانیاً « عبدالله گل » که در کشوری کاملاً ماسونی با ساختار سیاسی ماسونی رشد یافته و سال ها در احزاب آن فعالیت داشته است، چطور ممکن است از تبعات عضویت در فراماسونری بی خبر باشد و در گروه مذکور نیز مقام شوالیه داشته باشد؟!!! حتی اگر چشم خود را بر  روی  ماسونی بودن  گروه  « Order of the Bath »  ببندیم،  باز  هم این سوال مطرح است که چرا و بنا بر چه خدمتی به انگلستان، « عبدالله گل » باید در زمره ی شوالیه های انگلیسی قرار بگیرد و از این حیث مشابه « سلمان رشدی » مرتد ملعون باشد؟!!!(103)

با توجه به مسایل ذکر شده، باید عنوان کرد که اعتماد به رییس جمهور به اصطلاح اسلامگرای ترکیه یعنی « عبدالله گل » چندان صحیح نیست و باید همواره به وی با دیده ی شک و تردید نگریست. در واقع ممکن است نظام ماسونی حاکم بر ترکیه، با توجه به رشد اسلامگرایی و علاقه ی مردم این کشور به اسلام و مقاومت، از یک ترفند استفاده کرده و تعدادی از اعضای ماسون خود را که در گروه های اسلامگرا نفوذ کرده بودند، برای فریب مردم به قدرت رسانده باشد. در این بین قیل و قال و دعواهای پیرامون انتخابات نیز جز بازارگرمی نبوده و تنها برای فریب بیشتر به کار رفته است. فراموش نکنیم که در انتخابات سال 2004 میلادی آمریکا علیرغم چالش های ظاهری، هم « جرج بوش »  و  هم  « جان کری »،   هر   دو  عضو  گروه  ماسونی  « Skull & Bones » بوده اند!(104) همچنین در انتخابات سال 2008 میلادی، « باراک اوباما »، « هیلاری کلینتون » و « جان مک کین » علیرغم کشمکش های ظاهری،  هر سه عضو گروه  ماسونی  و  شیطانی « بیلدربرگ » بودند!(105) به همین دلیل بعد از اینکه ریاست جمهوری اوباما قطعی شد، « هیلاری کلینتون » نیز به عنوان وزیر امور خارجه ی آمریکا انتخاب گردید!(106)


البته ماسون بودن احتمالی « عبدالله گل » نیز چندان دور از انتظار نخواهد بود، زیرا هنگامی که « عبدالله عربستان » و « فهد عربستان » ملقب به « خادمین الحرمین الشریفین » ماسون بوده و صلیب ماسونی بر گردن انداخته اند، از بقیه ی سران به اصطلاح میانه رو! منطقه ی خاورمیانه نیز انتظاری جز این نمی رود.

در مورد رویه ی اخیر ترکیه در مقابل اسراییل و مسئله ی ناوگان آزادی که منجر به شهادت مسلمانان بسیاری شد،(107) باید محتاط بود و بی محابا قضاوت نکرد. چرا که ممکن است هدف از آن کمرنگ جلوه دادن نقش ایران و لبنان در مسئله ی فلسطین، و جایگزین کردن کشور ماسونی و به اصطلاح میانه رو ترکیه بجای ایران مقاوم در مورد مسئله ی « قدس » باشد. به همین دلیل باید در این زمینه احتیاط مضاعف نمود. البته ان شاء الله و به لطف خدا، مکر دشمن در این زمینه نیز باطل شده و به لطف خدا، دسیسه ی دشمنان در این زمینه نیز محو گردیده و همین عمل آنان، زمینه ی نابودی آنان را به زودی فراهم خواهد آورد.

نکته ی دیگر این که هنوز نکته ی منفی از « رجب طیب اردوغان » نخست وزیر فعلی ترکیه به دست نیامده است.

به هر حال همانگونه که ملاحظه فرمودید، کشور ترکیه و دولت این کشور و نیز ارتش و نیروهای نظامی آن، کاملاً ماسونی بوده و هستند.




سایر کشورهای خاورمیانه


به منظور پرهیز از اطاله ی کلام، به صورت جزء به جزء به سایر کشورهای منطقه ی خاورمیانه نمی پردازیم، اما باید متذکر شویم که « افغانستان » و « عراق » در حال حاضر در اشغال کشورهای ماسونی آمریکا و انگلستان هستند و عملاً جزئی از آن ها به شمار می روند. رهبران سایر کشورهای منطقه نیز عملاً زیر دست فراماسونری جهانی به فعالیت می پردازند و از آن جا که استقلالی در تصمیم گیری ها ندارند و پیرو کشورهای ماسونی هستند، آن ها نیز در قلمرو سیطره ی « فراماسونری جهانی » قرار دارند. چرا که ماسون ها هر جامعه ای که از آن ها تبعیت کند را نیز جامعه ای ماسونی می دانند:


« مدرسه اي كه توسط مدير ماسون اداره مي شود، يك موسسه ي ماسوني محسوب مي گردد. جامعه اي كه  توسط يك ليدر ماسون رهبري مي شود، جامعه ي ماسوني به حساب مي آيد. اگر تعداد اعضايمان هم زياد نشود، از طرف هر كسي كه مي خواهد باشد، باشد،  تحقق  اصول  و  آداب  در  هر  جا  و  مكان  يك  موفقيت  شمرده  مي شود. »  (نشريه ي ماسون ترك – صفحه ي 3032)(108)


همانگونه که ملاحظه فرمودید، ماسون ها صرفاً افراد  عضو  لژ  را به عنوان اعضای جامعه ی ماسونی نمی شناسند، بلکه هر فرد یا جامعه ای که پیرو آن ها باشد را نیز جزء جامعه ی ماسونی می دانند. با این اوصاف، تعداد زیادی از کشورهای خاورمیانه که از فرامین جوامع ماسونی همچون آمریکا و انگلیس تبعیت می کنند و تلاش می نمایند تا به اهداف جوامع ماسونی، جامه ی  عمل  بپوشانند،  مطابق  توصیفات  خود فراماسون ها جزء جامعه ی بزرگ « فراماسونری جهانی » به حساب می آیند.



بدین ترتیب می توان نتیجه گرفت که متاسفانه « فراماسونری جهانی : بر بخش اعظم  منطقه ی خاورمیانه بجز « ایران » و بخش های کوچکی همچون « جنوب لبنان » تسلط یافته است، که در پایان مقاله به آن ها اشاره خواهد گردید.



سایر نقاط دنیا

خوانندگان محترم وبسایت تاکنون با نفوذ و سیطره ی فراماسونری بر کشورهای بزرگ، نهادهای تاثیر گذار و ادیان و فرق جعلی نوظهور آشنا شده اند. در سایر نقاط دنیا نیز می توان آثار تسلط فراماسونری را مشاهده کرد. کلیپ ویدیویی زیر، بناهای حاوی علایم ماسونی را در نقاط مختلف دنیا نشان می دهد:


فیلم نشان دهنده ی تسلط فرهنگی، سیاسی فراماسونری بر نقاط مختلف دنیا. (کلیک کنید)



علاوه بر مطالبی که بیان شد، ذکر این نکته ضروری است که اکثر کشورهای جهان نیز دنباله رو قدرت های ماسونی هستند و حتی اگر فراماسون بودن رهبران بسیاری از کشورها را نیز نادیده بگیریم، مطابق تعریف خود ماسون ها، به دلیل پیروی کشورهای مذکور از قدرت های ماسونی همچون آمریکا، انگلیس، فرانسه و ...، این کشورها نیز به عنوان عضوی از جامعه ی جهانی فراماسونری تلقی می گردند.


متاسفانه تعدادی از کشورها در دنیا  به  عنوان  کشورهای  انقلابی  و  مقاوم  تلقی می گردند که این عناوین برازنده ی آن ها نیست و انقلاب های صورت گرفته در آن ها نیز یا تحت هدایت فراماسون ها برپا شده و یا توسط فراماسون ها از مسیر اصلی خود و اهداف مورد نظر مردم، منحرف شده است. برای روشن شدن این مسئله، به بررسی برخی از این کشورهای به اصطلاح انقلابی می پردازیم:



انقلاب فرانسه و استقلال آمریکا

قبلاً و در طی مقاله ی « فراماسونری: دجال آخرالزمان » اشاره گردید که « انقلاب کبیر فرانسه » و « استقلال آمریکا » جنبش هایی کاملاً ماسونی بودند و رهبران آن ها همگی فراماسون بودند. در مورد ماسونی بودن « انقلاب کبیر فرانسه » و « استقلال آمریکا » هیچ شکی وجود ندارد و محققان در این زمینه با یکدیگر هم عقیده اند.(109) به همین دلیل از توضیح بیشتر در این زمینه خودداری می نماییم و خوانندگان محترم را به مقاله ی « فراماسونری: دجال آخرالزمان » و سایر مقالات مشابه در این زمینه، ارجاع می دهیم.(110)




تحرکات آزادیبخش آمریکای لاتین


یکی از سیاست های گردانندگان اصلی « سازمان فراماسونری جهانی » در برخورد با تحرکات انقلابی ملل رنجدیده و زحمتکش سراسر جهان، این بوده است که در هنگامی که از مقابله با سیل خروشان مردم ناامید می شدند، تعدادی از مهره های خود را در صفوف رهبران انقلاب های مذکور وارد می نمودند تا سرانجام انقلاب های مذکور را نیز منحرف نمایند و تلاش های مردم رنجدیده را عقیم گذاشته و مجدداً کشورهای مورد نظر را در دست گیرند. در این بین گرچه ظاهر حکومت ها تغییر می کردند، اما در باطن باز هم یکی دیگر از مهره های فراماسونری بر رأس کار آمده و پیروزی دیگری برای فراماسونری جهانی   رقم  می خورد.   البته  در  برخی  موارد  نیز  اختلاف هایی  بین « Order های » مختلف ماسونی پدید می آمد و این امر نیز موجب بروز درگیری ها، کودتاها و بعضاً انقلاب هایی می شد که در این میان برخی از « Order ها » رهبری کشور را از دست « سایر Order های ماسونی » خارج می ساختند. البته ذکر این نکته حائز اهمیت است که همه ی این « Order ها » در اهداف جهانی و کلی خود که همان « نابودی   ادیان   توحیدی »،    « ایجاد  حکومت  جهانی  شیطانی   در   اورشلیم (بیت المقدس) »    و    حکومتی    بر   پایه ی   « اومانیسم »،   « ماتریالیسم »،   و « سکولاریسم » است، با یکدیگر مشترکند؛ اما در رهبری این جریان و ریاست بر جهان با یکدیگر اختلاف دارند و این که کدامیک از آن ها باید نبض اصلی قدرت را در امپراطوری جهانی بر عهده بگیرد، یک عامل اختلاف جدی بین آن ها است. همین تشنگی برای رهبری  جهان   است  که  « هیتلر »  و  « نازی های آلمانی »  عضور  گروه  ماسونی « Thule Society »(111) را  در  مقابل  فراماسون هایی  همچون  « وینستون چرچیل انگلیسی »(112)   « فرانکلین  روزولت »    عضو     لژ های     « Holland Lodge »    و « Architect’s Lodge »(113) و « ژوزف استالین » فراماسون(114) قرار می دهد.  زیرا  دولت های  ماسونی  آمریکا،  انگلستان  و  شوروی،  حرکت  بزرگ « هیتلر » را در تصرف کل جهان  در  آن  مقطع  زمانی   و   قبل  از  تشکیل  دولتی  در  « اورشلیم (بیت المقدس) »   مناسب    نمی دانستند   و  از  سوی  دیگر  با  رهبری « Thule Society » بر جهان موافق نبودند.


« فرانکلین روزولت » رییس جمهور فراماسون آمریکایی.


مجسمه و پوستر « ژوزف استالین » در حال نشان دادن « نظام درجه ی 3 ماسونی ».



اختلاف های ذکر شده بین فراماسون ها کاملاً قابل انتظار است؛ زیرا متاسفانه پیروان ادیان الهی از جمله مسلمانان که به خداوند متعال و پیامبران الهی اعتقاد دارند، باز هم با یکدیگر درگیری های قومی و مذهبی دارند، حال چه برسد به ماسون ها که به خداوند متعال و پیامبران الهی معتقد نیستند و خود را در مقابل خداوند و وجدان خود، مسئول نمی بینند. بدین ترتیب بروز اختلاف در بین فراماسون ها و حتی بروز جنگ بین آنان منطقی و قابل انتظار است، اما هیچ یک از آن ها در هدف نهایی خود که همان تشکیل حکومت جهانی و بین المللی در « اورشلیم (بیت المقدس) » است، با هم اختلافی ندارند و موضع آنان در این خصوص، کاملاً همسان و همسو می باشد.


با این مقدمه به نقش فراماسونری در برخی تحرکات به اصطلاح آزادیبخش آمریکای جنوبی می پردازیم:



حرکات بزرگ آزادیبخش آمریکای جنوبی


« سیمون بولیوار » چهره ای است که به عنوان « ناجی آزادیبخش آمریکای لاتین » شناخته می شود.(115) در هنگامی که مردم آمریکای لاتین از ظلم اسپانیایی های حاکم بر منطقه به تنگ آمده بودند و آماده ی تدارک انقلابی برای بیرون راندن دولت ماسونی اسپانیا شده بودند، وی در حرکتی زیرکانه و در قالب مأموریتی از جانب « لژ آمریکا » در لندن، رهبری قیام مردم ونزوئلا و سایر مناطق آمریکای جنوبی را در دست گرفت و با حمایت فراماسون های دیگر توانست این قیام را به پیروزی برساند و مجدداً حکومت را در دست فراماسون ها قرار دهد.(116) در این میان باز هم کلاهی بزرگ بر سر مردم گذاشته شد و آن ها تصور کردند که از یوغ استعمار ماسونی آزاد شده اند، حال آنکه رهبر آنان یعنی « سیمون بولیوار » خود فراماسون بوده و حکومت را مجدداً به دامن فراماسونری برگرداند:
 


« سیمون بولیوار » به اصطلاح « ناجی آزادیبخش آمریکای لاتین » در « لژ ماسونی » (تصویر وسط) و در حال نشان دادن « نظام درجه ی 1 ماسونی » (طرفین).

 

یک  نقاشی  در موزه ی کاراکاس (پایتخت ونزوئلا) که « سیمون بولیوار »  را  در بین مردم استقبال کننده از وی نشان می دهد.(117) جالب اینکه این ناجی! آمریکای لاتین عضو « لژ آمریکایی لندن »، پرچم انگلیس را با خود حمل کند! و نشان می دهد که وی به لژ انگلیسی خود وفادار است!!!



بدین ترتیب همانگونه که ملاحظه فرمودید، حرکت آزادیبخش آمریکای جنوبی نیز چیزی بجز دسیسه ی ماسون ها برای فریب مردم رنجدیده ی مناطق مذکور نبوده است. بعد از حرکت بزرگ « سیمون بولیوار » در آمریکای لاتین، مناطق مذکور کماکان در دست فراماسون ها باقی ماندند و امروزه این مناطق  در  اصطلاح  سیاسی به  عنوان  « حیاط خلوت آمریکا »  که  قدرتمندترین  کشور  ماسونی  است،  نامیده می شوند!!!(118) هر چند که اخیراً به دلیل تضعیف آمریکا، این مسئله کمرنگ تر شده است.


البته علاوه بر موارد ذکر شده، امروز یک گروه ماسونی در آمریکای لاتین فعال است که با عنوان « Order of Jose Marti » شناخته می شود و بیش از همه در کوبا فعالیت دارد؛(119) چرا که منسوب به « خوزه مارتی »، انقلابی به اصطلاح آزادیخواه!!! کوبایی است. « خوزه مارتی » بدون هیچ شکی فراماسون بوده و در جهت اهداف این سازمان شیطانی فعالیت داشته است:(120)


شواهد فراماسون بودن « خوزه مارتی »، انقلابی! کوبایی. (به زبان اسپانیولی)


شواهد فراماسون بودن « خوزه مارتی »، انقلابی! کوبایی. ( ترجمه شده به زبان انگلیسی)

 


مجسمه ی نیم تنه ی « خوزه مارتی » به اصطلاح انقلابی کوبایی و بنای یادبود ماسونی وی که بر روی « هرم 13 پله ای » و « سر هرم » انتهایی آن بنا شده است(121) و « هرم 13 پله ای » روی 1 دلاری آمریکا را به خاطر می آورد!!!



متاسفانه در حال حاضر نیز « فیدل کاسترو » که مادرش « اصلیتی یهودی » داشته و پدرش عضو « بنیاد ماسونی راکفلر » بوده است،(122) خود یک فراماسون بوده(123) و در حال حاضر هدایت و رهبری گروه ماسونی « Order of the Jose Marti » را بر عهده دارد و کوبای امروز نیز علیرغم درگیری اش با آمریکا، عضو « سازمان جهانی فراماسونری » بوده  و  به  آرمان های  مشترک  فراماسونری  از  جمله  « ساخت معبد سلیمان »  در « اورشلیم (بیت المقدس) » و تشکیل « حکومت جهانی ضد خدایی »، پایبند است.


« اصلیت یهودی » مادر فیدل کاسترو و همکاری پدر وی با کمپانی ماسونی « راکفلر ».

 

عضویت فیدل کاسترو « رییس جمهور سابق کوبا » در فراماسونری.



اما مثال جالب و عجیب دیگری که در مورد نفوذ فراماسونری در آمریکای لاتین می توان به آن اشاره کرد، عضویت همزمان « سالوادور آلنده » رییس جمهور محبوب اهل شیلی! و « آگوستو پینوشه » دیکتاتور معروف شیلیایی در گروه های ماسونی است.(124) تصاویر زیر به اندازه ی کافی گویا هستند:


« سالوادور آلنده »  رییس جمهور  محبوب!  شیلی  و  فریبکار  بزرگ   تاریخ   در   پیشبند   ماسونی (Apron).  وی  توانست  با  فریب  افکار عمومی، عده ی زیادی از مردم شیلی را با خود همراه کند و در نهایت نیز توسط یکی دیگر از فراماسون های هموطن خود با عنوان « زنرال آگوستو پینوشه » در نبرد بر سر قدرت کشته شد.

 


عضویت « سالوادور آلنده » رییس جمهور به اصطلاح انقلابی شیلی در فراماسونری.

 


عضویت « آگوستو پینوشه » قاتل « سالوادور آلنده » در فراماسونری.




بدین ترتیب همانگونه که ملاحظه فرمودید، برخلاف آن چه که در افواه عموم مطرح است، « سالوادرو آلنده » انسانی شریف و آزاده! نبوده است، بلکه یک فراماسون لامذهب ضد خدا و نزدیک به مارکسیست ها بوده که در رقابت با یک فراماسون دیگر از گروه رقیب و تحت حمایت آمریکا، شکست خورده و کشته شده است. هم « آلنده » و هم « پینوشه » هدف نهایی مشترک داشته اند و همانند سایر فراماسون ها در مورد ساخت امپراطوری جهانی شیطانی و ضد خدایی در « اورشلیم (بیت المقدس) » با یکدیگر اشتراک فکری داشته اند و تنها اختلاف آن ها در رهبری این جریان ضدخدایی و قرار گرفتن نبض این جریان در دست شرق یا غرب ماسونی بوده است.


بدین ترتیب همانگونه که ملاحظه فرمودید، کشورهای آمریکای لاتین با همه ی ادعاهایشان در مبارزه با امپریالیسم، خود به طرزی زیرکانه با امپراطوری شیطانی فراماسونری جهانی همکاری  می کنند  و  در  جهت  اهداف  این  سازمان  فتنه گر  در « تخریب مسجد الاقصی » و « ساخت معبد دروغین  سلیمان »  همکاری  می نمایند  و  تنها  اختلاف آن ها با آمریکا و متحدان اروپاییش، در رهبری جریان فاسد ماسونی است، نه اصل جریان مذکور.





سایر کشورهای به اصطلاح انقلابی


قبلاً اشاره شد که همه ی دولت ها و کشورهای جهان (بجز استثنائی که در ادامه خواهد آمد) یا رهبران و روسای جمهور فراماسون داشته و دارند و یا اگر رییس جمهور صد در صد ماسونی نیز نداشته باشند، تحت سیطره ی ابرقدرت های ماسونی قرار دارند و بدین ترتیب نیز مطابق تعاریف خود فراماسون ها،  جامعه ای  ماسونی  تلقی می گردند.


اما متاسفانه تعدادی از  کشورهایی  که  به  اصطلاح  انقلابی  نامیده  می شوند، انقلاب هایی صد در صد ماسونی و همگام با مطامع این تشکیلات شیطانی داشته اند که این امر از دید محققان تا حدی دور مانده است و متاسفانه رسانه ها و محققین کشورمان و سایر ممالک اسلامی نیز در تشخیص این امر دچار اشکال شده اند. با کمال تاسف باید گفت که مستند زیبا و تأثیرگذار « ظهور (The Arrivals) » نیز در این زمینه مستثنی نبوده و اشتباهاتی فاحش مرتکب شده است که در ادامه، خدمت خوانندگان محترم عرض خواهد شد. با این مقدمه، به معرفی تعدادی از این کشورهای به اصطلاح انقلابی معروف، اما کاملاً ماسونی خواهیم پرداخت:






آفریقای جنوبی


خوانندگان محترم وبسایت، احتمالاً از مشاهده ی نام « آفریقای جنوبی » در این لیست تعجب کرده اند؛ چرا که این عزیزان نام « نلسون ماندلا » رییس جمهور سابق « آفریقای جنوبی » و رهبر به اصطلاح انقلاب این کشور را شنیده اند و ملاحظه کرده اند که نام وی همواره به عنوان رهبری مهربان، انقلابی و ضد استکباری مطرح بوده است. اما در پشت این چهره ی زیبا، سیرتی بسیار زشت و شیطانی نهفته است! چرا که « نلسون ماندلا » یک فراماسون بوده و عضو گروه ماسونی  و  شیطانی « Order of Malta »  یا « Order of St. John » می باشد و به این عضویت خود نیز افتخار می نماید:(125)


« نلسون ماندلا » در ردای شوالیه گروه ماسونی « Order of Malta ».


تمبر یادبود رسمی اداره ی پست « آفریقای جنوبی » به مناسبت نهصدمین سالگرد تأسیس گروه ماسونی « Order of St. John » یا « Order of Malta » که « نلسون ماندلا » رییس جمهور سابق و رهبر انقلاب! این کشور را در لباس شوالیه گروه ماسونی مذکور نشان می دهد.(126)



همانگونه که در ابتدای مقاله ذکر شد، « Order of St. John »  و بزرگترین شاخه ی آن یعنی « Order of Malta » گروه هایی % 100 ماسونی  هستند.  کتاب « کمیته ی 300 » نوشته ی « دکتر جان کولمن » در این رابطه چنین می گوید:

« دلیل موجودیت نظامهای پنهانی مانند سلحشوران سنت جان اورشیلم (نام دیگر Order of Malta) و مردان میزگرد و گروه میلنر و سایر اجتماعات مخفی (ماسونی) چه می تواند باشد؟ اینان، بخشی از زنجیره ی گسترده ی  فرماندهی سلطه گری  جهانی را تشکیل می دهند که از باشگاه  رم، سازمان ناتو، مؤسسه ی سلطنتی امور بین المللی تا سرسلسله ی توطئه گران، یعنی کمیته ی 300، امتداد دارد. این افراد و گروه ها به این اجتماعات پنهان و اسرار آمیز نیاز دارند، چرا که اعمالشان شیطانی است و بایستی از چشم جهانیان به دور بماند. »(127)
 

کتاب « کمیته ی 300 »  نوشته ی  « دکتر جان کولمن »  که  در  آن  به  ماسونی بودن  گروه هایی همچون « شوالیه های سنت جان اورشلیم »  یا  همان  « Order of Malta »  و  « باشگاه رم »  یا « Club of Rome » اشاره شده است.



متاسفانه « نلسون ماندلا » یک فراماسون می باشد که مطابق اهداف فراماسونری جهانی به روی کار آمده است. در واقع سازمان جهانی فراماسونری هنگامی که متوجه شد نمی تواند با موج ظلم ستیزی ملت مظلوم « آفریقای جنوبی » مبارزه کند، یکی از مهره های کلیدی خود را که همان « نلسون ماندلا » بود، در صف رهبران جنبش ضد آپارتاید قرار داد تا در صورت سقوط دولت آپارتاید، حکومت « آفریقای جنوبی » مجدداً در دست فراماسون ها قرار گرفته و منافع فراماسونری جهانی را تأمین نماید.


در این جا ممکن است این سوال پرسیده شود که پس سابقه ی زندانی بودن طولانی مدت « نلسون ماندلا » چه می شود؟


قبلاً اشاره شد که ماسون ها در اهداف جهانی خود به منظور تشکیل حکومت جهانی شیطانی در اورشلیم با یکدیگر اشتراک فکری دارند، اما در رهبری این جریان با یکدیگر اختلاف دارند و این امر از پیروان شیطان بعید نیست؛ زیرا متاسفانه پیروان ادیان نیز با وجود اعتقاد به خداوند متعال، گهگاه به دلیل پیروی از هوای نفس خود، با یکدیگر دشمنی و اختلاف پیدا می کنند، حال پیروان شیطان که جای خود  دارد.  بنابراین مسئله ی زندانی بودن ماندلا نیز می تواند از این جنس باشد  و  به  دلیل  اختلاف جریان های مختلف ماسونی بر سر رهبری این حکومت ها پدید آمده باشد.

احتمال دیگری که می توان به  آن  اشاره  کرد،  این  است  که  ممکن  است  در  ابتدا « نلسون ماندلا » در ابتدا « فراماسون » نبوده باشد، اما با طولانی شدن دوره ی زندان، وی در اثر مذاکرات با « فراماسون های قدرتمند » حاکم بر « آفریقای جنوبی »، با آن ها به توافق رسیده و ضمن پذیرفتن عضویت در « فراماسونری »، حکومت بر آفریقای جنوبی  را   نیز   به   دست   گرفته   است،   اما  این بار  به  عنوان  نماینده  و  همکار « فراماسون ها » به این مهم دست یافته است!

اما یک احتمال دیگر نیز باید مورد توجه قرار گیرد و آن این که ممکن است مسئله ی زندانی بودن ماندلا، برخلاف ظاهر آن، در باطن اصلاً وجود خارجی نداشته باشد! بگذارید ابتدا به مثالی اشاره کنیم: تاکنون مطالب بسیاری درباره ی خودکشی « آدولف هیتلر » و جمجمه ی معروف مکشوف از او در « برلین » نقل شده است. اما در عمل هیچ فردی خود هیتلر را در آن موقع ندیده است! جالب این که اخیراً مطابق تحقیقات انجام شده، مشخص شده است که جمجمه ی مذکور اصلاً متعلق به هیتلر نبوده و مربوط به یک زن بوده است!(128) بنابراین حتی مرگ هیتلر هم با همه ی حساسیت های پیرامون آن، مشخص و قطعی نبوده و سال های سال، رسانه های قدرتمند غربی، با داستان سرایی های خود، مردم را فریب داده بودند. البته با توجه به عضویت هیتلر در گروه ماسونی « Thule Secret Society »(129) هیچ بعید نیست که متفقینی که سران آن ها نیز فراماسون بوده اند، شکست و تسلیم آلمان را برای تنبیه برادر ماسونیشان یعنی هیتلر کافی دانسته و زمینه را برای زیستن مخفیانه ی وی فراهم آورده و تنها برای فریب افکار عمومی، مسئله ی خودکشی هیتلر و جمجمه ی منتسب به وی را مطرح کرده باشند. مشابه همین مسئله نیز ممکن است برای « نلسون ماندلا » وجود داشته باشد و آنگونه که رسانه های دنیا و عمدتاً تحت سیطره ی دجال در بوق و کرنا کرده اند، مسئله ی زندان طولانی مدت « ماندلا » از اساس صحیح نبوده و وی در مدت مذکور به صورت مخفیانه در محل های مناسبی به سر برده باشد؛ که البته این مسئله تنها یک احتمال است و سند محکمی از آن در دست نمی باشد.

در  هر  حال،  عضویت  « نلسون ماندلا »  در  گروه  ماسونی  « Order of St. John » یا  « Order of Malta »  قطعی  است  و  از  این  حیث،  وی  با  جنایتکارانی  همچون « ملکه ی انگلستان »، « تونی بلر » و ... در یک رده قرار می گیرد:

عضویت همزمان « ملکه الیزابت دوم انگلستان » و « نلسون ماندلا » در گروه ماسونی و شیطانی « Order of St. John » یا « Order of Malta ».



همگروه و هم قسم بودن « نلسون ماندلا » با استعمارگران، ظالمان و نژادپرستانی همچون « ملکه الیزابت دوم انگلستان » و « تونی بلر » نخست وزیر سابق این کشور، به سهولت دروغ های « نلسون ماندلا » و آلت دست فراماسونری بودن وی را نشان می دهد  و  حتی  اگر  از  ماسونی بودن  گروه  « شوالیه های سنت جان اورشلیم »  و  « شوالیه های  مالتا »  چشم پوشی  نماییم،  باز هم همگروهی و هم قسم بودن « ماندلا » با استعمارگران و ظالمان و نژاد پرستان، گناهی غیر قابل بخشش است؛ آن هم در حالی که « ماندلا » همواره  به عنوان  چهره ای  ظلم ستیز  مطرح  و  معرفی می گردد!!!

البته این مسئله که « ماندلا » در فاصله ی کوتاهی پس از آزادی از زندان، اجازه ی فعالیت های سیاسی می یابد و در کمتر از 4 سال،(130) از یک زندانی به اصطلاح رنج کشیده!، تبدیل به رییس جمهور آفریقای جنوبی می گردد!!!، بسیار مشکوک بوده و حکایت از برنامه ی ویژه ی فراماسونری جهانی برای به قدرت  رساندن  وی  در  آن برهه ی زمانی دارد.

از سوی دیگر، در حالی که انسان های حق طلبی  همچون  امام خمینی (v) که زمینه ساز انقلابی بزرگ و ضد استکباری و مورد علاقه ی مظلومان جهان بودند، از سوی دولت های ماسونی و استکباری مورد هجمه های بسیاری قرار گرفته اند،  اعطای  جایزه ی  « صلح نوبل »  به  « نلسون ماندلا »(131)   و    قرار  گرفتن  وی  در  کنار « انور سادات »، « مناخیم بگین »، « شیمون پرز »، « اسحاق رابین »، « شیرین عبادی » و « باراک اوباما »(132) نشان می دهد که وی نیز  به  پاس  خوش خدمتی  به « فراماسونری جهانی »، مستحق دریافت این جایزه بوده است، وگرنه هیچ انقلابی آزاده ای در دنیا که علیه منافع فراماسونری اقدام کرده است، جایزه ی « صلح نوبل » را دریافت نکرده است؛ حال آن که قصابانی همچون « مناخیم بگین »،  « شیمون پرز »،  « اسحاق رابین » این جایزه را دریافت نموده اند.(133)  بنابراین  این  مسئله  نیز  حکایت  از  همدستی « ماندلا » با فراماسونری جهانی دارد.

البته این مسئله تنها اختصاص به « نلسون ماندلا » ندارد، بلکه جانشینان وی همچون « تابو امبکی » رییس جمهور بعد  از  « ماندلا »  نیز  عضو  گروه  ماسونی  و  شیطانی « Order of St. John » یا « Order of Malta » می باشند:(134)
 

عضویت « تابو امبکی » رییس جمهور سابق « آفری

یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:, :: 15:12 ::  نويسنده : رضا

توجه : مقاله ایی که هم اکنون پیش روی شماست در 158 صفحه تالیف شده است که این بخش اول و دوم مقاله  به شمار می رود. عزیزان توجه فرمایند  در بخش نخست  هیچ منبعی ذکر نشده است و انشا الله پس از اتمام ویرایش بخش های بعدی و پایانی مقاله ، منابع مطالب نیز ذکر میشود و همچنین احتمال می رود در طی مطالعه بخش اول و دوم مقاله سوالاتی در ذهن شما ایجاد شود که با احتمال قوی با مطالعه بخشهای بعدی ،جواب سوالات شما نیز داده شود پس خواهشمندیم پس از مطالعه کامل مقاله سوالات خود را مطرح نمایید.
با تشکر

 

بسم الله الرحمن الرحیم

  جهان در سیطره ی دجال (فراماسونری)؛ ایران، جزیره ی امید.

  




در طی مقالاتی که قبلاً در وبسایت « وعده ی صادق » ارایه شدند، ارتباط فراماسونری دجال با بسیاری از کشورها، نهاد ها، سیستم های نظامی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی ارایه شد. در این مقاله بر آنیم تا گوشه ای دیگر از جنایات و سیطره ی جهانی « فراماسونری دجال » را به خوانندگان محترم نشان دهیم  و  بر  موقعیت  حساس  و ویژه ی « ایران » در مبارزه با این جریان شیطانی تاکید ورزیم.

علاوه بر آمریکا، اسراییل، انگلیس، سازمان ملل متحد، بهاییان، اوانجلیکال ها و بسیاری از یهودیان، کشورها و تشکیلات دیگری نیز با فراماسونری جهانی مرتبط می باشند. قبل از معرفی این تشکیلات و این کشورها، ابتدا دو گروه ماسونی معروف، که در ظاهر به عنوان دو « Order » شوالیه ای فعالیت می کنند،  خدمت  خوانندگان  محترم  معرفی می گردد و در ادامه به عضویت تعداد دیگری از کشورها، تشکیلات و سران آن ها در دو گروه ماسونی ذکر شده و سایر گروه های مخفی اشاره خواهد شد:

1 - Order of Malta (Knights of Malta) و Order of St. John: این دو گروه منشأ و اهداف مشترکی دارند و بسیاری از محققین، آن ها را به عنوان یک گروه واحد می شمارند.(6) « Order of Malta » در سیر تاریخی خود از دو مرحله عبور کرده است:(7) 1 - مرحله ی باستانی: در این مرحله، این « Order » از قرن 11 میلادی شروع به کار کرد و مدت ها به عنوان یک نهاد مذهبی مسیحی فعالیت می نمود. بنیان گذار این فرقه، « سنت جان تعمید دهنده »  بوده  است و  شوالیه های  این  گروه،  در ابتدا  نام « شوالیه های مهمان نواز : Knights Hospitaller » را بر خود نهاده بودند. این گروه، وظیفه ی مهمان نوازی از زائران مسیحی عازم « اورشلیم (بیت المقدس) » را برعهده داشتند و ارتباطات قوی با « شوالیه های معبد : Knights Templar » که وظیفه ی نگهبانی و حفاظت از محوطه ی « قبة الصخره » را داشتند، برقرار کرده بودند. این دو گروه، مدتی بعد دچار اختلاف شدند و ارتباط آن ها تا قرون اخیر، کمرنگ تر گردید. بعدها و در قرن 14 میلادی محل تجمع این فرقه در جزیره ی « رودس » واقع شد و در قرن 16 میلادی، جزایر مالتا واقع در دریای مدیترانه به عنوان پایگاه این فرقه برگزیده شد  و  نام « Order of Malta » از آن هنگام بر آن ها اطلاق گردید.(8)
2 - دوره ی جدید: به موازات گسترده شدن سیطره ی جهانی فراماسونری و نفوذ این تشکیلات شیطانی در گروه های سیاسی و مذهبی مختلف، واتیکان و نهادهای مذهبی دیگر نیز تحت نفوذ فراماسونری جهانی در آمدند. گروه « Order of Malta » یکی از مهمترین گروه هایی است که به صورت کامل تحت سیطره ی فراماسونری جهانی درآمده و امروزه خود به عنوان یک گروه ماسونی شناخته شده ی معروف به فعالیت  می پردازد،(9)  به  نحوی  که  افرادی  همچون  خانواده ی « بوش »،  خانواده ی « راکفلر »، و ... که عضو گروه های ماسونی دیگر هستند،  همگی  در  گروه  ماسونی « Order of Malta » نیز عضویت دارند.
 

مدارکی مبنی بر ماسونی بودن گروه Order of Malta.



محققان بسیاری به افشای ماسونی بودن گروه « Order of Malta » یا « شوالیه های مالتا » پرداخته اند.(10) اما توجه به معماری بناها و کلیساهای این بنا نیز ماسونی بودن این گروه را به خوبی نشان می دهد:

الف) تصویر زیر عقاب (ققنوس) دو سر را که یک نماد شناخته شده ی ماسونی است، بر یکی از بناهای گروه شوالیه های مالتا نقش بسته است:(11)
 

تصویر«  عقاب (ققنوس) ماسونی دو سر » در یکی از بناهای « شوالیه های مالتا ».



ب) نماد « هرم و یک چشم ماسونی » بر دیوار یک کلیسای « شوالیه های مالتا » نقش بسته است:(12)
 

نماد « هرم و چشم ماسونی » بر دیوار یک کلیسای « شوالیه های مالتا ».



البته دلایل متعددی در اثبات ارتباط گروه شوالیه های مالتا با فراماسونری وجود دارد که برای پرهیز از اطاله ی کلام از آن ها خودداری می گردد.

نکته ای که باید به آن اشاره نماییم، این است که گروه « Order of Malta » از زیرگروه معروفی با عنوان «  Sovereign Military Order of Malta» یا « SMOM » تشکیل شده است.(13)


2 - Order of the Bath: « گروه تطهیر شدگان (Order of the Bath) » نیز سیر تاریخی مشابه گروه « Order of Malta » دارد.  این  گروه  در ابتدا خود را به عنوان یک « Order » نظامی انگلیسی معرفی نمود،(14) اما بعدها به صورت واضح تحت نفوذ فراماسونری قرار گرفت و در نهایت به عنوان یک نهاد کاملاً ماسونی در آمد. جالب این که برخی از محققان معتقدند، تأثیر گروه ماسونی مذکور بر نمادشناسی فراماسونری امروز به حدی  بوده  است  که « شنل های قرمز رنگ » لژهای « Grand Stewards » امروزی، برگرفته از « رنگ قرمز روبان » گروه « Order of the Bath » می باشد.(15) البته لازم به ذکر است که « Order of the Bath » طول عمری به مراتب  کمتر  از  گروه « شوالیه های Malta » دارد و از آن جوانتر است، اما به هر حال سرنوشتی مشابه آن داشته و  امروزه این گروه و معروفترین زیرگروه آن در آمریکا، به عنوان یک نهاد کاملاً ماسونی فعالیت می نماید.(16)
 

گروه ماسونی Order of the Bath.



دو گروه ماسونی فوق، کمتر در مقالات مورد بررسی قرار گرفته اند، حال آن که این دو گروه ماسونی، محبوبیت زیادی در بین سردمداران کشورهای مختلف دارند که در این میان گروه « Order of Malta » قدرتمندتر است، اما گروه « Order of the Bath » در بین سردمداران خاورمیانه محبوب تر می باشد.

با این مقدمه  و  پس از آشنایی مختصر با این دو گروه ماسونی جدید، به بررسی سیطره ی جهانی « دجال (فراماسونری جهانی) »  از  طریق  دو  گروه  فوق و سایر گروه های ماسونی می پردازیم:


آمریکا، اسراییل و سازمان ملل متحد

تشکیلات  فوق   و   ارتباط   آن ها   با   فراماسونری  به  صورت  مفصل   در   مقاله ی « فراماسونری: دجال آخرالزمان » ذکر شده اند  که خوانندگان محترم می توانند به مقاله ی مذکور مراجعه فرمایند.(17)


بریتانیا

بریتانیا نقش مهمی در پرورش، حفاظت و سازمان دهی فراماسونری داشته است. در زمانی که شوالیه های معبد (اسلاف ماسون ها) به دلیل عقاید کفرآلودشان در سراسر اروپا اعدام می شدند، منطقه ی اسکاتلند پناهگاه آنان بوده و این شوالیه ها به تدریج لژ « وال بیلدرز » یا لژ « کهن اسکاتلند » را به عنوان قدیمی ترین لژ رسمی ماسونی دنیا بنیان نهادند و از آن جا پایگاهی برای انتشار فراماسونری در اروپا و سپس آمریکا ایجاد کردند.(18)

اما خاندان پادشاهی انگلستان که پیرامون آن در  مستند ظهور به صورت مفصل سخن گفته شد،(19) حلقه ی اتصالی مهمی بین Order های مختلف ماسونی بوده است. در عصر حاضر نیز « ملکه الیزابت دوم انگلستان » به عنوان حلقه ی اتصال گروه های مختلف  ماسونی   از   جمله   « Order of Malta »   و   « Order of the Bath »  عمل می نماید. به نحوی که علاوه بر رهبری « Order of The Bath »، عضو هسته ی مرکزی « Order of Malta » نیز می باشد.(20)
 

« ملکه الیزابت دوم بریتانیا » در لباس گروه ماسونی « شوالیه های مالتا ».


 

ملکه الیزابت دوم بریتانیا به عنوان عضو هسته ی مرکزی گروه ماسونی « Order of Malta ».


 

رهبری « ملکه الیزابت دوم بریتانیا » در گروه ماسونی « Order of the Bath ».



البته شواهد مربوط به ماسونی بودن بریتانیا مربوط به موارد فوق  نمی باشد.  بلکه چهره های معروفی همچون « وینستون چرچیل » نخست وزیر معروف انگلستان در زمان جنگ جهانی دوم از میان چهره های قدیمی و « تونی بلر » از میان چهره های اخیر، همگی فراماسون بوده اند.(21) جالب این که « تونی بلر » نخست وزیر سابق انگلیس، عضو گروه ماسونی « Order of Malta » می باشد:(22)
 

عضویت « تونی بلر » در « Sovereign Military Order of Malta » یا « SMOM ».


بدین ترتیب همانگونه که ملاحظه فرمودید، کشور انگلستان نیز یک کشور صد در صد ماسونی است.


اتحادیه ی اروپا و کشورهای اروپایی

کشورهای مختلف  اروپایی،  تحت  سیطره ی  فراماسونری  جهانی  بوده  و  هستند. « انقلاب کبیر فرانسه » یک انقلاب کاملاً ماسونی بود و این امر بر هیچ محققی پوشیده نیست.(23) تعداد زیادی از امپراطوران و پادشاهان فرانسه همچون « ناپلئون »، « ناپلئون سوم »، « لوئی شانزدهم »   و   بسیاری  از  روسای جمهور  سابق  فرانسه  همچون « فرانسوا میتران »، « والری ژیسکاردستن »، « جرج کلمانسو »، « ژاک شیراک » و ... ماسون بوده اند(24) و رییس جمهور فعلی اصالتاً یهودی فرانسه یعنی « نیکولاس سارکوزی »(25)  نیز  به  احتمال  قریب   به  یقین  با  گروه های  مخفی  مرتبط  است. « نازی ها » عضو یک گروه ماسونی  و  مخفی  با  عنوان  « Thule Secret Society »  یا « Thule Gesellshaft » بودند و « هیتلر » نیز عضو  همین  گروه  مخفی  بود  و  علامت  « سواستیکا »  یا  « صلیب شکسته »  یا « چلیپای شکسته » را نیز از همین گروه اقتباس نمود.(26)  البته  تعدادی  از  ژنرال های  دیگر  نازی،  عضو  گروه  ماسونی « Order of Malta » بودند.(27) در ایتالیا نیز وضع به همین منوال بوده و از « بنیتو موسولینی » فاشیست و عضو گروه « Order of Malta » گرفته(28) تا « سیلویو برلوسکونی » فراماسون عضو « لژ P2 » همگی ماسون بوده اند.(29)  در  اسپانیا  نیز پادشاه  کشور  یعنی  « خوآن کارلوس » ملقب به « خوآن کارلوس پادشاه اسپانیا و اورشلیم »!، فراماسون و عضو گروه ماسونی « Order of Malta » می باشد(30) و ...





 

عضویت « هیتلر و سایر نازی ها » در گروه ماسونی « Thule ».



 

عضویت « سیلویو برلوسکونی » در لژ ماسونی « Propaganda Due ».


 

عضویت  « خوآن کارلوس »   پادشاه   اسپانیا    در    « Sovereign Military Order of Malta »   یا « SMOM ».


 

نمادهای واضح « یهودی - ماسونی » در لوگوی موجود در « پرچم اسپانیا ».(31) « دو ستون »  که نماد  ستون های  « B & J »  هستند  (به اختلاف تاج های روی ستون ها و عدم تقارن  آن ها  توجه کنید)  و   « شیر تاجدار »   که   نماد   سروری   « بنی اسراییل »   و   امپراطوری   آنان   در   جهان می باشد،(32) به وضوح به چشم می خورند.

 

تبلیغات « حرکت آزادیبخش چکسلواکی » که رهبران آن ماسون بودند.(33) به نماد « شیر یهودی - ماسونی » که مشابه « پرچم اسپانیا » است، توجه فرمایید.


 

ریشه ی یهودی « نیکولاس سارکوزی ».



لازم به ذکر است که فراماسونری حتی کشورهای درجه ی 2 و 3 اروپایی  همچون  سوئد،  چک،  اسلواک و ... را نیز بی نصیب نگذاشته و رهبری آن ها را نیز در دست گرفته است.(34)

اما به موازات گسترش فراماسونری در سراسر اروپا، این « دجال احتمالی آخرالزمان » تلاش نمود تا کل اروپا را به صورت یکپارچه در اختیار بگیرد. بدین منظور، این تشکیلات شیطانی در سال 1952 میلادی پایه های اولیه ی خود را در اروپا بنیان گذارد و کم کم به صورت یک تشکیلات  قدرتمند  و  تاثیر گذار  در آمد.(35)   شواهد  متعددی  از  ارتباط « فراماسونری » با « اتحادیه ی اروپا » و پارلمان اروپایی در دسترس می باشد، اما به دلیل  پرهیز   از   اطاله ی  کلام  به  یکی  از  آن ها  که  بسیار  مهم  است،  اشاره می نماییم:(36)

تصویر زیر، پارلمان اروپا را در شهر استراسبورگ فرانسه نشان می دهد:(37)
 

تصویر « پارلمان اروپا » در شهر « استراسبورگ فرانسه ».



تصاویر زیر، برج بابل را در مقام مقایسه با ساختمان پارلمان اروپا نشان می دهد:(38)
 

الگو گرفتن « پارلمان اروپا » از « برج شیطانی بابل ».



اما موضوع زمانی جالب می شود که بدانیم، برج بابل نقش کلیدی در اعتقادات ماسونی دارد. چرا که شهر شیطانی بابل قدیم و برج شیطانی آن که حاصل گردنکشی نمرود در مقابل خداوند متعال بود، از نظر ماسون ها محترم و مقدس می باشد:(39)


اعتقاد ماسون ها به مقدس بودن « برج شیطانی بابل » و اعتقاد آنان به تجدید بنای این برج.


البته خوانندگان محترم وبسایت ممکن است تصور کنند که شباهت ذکر شده بین پارلمان اروپا و برج بابل کاملاً تصادفی است؛ اما پوسترهای تبلیغاتی پارلمان اروپا و اتحادیه ی اروپا، عمدی بودن معماری مذکور را کاملاً نشان می دهد:(40)
 

پوستر تبلیغاتی اتحادیه ی اروپا: « اروپا: زبان های بسیار، صدای واحد ».



پوستر تبلیغاتی فوق گرچه شعار به ظاهر زیبا و سازنده ای را بر خود درج کرده است، اما حاوی نکاتی است که منشأ ماسونی آن و دسیسه های موجود در آن را به خوبی نشان می دهد. این نکات عبارتند از:

1 - تصویر برج بابل در حال ساخت که تعدادی بالابر و جرثقیل نیز آن را احاطه کرده اند و مردمی با لباس های مدرن که در ساخت آن شرکت دارند، نشان می دهد که از دید سازندگان « پارلمان اروپا »، این پارلمان می رود تا آینده ای کفرآمیز و شیطانی را برای مردم اروپا رقم بزند و در این راه از توان مردم اروپا بهره می جوید. در واقع سردمداران پارلمان اروپا که عمدتاً ماسون می باشند، حکومت های طاغوتی و ضد خدایی ادوار باستان همچون حکومت شیطانی نمرود و فرعون را به عنوان الگوی خود برگزیده اند و درج تصویر « برج بابل »  در  حال  ساخت  نیز نشان دهنده ی تلاش آنان برای احیای حکومت شرک آمیز و کفرآلودی مشابه نمرود می باشد.
 

تلاش  اروپا   برای  ساخت  بنایی  همچون   « برج بابل »   و  حکومتی  شیطانی  همچون « حکومت نمرود ».


2 - حضور 11 ستاره ی پنج پر واژگون در پوستر مذکور که البته یک ستاره کمتر از 12 ستاره ی موجود در پرچم اصلی « اتحادیه ی اروپا »(41) دارد، نشان دهنده ی دسیسه ای بزرگ می باشد. همانگونه که  می دانیم،  ستاره ی « پنج پر معکوس » یا (Baphomet) نیز نماد شیطان می باشد  و  این  علامت  در  بین گروه های ماسونی و شیطان پرست به عنوان نماد شیطان مورد استفاده قرار می گیرد.(42) جالب این که در پوستر فوق، همگی ستاره ها به فرم واژگون هستند و در بین آن ها ستاره ی پنج پر معمول نیز به صورت راندوم وجود ندارد  و  حتی با ظاهر ستاره های 12 گانه ی پرچم اصلی اتحادیه ی اروپا مطابقت ندارد. عجیب این که اعداد 11 و 12 مذکور هیچ ارتباطی با تعداد اعضای اتحادیه ی اروپا نیز ندارد.(43) این ویژگی پوستر مذکور نیز نشان دهنده ی دسایس اتحادیه ی اروپا است:

 

پوستر تبلیغاتی اتحادیه ی اروپا و 12 ستاره ی پنج پر واژگون (Baphomet) موجود در آن و مقایسه ی آن با آرم اصلی اتحادیه ی اروپا.



3 - شعار موجود  روی پوستر (اروپا: زبان های بسیار، صدای واحد)،  به  طرز زیرکانه ای تلاش می کند تا مفاهیم کفرآمیز ماسونی را انتشار دهد. همانگونه که می دانیم،   مطابق   گفته های  تورات،  خداوند « برج بابل »  را  که  به  دستور « نمرود » ساخته شده بود تا به آسمان و عرش الهی راه یابد، ویران کرد و مطابق گفته های تورات، به خواست خداوند، اختلافات در زبان ها و لهجه های انسان ها از آن زمان پدید آمد تا آن ها پراکنده شوند و از ساخت « برج بابل » دست بکشند.(44) هر چند که در آیات و روایات اسلامی به این موضوع (اختلاف زبان انسان ها) اشاره نشده است، اما به نابودی این بنا به دستور خداوند در قرآن اشاره شده(45) و در روایات نیز بابل به عنوان شهر شیطانی نفرین شده و سه بار تحت عذاب قرار گرفته معرفی شده است.(46)

شعار موجود در پوستر تبلیغاتی اتحادیه ی اروپا (اروپا: زبان های بسیار، صدای واحد) دقیقاً سخنان تورات را در مورد ایجاد اختلاف بین زبان ها و لهجه های انسان ها از سوی خداوند، مورد هدف قرار داده است. این شعار می گوید که ما برخلاف اراده ی خدا (البته مطابق گفته های تورات)،  زبان های مختلف را کنار می گذاریم و به صدا، فریاد و خواست واحد می رسیم تا  بنایی  همچون « برج بابل » و حکومتی شیطانی همچون حکومت شیطانی « نمرود » برپا نماییم و نعوذبالله به خداوند بی احترامی می نماییم. صرف نظر از صحت یا عدم صحت بحث « اختلاف زبان ها » در تورات، مسئله ی لجبازی با خداوند و دقیقاً برخلاف قول تورات عمل کردن « اتحادیه ی اروپا »، حکایت از دسایس ماسون ها دارد. متاسفانه این سخنان کفرآمیز در همین پوستر مستتر است:
 

پوستر تبلیغاتی اتحادیه ی اروپا: « اروپا: زبان های بسیار، صدای واحد ».



بدین ترتیب همانگونه که ملاحظه فرمودید، « اتحادیه ی اروپا » و سازمان های وابسته به آن همچون « پارلمان اروپا »، مجامع و انجمن های کاملاً ماسونی هستند. البته این ماسونی بودن تنها به ساختار کلی آن مربوط نمی شود، بلکه بسیاری از اعضای برجسته ی آن نیز ماسون می باشند. یکی از افراد برجسته ی اتحادیه ی اروپا که در گروه های « مخفی » و « ایلومیناتی » عضو می باشد، « خاویر سولانا » مسئول سابق سیاست خارجی « اتحادیه ی اروپا » است.(47) « خاویر سولانا » نام و چهره ای آشنا برای مردم فهیم ما است. کسی که در باب پرونده ی هسته ای ایران و تعامل غرب با ایران  نقش  کلیدی  داشته  و  در  تمام  مراحل  تعامل  با  ایران،  به  گونه ای  زیرکانه و بسیار محترمانه! کارشکنی نموده است.  « خاویر سولانا »  به  صورت  همزمان در دو گروه « ماسونی » و « ایلومیناتی » با عنوان های  « Order of Malta »  و « باشگاه رم (Club of Rome) » عضو می باشد:(48)
 

عضویت « خاویر سولانا » در گروه ماسونی « باشگاه رم (Club of Rome) ».



همانگونه که خوانندگان عزیز و محترم مستحضر می باشند، باشگاه رم یک باشگاه معروف ماسونی بوده و نام آن در کتاب « کمیته ی 300 »  نوشته ی « دکتر  جان کولمن » به عنوان یک گروه مخفی و ماسونی ذکر شده است:(49)

کتاب « کمیته ی 300 کانون توطئه های جهانی » نوشته ی « دکتر جان – کولمن »، در این زمینه چنین می گوید: « دلیل موجودیت نظامهای پنهانی مانند سلحشوران اورشیلم سنت جان (نام دیگر Order of Malta) و مردان میزگرد و گروه میلنر و سایر اجتماعات مخفی (ماسونی) چه می تواند باشد؟ اینان، بخشی از زنجیره ی گسترده ی  فرماندهی سلطه گری  جهانی را تشکیل می دهند که از باشگاه  رم، سازمان ناتو، مؤسسه ی سلطنتی امور بین المللی تا سرسلسله ی توطئه گران، یعنی کمیته ی 300، امتداد دارد. این افراد و گروه ها به این اجتماعات پنهان و اسرار آمیز نیاز دارند، چرا که اعمالشان شیطانی است و بایستی از چشم جهانیان به دور بماند. »(50)
 

کتاب « کمیته ی 300 »  نوشته ی  « دکتر جان کولمن »  که  در  آن  به  ماسونی بودن  گروه هایی همچون « شوالیه های سنت جان اورشلیم »  یا  همان  « Order of Malta »  و  « باشگاه رم »  یا « Club of Rome » اشاره شده است.



بدین ترتیب همانگونه که ملاحظه فرمودید،  نه تنها تک تک  کشورهای  اروپایی  قلمرو « دجال آخرالزمان » یا همان « فراماسونری جهانی » هستند، بلکه سازمان جهانی فراماسونری از طریق « اتحادیه ی اروپا » کشورهای اروپایی را به صورت یکپارچه تحت کنترل خود دارد.


جهان کمونیست

برخلاف تصور عموم، نه تنها جهان کمونیست، ضد ماسونی نیست ، بلکه خود بخش مهمی از جهان ماسونی طبقه بندی می شود. بگذارید در این زمینه سری به متون اختصاصی مربوط به فراماسون ها بزنیم:

« با جوانان چپگرا كه متد علمي و عملي لژ روسيه را پذيرفته، و خواستار آزادي، مساوات و زندگي شرافتمندانه و سعادتمندانه هستند و خوشبختانه تعدادشان نيز روز به روز افزونتر مي شود، همگام و همفكر هستيم. آن ها ماسون هاي بدون پيشبند ما هستند.  موضوع  مباحث  داخل  معبد  ما  را،  در  خارج  از  معبد تعقيب و پي گيري مي نمايند. آنان بازوي راست ما هستند، در هر زمان، هر مكان، و در هر موقعيتي، مددكار آنان خواهيم بود. »(51) (نشريه ي ماسون ترك، شماره ي 2/72، ص 32)

نشریه ی ماسونی « ماسون ترک » در جملات فوق بیان می کند که « جوانان کمونیست »، مجری، تطبیق دهنده و تعقیب کننده ی افکار و عقایدی هستند که در لژهای ماسونی بر آن ها صحه گذاشته شده است. لذا به پاس انجام غیر ارادی اهداف ماسونی، لقب « ماسون های بدون پیشبند » به آنان داده شده است. از این مسئله می توان دریافت که نه تنها « جهان کمونیست » ضد فراماسونری، و ضد سلطه ی جهانی یهود و صهیونیزم نیست،  بلکه  در  جهت  نیل به همان هدف،  اما با ظاهری گول زننده فعالیت می کند.

اما این پایان ماجرا نیست. زیرا بسیاری از « تئوریسین های کمونیست » و رهبران سیاسی این جریان و جریان های همراستای « سوسیالیستی » و « سوسیال انترناسیونالیستی » نیز ماسون بوده اند.(52)

« کارل مارکس » بانی جریان منحرف « مارکسیسم »، به صورت قطعی یهودی بوده و به احتمال قریب به یقین ماسون بوده است. (53) تصاویری از وی نیز وجود دارد که او را در وضعیت نظام درجه ی 3 ماسونی نشان می دهد که تصویر زیر از آن جمله است:(54)
 

« کارل مارکس »  در حال نشان دادن  « نظام درجه ی 3 ماسونی ».  قطعاً  اگر  « کارل مارکس » قصد در آوردن سیگار، دستمال و ... را از جیبش داشت،  در  حین  گرفتن  عکس  تک نفره  این  کار  را نمی کرد!!!



در بین رهبران و سردمداران انقلاب 1917 روسیه، اسم تعداد زیادی از یهودیان و ماسون های روسیه به چشم می خورد: تروتسکی، مارتوف، کامنف، ساگرسکی، اوریتسکی، کامکوف، دان و ...(55)

« استیفن نایت » در کتاب خود با عنوان « برادری » چنین می گوید: « فوریه ی 1917 حکومت در روسیه ساقط گشته، ماسون ها بر سر کار می آیند. ماسون ها قبلاً بخشی از حاکمیت را در دست داشتند. الکساندر کرنسکی که در حکومت قبلی وزیر عدلیه بود، در حکومت جدید نخست وزیر شده است. »(56)

در چین نیز تعدادی از فعالان حزب کمونیست، ماسون بوده اند که در این میان می توان به « چانکایچک » و « سون یات سن » روسای جمهور سابق این کشور اشاره کرد.(57)

در فرانسه نیز حزب کمونیست توسط فراماسون ها تشکیل شد و هیئت موسس آن همگی ماسون بوده اند: « ژان ژاره »، « ژول سیمون »، « ژول پیکارد »، « گوستاو فلورن » و « لوئی میشل ».(58) از آن زمان تا به حال نیز تعداد زیادی از چهره های مشهور کمونیست   فرانسه  همچون  « لوئی بلان »،  « مارسل کاشین »،  « ژاک شیراک »، « ریمون بار »،   « میشل روکار »،  « لوئی آراگون »  و ...  در  زمره ی  فراماسون ها بوده اند. (59)

در کشورهای دیگر نیز وضع به همین منوال بوده است. در انگلستان برخی از نخست وزیر ها همچون « ریچارد آتل » هم ماسون و هم کمونیست بوده اند و ...(60)

این ارتباط تنگاتنگ فراماسونری با مارکسیسم و کمونیسم، موجب شد تا به منظور جلوگیری از هدر رفتن وقت و سرمایه ی کمونیست ها!!!، این افراد از حضور در لژهای ماسونی خودداری نمایند. زیرا اهداف ماسونی به صورت عملی توسط کمونیست ها اجرا می شده و می شود: « به سال 1922 میلادی، در کنگره ی چهارم احزاب کمونیست جهان، از ماسون های کمونیست خواسته شد که از ماسونی کناره گیری نمایند. (ماسونی در دنیا و ترکیه - الهامی سوسیال) »(61).
 

لوگوی  یکی از احزاب  کمونیستی  اسپانیا  (تصویر وسط)(62)  و  « ارنستو چه گوارا »  به  اصطلاح انقلابی  کمونیست   و   ضد امپریالیست  آمریکای  لاتین ( تصاویر طرفین).(63)  به « ستاره ی  5 پر  معکوس » یا (Baphomet) که مورد  علاقه ی  شیطان پرستان  و  فراماسون ها  است،   در  تصویر وسط  و  بر  روی کلاه « چه گوارا » توجه فرمایید. (شاید خود « چه گوارا » نیز نمی دانسته که  چه کلاهی  بر  سر وی و همرزمانش گذاشته شده و خون وی نیز به راحتی  پایمال  گشته  است؛  چرا  که  « اربابان کمونیستش »، هیچ فرقی با  « امپریالیست های آمریکایی و انگلیسی » نداشته  و  همگی  در راستای حکومتی شیطانی تلاش می کردند که یکی از نمادهای آن همواره بر سر « چه گوارا » خودنمایی می کرده است!!!)



بدین ترتیب همانگونه که ملاحظه فرمودید، « کمونیسم » نیز کلاهی بوده که ماسون ها بر سر ملت ها گذاشته اند تا سلایق بخشی دیگر از مردم جهان را پوشش دهند و عملاً نیروهای کارگر و مستضعف را فریب داده و تحت خدمت خود در آورند. با این اوصاف همه ی کشورهای کمونیست نیز در زمره ی کشورهای ماسونی قرار می گیرند و برای پرهیز از اطاله ی کلام، از توضیحات بیشتر خودداری می نماییم.


شوروی و روسیه

نکته ی جالب و تامل برانگیز اینکه نه تنها کشورهای اروپایی و آمریکای شمالی تحت سیطره ی فراماسونری جهانی قرار دارند، بلکه « شوروی سابق »  و  « روسیه ی فعلی » نیز تحت نفوذ کامل این دجال احتمالی آخرالزمان قرار دارد.

همانگونه که در بخش مربوط به کشورهای کمونیست ذکر شد، هر کشور کمونیست و به خصوص در رأس آن ها شوروی سابق، توسط ماسون ها اداره شده و در جهت اهداف سازمان جهانی فراماسونری که مهمترین  آن ها  تشکیل  حکومت جهانی  به  پایتختی « اورشلیم » یا « بیت المقدس » می باشد، فعالیت نموده و می نمایند.

« استیفن نایت » در کتاب خود با عنوان « برادری » چنین می گوید: « فوریه ی 1917 حکومت در روسیه ساقط گشته، ماسون ها بر سر کار می آیند. ماسون ها قبلاً بخشی از حاکمیت را در دست داشتند. الکساندر کرنسکی که در حکومت قبلی وزیر عدلیه بود، در حکومت جدید نخست وزیر شده است. »(64)

اما به مرور زمان و با افزایش نارضایتی مردم بلوک شرق و به خصوص روسیه از حکومت کمونیستی، ماسون های کمونیست، موجودیت حکومت خود را در خطر نابودی دیدند؛ به همین دلیل سازمان جهانی فراماسونری دست به کار شده و برای جلوگیری از انقلابی بزرگ در روسیه، یکی از مهره های خود  به  نام  « میخاییل گورباچف »  را  که به   صورت   همزمان   عضو   گروه   ماسونی  باشگاه  رم   یا   « Club of Rome »   و « Order of Malta » بوده است،(65) با عنوان ظاهری یک کمونیست وارد عرصه کردند و به واسطه ی وی، آرام آرام بساط حکومت رو به نابودی کمونیستی را در روسیه برچیدند و در حرکتی زیرکانه، حکومت را  به  دست  ماسون دیگری با عنوان « بوریس یلتسین » که عضو گروه ماسونی « Order of Malta » بود(66) سپردند تا ضمن حفظ ظاهر ماجرا!!! و جلوگیری از بروز انقلابی خارج از کنترل آن ها در روسیه، حکومت کماکان در دست ماسون ها باقی بماند.
 

« میخاییل گورباچف » عضو گروه ماسونی باشگاه رم « Club of Rome » می باشد.



 

« بوریس یلتسین » عضو گروه ماسونی « Order of Malta ».


 

عضویت همزمان « میخاییل گورباچف » آخرین رییس جمهور شوروی سابق و « بوریس یلتسین » اولین رییس جمهور فدراسیون روسیه در گروه ماسونی « Order of Malta ».



اما مسئله به همین جا ختم نشد. با گذشت زمان و بروز شواهدی از ناتوانی جسمی و سیاسی یلتسین، حکومت روسیه به شخصیت دوم روسیه در آن زمان یعنی « ولادیمیر پوتین » رسید و وی که فردی جوان، کارآزموده و موفق بود، توانست خود را به عنوان یک قهرمان برای مردم روسیه معرفی نماید و روسیه را به اقتدار سابق برساند. به همین دلیل وی از محبوبیت فراوان در بین مردم روسیه برخوردار شد؛ تا جایی که رییس جمهور بعد از وی یعنی « دیمیتری مدودف » مجبور شد « ولادیمیر پوتین » را مجدداً به نخست وزیری خود برگزیند تا از محبوبیت وی استفاده نماید.

اما « ولادیمیر پوتین » که تعدادی از منابع به فراماسون بودن وی نیز اشاره کرده اند، گرچه هنوز مدارک مستدلی از ماسون بودن خود به دست نداده است، اما نزدیکی وی به « بوریس یلتسین » فراماسون و تأکید « یلتسین » بر جانشینی « ولادیمیر پوتین » پس از خودش،(67) می تواند گویای عضویت وی در مجامع مخفی باشد؛ چرا که در سلسله رهبران و روسای جمهور ماسونی روسیه، امکان ندارد که حکومت بدون هیچ مقدمه ای و آن هم در حالی که حمایت های روسای جمهور ماسون روسیه وجود دارد، حکومت به دست یک فرد غیر ماسون سپرده شود.

البته شواهدی وجود دارند که ارتباط قوی « ولادیمیر پوتین » را با فراماسونری نشان می دهند. حمایت های بی شائبه ی « ولادیمیر پوتین » از فراماسونری روسیه و کمک به چهره های فراماسون برای عرض اندام در سیاست، می تواند بیانگر ارتباط وی با فراماسونری باشد:(68)
 

قدرت گرفتن فراماسونری در زمان حکومت « ولادیمیر پوتین ».



البته  علاوه   بر  موارد  فوق،  باید  متذکر  شویم  که  « آرم کشور فدراسیون روسیه »، « ققنوس یا عقاب دو سر  ماسونی » می باشد  و  این « آرم »  نیز  از  زمان  حکومت « بوریس یلتسین » به عنوان نماد روسیه برگزیده شده و در زمان « ولادیمیر پوتین » نیز استفاده از آن، در قالب یک قانون تصویب گردیده است:(69)
 

نماد « ققنوس دو سر ماسونی » در تزیینات هواپیمای شخصی « ولادیمیر پوتین » رییس جمهور سابق و نخست وزیر فعلی روسیه (تصویر راست) و حضور « ققنوس دو سر ماسونی » در « کاخ کرملین روسیه » (تصویر چپ).


 

نماد « ققنوس دو سر ماسونی » در تزیینات هواپیمای شخصی « ولادیمیر پوتین » رییس جمهور سابق و نخست وزیر فعلی روسیه.(70)



حال اگر به تصویر آرم گروه ماسونی « Order of Malta » نیز توجه کنیم، در می یابیم که نمادهای مذکور، شباهت بسیار زیادی به آرم « Order of Malta » دارند:(71)
 

نماد ماسونی « عقاب یا ققنوس دو سر ماسونی » در « Order of Malta ».



مقایسه ی مجدد تصاویر فوق نشان می دهد که « آرم  فدراسیون روسیه »، بدون هیچ شک و شبهه ای یک آرم ماسونی می باشد:
 

مقایسه ی   تصویر   نماد « کشور فدراسیون روسیه » (تصاویر طرفین)  با   نماد   گروه    ماسونی  « Order of Malta »  (وسط)   نشان  می دهد   که « کشور فدراسیون روسیه » بدون هیچگونه شک و شبهه ای یک کشور ماسونی می باشد.



البته آرم « ققنوس دو سر » فقط در گروه ماسونی « Order of Malta » مورد استفاده قرار نمی گیرد، بلکه در سایر گروه های ماسونی دنیا نیز به چشم می خورد:(72)
 

نماد « عقاب یا ققنوس دو سر ماسونی » در گروه های مختلف ماسونی.



« نماد ققنوس دو سر ماسونی » که به عنوان نماد رسمی « فدراسیون روسیه » نیز برگزیده شده است، در جای جای این کشور به چشم می خورد و این مسئله نیز کشور روسیه را به عنوان یک کشور کاملاً ماسونی معرفی می نماید:(73)
 

حضور نماد « ققنوس دو سر ماسونی » در بناها و موسسات دولتی روسیه. « ققنوس دو سر ماسونی » به همراه « ستاره ی 6 پر ماسونی » در روسیه (تصویر راست)، حضور « ققنوس دو سر ماسونی » در « کاخ کرملین روسیه » (تصویر وسط) و لوگوی « ققنوس دو سر ماسونی » مربوط به سرویس جاسوسی روسیه (تصویر سمت چپ).



البته به دلیل تأثیر پذیری کشورهای بلوک شرق از شوروی و روسیه، در پرچم ها و نمادهای این کشورها نیز « ققنوس یا عقاب دو سر ماسونی » به چشم می خورد:(74)
 

آرم « حکومت پادشاهی یوگسلاوی » (تصویر راست)، آرم « دولت مونته نگرو » (تصویر وسط) و آرم « دولت آلبانی » (تصویر چپ) که آن ها نیز از « نماد ققنوس یا عقاب دو سر ماسونی » استفاده می نمایند.



لازم به ذکر است که گرچه برخی از محققین علاوه  بر  انتساب « عقاب یا ققنوس دو سر » به فراماسونری، « عقاب دو سر » را به امپراطوری روم شرقی (بیزانس) نسبت می دهند، اما همین محققین اذعان می کنند که از جزییات تغییر  نماد  « عقاب  یک سر » به « عقاب دو سر » اطلاعی ندارند و علت آن را نیز نمی دانند!!!(75) این مسئله نیز بیش از پیش بر مشکوک بودن نماد « ققنوس دو سر » صحه می گذارد.

همچنین مسئله ی دیگری که ادعای انتساب « ققنوس یا عقاب دو سر » فعلی  را  به « امپراطوری روم شرقی (بیزانس) » منتفی می کند، حضور نماد « عقاب دو سر ماسونی » در لوگوی رسمی سلطنتی شاه سابق ایران (محمد رضا پهلوی)(76) که یک فراماسون نیز بوده است،(77) می باشد:
 

حضور نماد « عقاب دو سر ماسونی » در لوگوی رسمی سلطنتی شاه سابق ایران (محمد رضا پهلوی) که یک فراماسون نیز بوده است.

 

لو رفتن عضویت « محمد رضا پهلوی » شاه خائن ایران در تشکیلات  شیطانی  فراماسونری   که از سوی یکی از فراماسونرهای معروف آن زمان با نام « دکتر ذبیح الله قربان » بیان شده است و در اسناد ساواک نیز به آن اشاره گردیده است.



با  توجه  به  حضور  نماد « عقاب دو سر »   در   لوگوی   سلطنتی   پهلوی،   انتساب « ققنوس ها و عقاب های دو سر » به امپراطوری بیزانس، کاملاً نادرست می باشد؛ چرا که حتی رژیم شاهنشاهی ایران قبل از انقلاب نیز به دلیل عضویت « محمد رضا پهلوی » و سایر اعضای خاندان پهلوی در فراماسونری، از لوگوی « عقاب دو سر » بهره می برد، حال آنکه به دلیل دشمنی تاریخی ایران و روم باستان،(78) نمی توان ارتباط تاریخی و منطقی بین بیزانس و « عقاب دو سر لوگوی پهلوی ها » برقرار کرد! و بجز استفاده در فراماسونری، نمی توان توجیه دیگری برای استعمال نماد « عقاب دو سر » به کار برد.

البته نمادهای ماسونی موجود در روسیه، تنها به موارد فوق محدود نمی شوند، بلکه تصاویر زیر، سایر نمادهای ماسونی موجود در روسیه را نشان می دهند:(79)
 

نمادهای ماسونی « هرم و چشم جهان بین » در شهر « سنت پترزبورگ روسیه ».

 

نمادهای ماسونی « هرم و چشم جهان بین » در شهر « مسکو » (تصویر راست) و یک کلیسای کوچک در روسیه (تصویر چپ).

 

« مجسمه ی اسکندر » در روسیه و « هرم و چشم جهان بین آن ».

 

دو نمونه « مدال ر

نقد فیلم 2012 رائفی پور | www.Ghiamat.ir

 

دانلود نقد فیلم 2012 استاد رائفی پور که یکی از پر طرفدارترین سخنرانی های ایشان هم می باشد،این سخنرانی جدید نیست بلکه دلیل قرار دادن آن بخاطر آغاز سال 2012 سال میلادی می باشد ،هم چنین موضوع این سخنرانی در مورد فیلمی است که در مورد سال 2012 ساخته شده و این فیلم اشاره دارد که این سال،آخرالزمان می باشد

 

برای دانلود به ادامه مطلب رجوع کنید 


www.CartoonDownload.irبرای پخش فایل FLV از برنامه KM PLAYER استفاده کنید



یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:آیا سال 2012 آخر الزمان است؟, :: 14:23 ::  نويسنده : رضا

آیا سال 2012 آخرالزمان است | Ghiamat.ir

 

تقویم مایا چیست؟ این تقویم توسط تمدنی پیشرفته به نام مایاها در حدود 250 تا 900 میلادی بوجود آمده است. شواهد مربوط به امپراطوری مایا به قسمتهای جنوبی مکزیک تا گواتمالا و اِل سالوادور می رسد.

 

ظاهرا، دنیا در 21 دسامبر سال 2012 به پایان می رسد یا حداقل بخش بزرگی از نوع بشری نابود خواهند شد. دیگر برای شغل آینده ی خود برنامه ریزی نکنید. بدنبال خرید خانه نباشید، و در عوض، چند سال آخر زندگی تان را هرآنطور که می خواهید بگذرانید. اکنون شما 4 سال فرصت دارید که از زندگی لذت ببرید... قبل از پایان دنیا!


این سخنان عجیب و غریب چیست؟ تا بحال ما از این پیش گویی ها زیاد شنیده ایم، ولی هنوز اینجاییم و سیاره مان هنوز سرجایش است. چرا این سال 2012 اینقدر مهم شده است؟ این اخبار در تمام دنیا در حال پخش شدن است. (مثلا: در روزنامه اعتماد شماره 1300 یا پایگاه خبری تقریب)


 

واقعیت این است که تقویم مایا در سال 2012 به پایان می رسد، به همین دلیل مایاها به دنبال هر دلیل مذهبی، علمی، اخترگویانه و تاریخی می گردند تا بیابند که چرا این تقویم می گوید که جهان رو به پایان است. رسالت مایایی کسب قدرتی است که بتواند مردم را در تمام جوامع نگران کند.
متآسفانه من برای تمامی معتقدین به این تقویم خبرهای بدی دارم! هیچ رستاخیز عظیمی در 2012 روی نخواهد داد، ولی چرا؟

تقویم مایایی

تقویم مایا چیست؟ این تقویم توسط تمدنی پیشرفته به نام مایاها در حدود 250 تا 900 میلادی بوجود آمده است. شواهد مربوط به امپراطوری مایا به قسمتهای جنوبی مکزیک تا گواتمالا و اِل سالوادور می رسد.



منطقه ی حضور مایاها

مردمی که در جامعه ی مایایی ساکن بودند، مهارت پیشرفته ای در نوشتن داشتند و در ساختن شهرها و مدنیت توانایی عجیبی پیدا کرده بودند. مایایی ها احتمالا بخاطر اهرام و ساختمانهای بزرگ دیگری که ساخته اند معروف شده اند.

 


اهرام تمدن مایا

مردم مایا در فرهنگ امریکای مرکزی تأثیر زیادی داشته اند، نه فقط از طریق تمدن خویش، بلکه با جوامع بومی که در این منطقه تشکیل داده اند. در حال حاضر هنوز شمار زیادی از مایاها هنوز زنده اند و سنن باستانی خود را ادامه می دهند.

 



مایایی ها از تقویم های مختلفی استفاده می کردند و زمان را بعنوان گردش هایی روحانی درنظر می گرفتند. ازآنجایی که این تقویم ها استفاده های عملی زیادی داشتند، مثل: کاربردهای اجتماعی، کشاورزی، اقتصادی و... ، به عنصر مذهبی قوی ای تبدیل شده بودند. این کاملا با تقویم میلادی جدید متباین است که تنها دارای معانی اجتماعی و اقتصادی است.

 



بیشتر تقویمهای مایایی کوتاه بودند. تقویم تزولکئین (Tzolk"in) در 250 روز تمام می شد و تقویم هاآب (Ha"ab) طول سال را 365 روز درنظر می گیرد. مایایی ها این دو تقویم را با هم ترکیب کردند تا تقویمی به نام «گرد تقویم» (Calandar Round) تهیه نمودند: که برابر است با یک چرخه از 52 هاآب (تقریبا 52 سال که برابر طول تقریبی یک نسل است.) درون یک گرد تقویم چرخه های 13 و 20 روزه وجود دارد. واضح است که این سیستم تنها زمانی استفاده می شود که 52 سال را 18980 روز واحد در نظر بگیریم. بعلاوه ی این سیستمها، مایایی ها چرخه ای داشتند به نام «چرخه ی زهره». ایشان با دقت زیاد تقویمی شکل دادند که بر اساس موقعیت زهره در آسمان شب بود. وهمچنین ممکن است که آنها تقویمهای مشابهی برای سیارات دیگر هم داشته اند.

 



تقویم مایایی
با استفاده از گرد تقویم هیچ گاه نمی توان سالی قدیمی تر از 52 سال را مشخص کرد! پس چگونه می توان تاریخ های طولانی را با استفاده از تقویم مایایی ها تعیین نمود؟

پایان شمارش طویل= پایان دنیا؟

مایاها برای حل این مشکل روشی ابتکاری بکار بردند. در نهایت تقویم آنها از دوره ی بلندی استفاده کرد که 5126 سال دارد. این دوره بر اساس ملاحظات مذهبی، دوران قاعدگی، محاسبات ریاضی روی اعداد 13 و 20 و همچنین اساطیر اخترگویانه ایجاد شده است. 


تقویم مایایی
ولی این تقویم چگونه کار می کند؟
سال مبدأ در شمارش طویل مایایی در «0.0.0.0.0» آغاز می شود. هر صفر از 0-19 تغییر می کند که هرکدام نشاندهنده ی روزهای مایایی است. مثلا اولین روز از شمارش طویل به صورت 0.0.0.0.1 نوشته می شود. این عدد اضافه می شود تا روز 19. با افزوده شدن 1 روز دیگر یعنی 20 روز به صورت زیر نوشته می شود: 0.0.0.1.0 این شمارش تا 0.0.1.0.0 ادامه می یابد(حدود یک سال ) و همینطور تا 0.1.0.0.0 (حدود 20 سال) و 1.0.0.0.0 (حدود 400 سال). حالا مثلا تاریخ 2.10.12.7.1 در تقویم مایایی نشان دهنده ی تاریخ تقریبی 1012 سال و 7 ماه و 1 روز است.

 


سه ستون نوشته شده توسط مایایی ها: ستون سمت چپ نشاندهنده ی تاریخ 8.5.16.9.9 یا 156 میلادی است.
واقعا تقویم جالبی است. ولی این تقویم با پایان جهان چه ارتباطی دارد؟ رسالت مایایی تماما بر این اساس است که هنگامی که شمارش بلند مایایی تمام شود، یک اتفاق بدی بوقوع خواهد پیوست. متخصصین مایا از هر دو عدد 13 و 20 استفاده می کنند. طبق نظر ایشان پایان این دوره می تواند در 13.0.0.0.0 روی دهد. و این تاریخ برابر با 5126 سال است. این شمارش بلند دوره در 0.0.0.0.0 آغاز شده است که مطابق 11 آگوست 3114 پیش از میلاد می شود. حالا مسأله را متوجه شدید؟ شمارش طویل دوره ی مایاها در 5126 سال بعد از این تاریخ یعنی در 21 دسامبر 2012 به پایان می رسد.

روز رستاخیز


زمانی که چیزی تمام می شود (حتی چیز بی خطری مثل یک تقویم باستانی)، مردم گمان می کنند که نهایی ترین احتمالات برای پایان تمدن روی خواهد داد. از طرف دیگر باستان شناسان و اسطوره شناسان معتقدند که مایایی ها یک عصر روشنگری را برای سال 13.0.0.0.0پیش بینی کرده اند. ولی واقعیت این است که شواهد کافی برای چنین رستاخیز عظیمی در آن روز در دست نداریم!!
تهدیدهایی برعلیه زمین و نوع بشر تا بحال مطرح شده اند: برخورد سیارکها، سیاهچاله ها، انفجارات پرتوگاما در کهکشانهای نزدیک، دوره ی یخبندان و جابجایی قطبین. ولی هیچ شاهدی برای روی دادن یکی از این اتفاقات در 2012 وجود ندارد. این اتفاقات هر زمانی می توانند روی دهند و هیچ ارتباطی با تاریخ خاصی ندارند. هر کدام از این تهدیدها نیاز به یک مقاله ی مستقل دارد که توضیح داده شود که چرا دلیلی برای روی دادن آنها وجود ندارد.

 



نکته ی جالب این است که باستان ستاره شناسان مایایی هنوز اختلاف نظر دارند که آیا پایان تقویم در 13.0.0.0.0 است یا 20.0.0.0.0(حدود سال 8000 میلادی). 


 

 
در نتیجه، این قبیل پیش بینی ها نه تنها مبنای علمی ندارد بلکه از خرافات و اعتقادات اسطوره ای اقوام باستانی ریشه گرفته است. توجه مردم جهان به این قبیل خرافات نشان دهنده ی عمق خرافه پرستی و جهل علمی نسبت به یافته های دقیق و جهانی علمی امروز است. در واقع پیشرفت علم و تکنولوژی تأثیر زیادی در سطح علمی و درک عمومی اقشار جوامع انسانی بازی نکرده است!!
اینکه چطور به نتایج عجیب و غریب یک تقویم باستانی گم نام چنین اطمینان و توجهی می شود، روحیه ی غیر علمی و نادقیق مردم تحصیل کرده ی امروز را نشان می دهد.

 



یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:دجال عصر ما, :: 14:4 ::  نويسنده : رضا

[تصویر: dajjal.jpg]

در يونان باستان:
دجّال در اسطوره‌هاي يوناني، موجودي غول پيكر كه چهار دست دارد و در زير زمين به زنجير است، كه بعد از آزاد شدن به سمت «المپ» مي‌رود!!


تعريف
دجّال ذكر شده در متون اسلامي كه از آن به اسم آنتي كرايست (ضدّ مسيح) در ادبيات ديني غرب مسيحي، مسيح دروغين (مسيح دجّال) و آنتاگونيست به معناي ضدّ منجي در ادبيات لاتين ياد شده است، در آخرالزّمان دشمن منجي خواهد بود و به دست منجي از بين خواهد رفت.
دجّال در لغت (عربي) به معناي كذّاب است. دربارة دجّال، نظرات مختلفي وجود دارد كه به بخشي از آنها اشاره مي‌نماييم.

در يونان باستان:
دجّال در اسطوره‌هاي يوناني، موجودي غول پيكر كه چهار دست دارد و در زير زمين به زنجير است، كه بعد از آزاد شدن به سمت «المپ» مي‌رود!! معادل يوناني دجّال antichristos مي‌باشد.

دجّال در مسيحيّت
از آنجا كه دجّال در مقابل مسيح مي‌ايستد، آن را ضدّمسيح و از آنجا كه ادّعاي منجي بودن دارد، آن را مسيح دجّال يا مسيح دروغين مي‌گويند و مقصود كسي است كه با مسيح ضدّيت مي‌كند و مدّعي آن باشد كه خود در جاي مسيح است.
در «كتاب مقدّس» در بخش «كتاب دانيال نبي» از «عهد عتيق» و «رساله و مكاشفة يوحنّا» از «عهد جديد» از دجّال نام برده شده است.
در رسالة اوّل يوحنّا آمده ‌است: دروغگو كيست؟ جز آنكه مسيح بودن عيسي را انكار كند آن دجّال است كه پدر و پسر را انكار مي‌نمايد. 1
باز در همان رساله آمده ‌است: شنيده‌ايد كه دجّال مي‌آيد الحال هم دجّالان بسيار ظاهر شده‌اند و از اين مي‌دانم كه ساعت آخر است.
در جاي ديگر در همان رساله مي‌گويد: و هر روحي كه عيساي مجسّم شده را انكار كند، از خدا نيست و اينست روح دجّال كه شنيده‌ايد كه او مي‌آيد و الآن هم در جهان است.
برخي از علماي مسيحي از جمله صاحب «قاموس كتاب مقدّس»، دجّال را اسم عام مي‌داند و به تصوّر وي مراد از دجّال و دجّالان، كساني هستند كه مسيح را تكذيب كنند و اين معنا از عبارات «انجيل» نيز استفاده مي‌شود. همچنين گفته شده دجّال يا ضدّ مسيح شخصي است كه در آخرالزّمان قيام كرده و مسيح، رجعت كرده و او را از پاي در خواهد آورد.


كتاب مكاشفة يوحنّا باب سيزدهم
در اين هنگام جانور عجيبي را در رؤيا ديدم كه از دريا بالا مي‌آمد. اين جانور هفت سر داشت و ده شاخ. روي هر شاخ او يك تاج بود و روي هر سر او نام كفرآميزي نوشته شده بود. اين جانور شبيه پلنگ بود، امّا پاهايش مانند پاهاي خرس و دهانش مانند دهان شير بود. اژدها تاج و تخت و قدرت و اختيارات خود را به او بخشيد. يكي از سرهايش را ديدم كه زخم كشنده‌اي برداشته بود، ولي خود به خود خوب شد! آنگاه تمام مردم دنيا از اين معجزه غرق در حيرت شدند و جانور را با ترس و احترام پيروي كردند. آنان اژدها را كه چنين قدرتي به آن جانور داده بود، ستايش كردند. جانور را نيز پرستش كرده، گفتند: كيست به بزرگي او؟ كه مي‌تواند با او بجنگد؟!


سپس اژدها آن جانور را تحريك كرد تا به گزافه‌گويي بپردازد و به او اختيار داد تا امور دنيا را به مدّت چهل و دو ماه به دست گيرد. در تمام اين مدّت، به اسم خدا و خانة خدا و تمام كساني كه در آسمانند كفر مي‌گفت. اژدها به او قدرت داد تا با خلق خدا جنگيده، ايشان را شكست دهد و بر تمام قوم‌ها و قبيله‌ها از هر زبان و نژاد دنيا حكومت كند؛ همة مردم دنيا نيز او را پرستش خواهند كرد. امّا كساني كه نامشان از آغاز آفرينش، در دفتر زندگان كه متعلّق به برّه است، نوشته شده، او را پرستش نخواهند نمود.

هر كه مي‌تواند گوش دهد، به دقّت گوش كند، از خلق خدا هر كه قرار است زنداني شود، زنداني خواهد شد و هر كه قرار است با شمشير كشته شود، كشته خواهد شد و هر كه قرار است با شمشير كشته شود، كشته خواهد شد، ولي دل‌سرد نشويد، چون اين فرصتي است تا صبر و ايمانتان را در عمل نشان دهيد.

سپس جانور عجيب ديگري ديدم كه از داخل زمين بيرون آمد. اين جانور دو شاخ داشت، اژدها بود. او تمام قدرت آن جانور اوّل را كه از زخم كشندة خود خوب شده بود، به كار مي‌گرفت و از تمام دنيا مي‌خواست كه جانور اوّل را بپرستند. او پيش چشمان همه دست به معجزات باور نكردني مي‌زد و از آسمان آتش به زمين مي‌آورد! او در حضور جانور اوّل قدرت مي‌يافت تا اين كارهاي عجيب را انجام داده، مردم دنيا را فريب دهد و ايشان را وادار سازد مجسّمة بزرگي از جانور اوّل بسازند، همان جانوري كه از زخم شمشير جان سالم به در برده بود. حتّي او توانست به آن مجسّمه جان ببخشد تا بتواند سخن گويد و همة كساني كه او را نمي‌پرستند، به مرگ محكوم كند. از اين گذشته، بزرگ و كوچك، فقير و غني، برده و آزاد را وادار كرد تا علامت مخصوصي را بر روي دست راست يا پيشاني خود بگذارند و هيچ كس نمي‌توانست شغلي به دست آورد يا چيزي بخرد مگر اينكه علامت مخصوص اين جانور، يعني اسم يا عدد او را بر خود داشته باشد. اين خود معمّايي است و هر كه باهوش باشد، مي‌تواند عدد جانور را محاسبه كند. اين عدد، اسم يك انسان است و مقدار عددي حروف اسم او به 666 مي‌رسد.

مصاديق دجّال در مسيحيّت:
بزرگان، رهبران، پادشاهان و مفسّران مسيحي هرگاه با كسي اختلاف پيدا مي‌نمودند آن را دجّال (ضدّ مسيح) مي‌ناميدند از جمله:
نرون، قيصر آزاردهندة مسيحيان، تركيب عبري آن نرون قسر به حروف ابجد معادل 666 است؛
مارتين لوتر، بنيانگذار مسيحيّت پروتستان و بدعت در مسيحيّت، وقتي مورد تكفير پاپ قرار گرفت، در سال 1530م.، دستگاه پاپي و پاپ را دجّال ناميد؛

ناپلئون (به خاطر جنگ افروزي)؛
در دهة چهل قرن بيستم، هيتلر را دشمن مسيح توصيف و برخي عنوان كردند، يأجوج متّحد جومر است كه در «سفر حزقيال»، ذكر آن رفته و منظور «آلمان» است؛
هنگامي كه موسيليني قدرت را در «ايتاليا» به دست گرفت و قصد كرد امپراتوري «روم» را احيا كند، عنوان شد او دشمن مسيح است؛

استالين به اين عنوان توصيف شد (به خاطر دشمني ماركسيسم و حكومت «شوروي» سوسياليستي با اديان و دين داران)، به ويژه با وجود متن‌هايي كه شيطان را يأجوج (روسيه) به شمار مي‌آورد؛
ميخائيل گورباچف كه به مرور زمان جاي استالين را گرفت او را به جهت ديگري هم دجّال ناميدند، به دليل ماه گرفتگي روي صورتش و رهبر شوروي بودن؛

هنري كسينجر، وزير خارجة اسبق و مشاور امنيّت ملّي چند رئيس جمهور «آمريكا»، صهيونيست فريبكار؛
رونالد ريگان، رئيس جمهور جمهوري خواه و ايوانجليست آمريكا در دهة هشتاد و طرّاح «جنگ ستارگان» كه نام‌هاي شش حرفي او نماينگر 666 است: Ronald Wilson Reagan؛
صدّام بعد از مخالفت با غرب و اشغال «كويت» مخصوصاً چون جانشين بخت نصر و وارث پايتخت بابل بود؛
پاپ ژان پل دوم، مخصوصاًً به خاطر زخمي شدن بر اثر سوء‌قصدي كه به جان وي شد و رفع خطر مرگ از او؛
مظاهر جديد تمدّن، مانند شكستن هستة اتم، تسخير فضا، ماهواره، طرّاحي شبكة جهاني اينترنت و...
گروهي، نشان باركد بر بسته‌بندي اجناس را نيز از اين موارد دانسته‌اند؛ زيرا در كتاب مكاشفة يوحنّا آمده است كه خريد و فروش در اختيار اوست، به توصية اين گروه، باركد را بايد نابود كرد.

جرج واكر بوش به سبب آنكه نامش همانند ريگان از 3 بخش 6 حرفي تشكيل شده و در هزارة جديد به قدرت رسيد، البتّه عنوان شده نام خانوادگيشان هربرت بوش بوده كه پدرش نام او را تغيير داد تا مصداق دجّال آخرالزّمان باشد، دراين باره بوش پدر گفت: پسرم همان ديكتاتور آخرالزّمان است كه حكومتش 7 سال طول مي‌كشد و بعد از آن نظم نوين جهاني آغاز مي‌شود (در سال 2007م.). بدين منظور از دوران كودكي برايش معلّم مخصوص گرفتند تا براي اين واقعه تربيت شود، او ادبيات نمادين كتاب مقدّس را ياد گرفت و به عضويت «جوامع مخفي شيطان‌پرست» همانند «انجمن جمجمه و استخوان» درآمد.

در گردهمايي كشيشان كه در 15 ژوئيه 1999م. در «كينگز پورت تنسي»، منعقد شد و 1500 نفر در آن حضور داشتند، جري فالول (يكي از سران ايوانجيليسم و مسيحيّت صهيونيستي آمريكا و كساني كه به پيامبر اكرم(صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم) توهين كرد) گفت: دشمن مسيح كه 2000 سال پيش به تصوير كشيده شده است و تاجي از شر بر سر دارد، ممكن است يك يهودي باشد كه امروز با ما زندگي مي‌كند، او بي شك يهودي است. اگر او دشمن مسيح است، بايد يهودي باشد و آنچه ما مي‌دانيم، اين است كه او مي‌بايست يهودي و مذكّر باشد.

در ملاحظه و تبصره‌اي [بايد بگوييم] پس از انتقاد گروه‌هاي يهودي از او، فالول مي‌گويد: چون وقتي مسيح براي اوّلين بار در دو هزار سال پيش، بر زمين فرود آمد، يك يهودي بود، بنابراين اكثر انجيلي‌ها اعتقاد دارند، دشمن مسيح بي شك يهودي و مذكّر است.


نمادها و تاريخ‌هاي مربوط به وحش
بازي با اعداد و نماد‌ها، سابقه‌اي طولاني در غرب دارد، آنها در اين تاريخ‌ها، منتظر تحوّل در جهان بودند، مخصوصاً اعدادي كه به 1000 و 666 مربوط است كه با نزديك شدن هر كدام موج تبليغات منجي‌گرايي و پايان تاريخ به اوج خود مي‌رسد. هر بار هم با گذشتن موعد مقرّر و نيامدن مسيح، بسياري از مسيحيان دست از اعتقادات خود مي‌كشند و دين را كنار مي‌گذارند.
تاريخ 6/6/1996؛
666.3= سال 1998؛
وارونه 666=999 كه با احتساب هزاره گرايي = سال 1999؛
نشان FFF (به اين خاطركه F ششمين حرف الفباي انگليسي است= 666)؛
نشان 777؛ زيرا اگر آن را به‌صورت افقي وارونه كنيم تبديل به FFF مي‌شود، همچنين هفتمين حرف از حروف الفبا G مي‌باشد GGG كه شبيه 666 است.



یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:ویلای فراواسونی +عکس, :: 12:9 ::  نويسنده : رضا

عکس هایی از ویلای جدید نائومی کمبل مدل معروف سیاهپوست جاماییکایی در جزیره ای در ترکیه که از بالا به شکل چشم جهان بین یکی از نماد های فراماسونری می باشد.



 








*



قاضی: «این همه بچه تو این مملکت داره زندگی می‌کنه؛ یعنی هیچ کدوم آینده ندارن خانم؟»

 
 
 
 

سیمین: «من ترجیح می‌دم بچه‌ام تو این شرایط بزرگ نشه حاج آقا. به عنوان مادر این حق رو دارم.»

 

قاضی: «چه شرایطی؟ چه شرایطی خانم؟»

 

سیمین جوابی نمی‌دهد. مدارک خروج از کشورش را در کیفش می‌گذارد... (دقیقه‌ی 3 فیلم)

دوربین در این صحنه طوری قرار گرفته است که ما از دید قاضی این صحنه و این جدال بین نادر و سیمین را می‌بینیم. یعنی کارگردان ما را قاضی قرار داده است. یعنی مخاطب محترم! خودتان قضاوت کنید. یعنی شما بگویید که سیمین درست می‌گوید یا نه؟ یعنی دلایل نادر برای ماندن قانع کننده است یا نه؟

راستی چرا سیمین جواب نمی‌دهد که «چه شرایطی؟» گویا باید صبر کرد. تا اینجا که اصلاً نمی‌توان به سیمین حق داد. او دارد حرف زور می‌زند و آن‌جایی که به سؤال اساسی قاضی می‌رسد، سکوت می‌کند. اما نادر آن‎طور که خودش می‌گوید، هزار دلیل برای نرفتن دارد (دقیقه‌ی 2 فیلم) که فقط یکی از آن دلایلی که بازگویش می‌کند، نیاز پدر مریضش به اوست و همین یک دلیل اخلاقی و انسانی، به غایت قانع‌کننده است. قاضی -یعنی ما- حق را به نادر می‌دهد. حق را و ترمه را.

نمای بعد، نمایی از دادگاه است و نادر و سیمین که بعد از پایین آمدن از پله‌ها، از میان جمعیت موجود در دادگاه می‌گذرند. در میان جمعیت کودکانی هم دیده می‌شوند. چه آن‌جایی که این دو از پله‌ها پایین می‌روند و چه آن‎جایی که از میان جمعیت و از دری که در انتهای فیلم باز هم آن را می‌بینیم، عبور می‌کنند. به عبارت دیگر، این‌جا سه نما داریم که در هر سه نما کودکی دیده می‌شود. (ابتدای دقیقه‌ی 5)

اولین باری که راضیه و دخترش جهت انجام کارهای خانه و نگهداری از پیرمرد، وارد خانه‌ی نادر می‌شوند. دوربین از روی پله‌ها، همگام و همراه با نگاه‌های کنجکاو دخترک است. داخل خانه هم این نگاه‌ها ادامه دارد. به‌طرز محسوسی تعداد زیادی از نماها در این سکانس، متمرکز بر این دخترک است. ماجرا ادامه دارد تا پیرمرد از سر جایش بلند شود. دخترک به طرز عجیبی به او و شلوار خیسش نگاه می‌کند. (دقایق 14 تا 16) راضیه بعد از گرفتن اذن شرعی با تلفن، می‌خواهد پیرمرد را بشورد. دخترش با تعجب همچنان فقط نگاه می‌کند. سرانجام می‌گوید: «به بابا نمی‌گم.» پنهان کاری کودک احساس عجیبی به من می‌دهد.

اینجا در فیلم نیست. اما من در ذهنم این دیالوگ می‌آید: «من ترجیح می‌دم بچه‌ام تو این شرایط بزرگ نشه حاج آقا!»

کات می‌خورد روی ترمه داخل یک پمپ بنزین. او خودش مشغول زدن بنزین است. کارش تمام می‌شود. سوار ماشین می‌شود. به پدرش می‌گوید: «همه نگاه می‌کنن!» پدرش اصرار دارد که ترمه بقیه‌ی پول را از متصدی بگیرد. می‌گوید: «انعام برای وقتی است که خودش بنزین بزند.» ترمه پول را پس می‌گیرد. بدین ترتیب پدرش به او یاد می‌دهد که در اجتماع عده‌ای منتظرند تا او پول او را به ناحق تصرف کنند و او باید بتواند حقش را حتی در موارد کوچک پس بگیرد.

فاجعه اتفاق می‌افتد. پدربزرگ در نبود راضیه، از هوش رفته است. (دقیقه‌ی 35) نادر متوجه گم شدن مقداری پول می‌شود. ابتدا از دخترش می‌پرسد که آیا او پول را برداشته؟ وقتی با جواب منفی ترمه روبرو می‌شود، به او اصرار می‌کند که به داخل آشپزخانه برود. بعد برای یافتن پول، به اولین جایی که سرک می‌کشد، کیف سمیه -دختر راضیه- است و آن را برای یافتن پول می‌گردد. نادر نمی‌خواست تا ترمه این صحنه را ببیند و به همین دلیل او را به آشپزخانه فرستاد. (انتهای دقیقه‌ی 37) دیدن این صحنه‌ها مطمئناً برای بچه‌ها اتفاق خوبی نیست.

اینجا در فیلم نیست. اما من در ذهنم این دیالوگ می‌آید: «من ترجیح می‌دم بچه‌ام تو این شرایط بزرگ نشه حاج آقا!»

وقتی راضیه برمی‌گردد، نادر برای دعوا به سمت او به داخل آشپزخانه می‌رود. قبل از آن، به ترمه می‌گوید که به اتاق برود. سروصدا بالا می‌گیرد. سمیه با حیرت و وحشت به نادر نگاه می‌کند. ترمه هم از اتاقش بیرون آمده است. راضیه به سمیه می‌گوید که آشپزخانه را ترک کند و به کوچه برود تا او بیاید. نمای بعدی خیلی جالب است. سمیه برمی‌گردد و یکبار دیگر این صحنه را نگاه می‌کند. دیگر مطمئن می‌شوم که کارگردان از گرفتن این همه نما از سمیه و ترمه حتماً منظوری دارد. نادر یک‎بار دیگر هر دو کودک را از صحنه دور می‌کند. او می خواهد قضیه‌ی دزدی را با راضیه مطرح کند. راستی الان در دل این دو بچه چه می‌گذرد؟ دعوا شدت می‌گیرد. سمیه لای در ایستاده است و فقط نگاه می‌کند. ترمه از پدرش خواهش می‌کند... (دقیقه‌ی 38 تا 41)

توصیه می‌کنم این قسمت از فیلم را یکبار دیگر ببینید و این بار به نگاه‌های ترمه و سمیه و تاکید کارگردان بر نشان دادن این نگاه‌ها به صورت افراطی دقت کنید. تعداد این نماها آن قدر زیاد است که نمی‌توانم همه‌ی آن را شرح دهم.
نادر راضیه را هل می‌دهد و در را می‌بندد. کات می‌خورد روی ترمه که با اضطراب دارد این صحنه را می‌بیند. پدر از کنار ترمه بی‌تفاوت رد می‌شود. ترمه در را باز می‌کند و راضیه و سمیه را در حال گریه می‌بیند. راضیه به سختی خود را روی پله‌ها جابجا می‌کند. صدای گریه‌ی سمیه همه جا را پر کرده است. ترمه در را می‌بندد. راستی این بچه دارد به چه چیزی فکر می‌کند؟...

اینجا در فیلم نیست. اما من در ذهنم این دیالوگ می‌آید: «من ترجیح می‌دم بچه‌ام تو این شرایط بزرگ نشه حاج آقا!»

حجت در دادگاه با نادر جروبحث می‌کند. قاضی اصرار دارد که معلم ترمه به عنوان مطلع در دادگاه حاضر شود. نادر می‌گوید: «آقا من نمی‌خوام اصلاً کار به معلم و مدرسه و این چیزها کشیده بشه. اصلاً برای بچه‌ام خوب نیست.» و حجت در جواب او با عصبانیت می‌گوید: «کثافت تو زدی بچه‌ی منو کشتی حالا برای بچه‌ات بد میشه؟ بچه‌ی تو فقط بچه‌ی آدمه؟ بچه‌‌های ما بچه‌ی حیوونن؟ توله‌ی سگن؟» ظاهراً دعوا سر بچه‌هاست. (دقیقه‌ی 55)

در همان دادگاه، راضیه ناگهان و در گرماگرم بحث اجازه می‌گیرد و از دادگاه خارج می‌شود تا سری به دخترش بزند. دخترش را در وسط راهروی دادگاه می‌یابد. سمیه با حیرت و ترس مشغول دید زدن آدمهاست. نگاه سمیه ناگهان به زنجیر پای متهمی جلب می‌شود. متهم که چهره‌ی خشنی هم دارد، به سمیه لبخندی شرارت بار می‌زند. سمیه رویش را برمی‌گرداند. (دقیقه‌ی 57 الی 58) حالا ما مغرض شما عادل. این همه تاکید بر نگاه‌های حیران سمیه و این همه سناریو چینی برای مواجه‌ی او با جامعه‌ی پر از جرم و سیاهی برای چیست؟ اصلا چنین سکانسی برای چیست؟ چرا حجت و راضیه سمیه را با خود به دادگاه آورده‌اند؟ چرا مثل شب قبلش که راضیه در بیمارستان بستری بود،  سمیه را به کسی نسپرده‌اند تا کودک با این سن و سال در دادگاه حاضر نباشد؟ نه ظاهراً قرار است که سمیه بیاید و در دادگاه تنها بماند و بعد با این صحنه‌ها مواجه شود. قرار است که کارگردان، جهان زشت و سیاه آدم‌های این جامعه را مدام به رخ این دو کودک بکشد و آنها را در همه‌ی صحنه‌های زشت و زننده حاضر نماید تا ما مدام از خودمان بپرسیم که آیا حاضریم فرزندانمان در چنین وضعیتی بزرگ شوند؟ تا ما این دیالوگ به یادمان بیاید:

«من ترجیح می‌دم بچه‌ام تو این شرایط بزرگ نشه حاج آقا!»

ترمه، سیمین و مادر سیمین برای وثیقه گذاشتن به دادگاه آمده‌اند. در اولین نمایی که نادر و ترمه و مادر سیمین را با هم می‌بینیم، کودکی هم در آغوش مادر در پس زمینه‌ی تصویر دیده می‌شود. (دقیقه‌ی 63) در سکانس بعد از دادگاه، ترمه و سمیه را کنار هم می‌بینیم؛ در حالی که ترمه مشغول تمرین درس تاریخ است و سمیه به او زل زده است. در همین حین معلم ترمه از راه می‌رسد و با دیدن سمیه به سمت او می‌رود و از او درباره‌ی احتمال سقط شدن بچه در حین دعوای حجت و راضیه می‌پرسد. کودک هم با صداقت و معصومیت مختص دوران کودکی جواب او را می‌دهد. جالب آنکه باز هم در همین سکانس و در پس زمینه‌ی تصویر، نوزادی در آغوش مادرش در دادگاه دیده می‌شود. تقریباً در تمام پلان‌های مربوط به دادگاه، کودکان حضور فعالی دارند. توصیه می‌کنم حتما یکبار دیگر فیلم را ببینید. (دقیقه‌ی 66)

کنار اینها بگذارید سوال‌های ترمه از پدرش را درباره‌ی اطلاع او از باردار بودن راضیه و کنجکاوی او بابت چرایی صحبت نادر با همسایه‌های طبقه بالایی یک روز قبل از تحقیق محلی. دقیقه‌ی 81؛ کار به مدرسه‌ ترمه هم می‌کشد. حجت به مدرسه‌ی ترمه رفته و داد و بیداد به راه انداخته است. به این ترتیب آبروی ترمه پیش همشاگردی‌هایش می‌رود. ما یاد این دیالوگ می‌افتیم: «من ترجیح می‌دم بچه‌ام تو این شرایط بزرگ نشه حاج آقا!»

بعد از بی‌آبرویی ترمه در مدرسه، سیمین با توپ پر به سراغ نادر می‌آید و جرو بحث دوباره شروع می‌شود. در همین حین، بحث سرپرستی ترمه دوباره مطرح می‌شود. اما نادر به سیمین می‌گوید: «بچه‌ات می‌خواد همینجا زندگی کنه، باید همینجا هم باشه یاد بگیره.» سیمین می‌پرسد: «چی رو یاد بگیره؟ لج و لجبازی و دعوا رو؟» (دقیقه‌ی 87) خب حالا به عنوان یک وجدان آگاه، به عنوان کسی که قرار است به عنوان قاضی در این فیلم قضاوت کند، بگویید که آیا این دیالوگ به اندازه‌ی کافی گویا نیست که فیلم قرار است چه بگوید؟

دروغ‌گویی پدر برای ترمه آشکار می‌شود. حالا او به چشم یک دروغگو به پدرش نگاه می‌کند. (دقیقه‌ی89)

نادر سر خیابان مدرسه‌ی ترمه ایستاده است تا او را به خانه برساند. بچه‌های مدرسه به نادر به شکل عجیب و غریبی نگاه می‌کنند. ترمه سوار ماشین می‌شود و به نادر می‌گوید: «مگه نگفتم جلوی مدرسه نیا؟» (دقیقه‌ی 91)
ترمه بالاخره از این جامعه‌ی پر از دروغ و سیاهی تأثیر می‌گیرد. او در دادگاه شهادت دروغ می‌دهد.... (دقیقه‌ی 94) کمی بعد او را در ماشین می‌بینیم در حالی که گریه می‌کند.

سیمین به نادر پیشنهاد می‌دهد که با پانزده میلیون سر و ته قضیه را هم بیاورد. نادر قبول نمی‌کند. سیمین می‌گوید: « این بچه تو سن بلوغه. داره زجر می‌کشه تو این وضعیت.» حالا دیگر کسی نمی‌پرسد کدام وضعیت؟ کدام شرایط؟ این هنر فیلمساز است. یعنی سناریوچینی طوری بوده که وضعیت و شرایط اسفناکی که در ابتدای فیلم توسط سیمین مطرح شد، برای مخاطب جا افتاده است. (دقیقه‌ی 99)

بالاخره نادر راضی می‌شود تا پول را بپردازد. نادر و سیمین به خانه‌ی حجت و راضیه می‌روند. نمایی از ترمه و سمیه می‌بینیم در حالی که در حیاط خانه شاد و خوشحال مشغول بازی با هم هستند. نادر می‌خواهد دخترش حاضر شود تا راضیه در حضور او، به قرآن قسم بخورد که بچه به خاطر هل دادن او افتاده است. راضیه قسم نمی‌خورد. حجت از عصبانیت خانه را ترک می‌کند. راضیه به سیمین می‌گوید: «مگه من نگفتم نیاین؟ مگه من نگفتم این پول حرومه نمی‌خوایم؟ من دیگه چه جوری تو این خونه زندگی کنم؟» نمای بعدی ترمه را می‌بینیم و نمای بعد از آن سمیه را؛ که به هم نگاه می‌کنند. (دقیقه‌ی 100)

صحنه‌ی پایانی در دادگاه. سکانس این طور آغاز می‌شود. زنی ناشناس با چادر مشکی روی صندلی نشسته و پسری خردسال روی دامن او خوابیده است. ترمه به این خانم و پسر خردسالش زلزده است و کمی آن سوتر باز نوجوانی را می‌بینیم که کنار زنی و مردی در راهروی دادگاه احتمالاً انتظار می‌کشد. باز برای بار چندم می‌پرسم. چرا این سکانس باید این طور و با چنین نمایی شروع شود؟ آیا فیلم‎ساز نمی‌خواهد قصه‌ی زندگی ترمه را به تمام فرزندان ایرانی ارتباط بدهد؟ این همه بچه در دادگاه چه کار می‌کنند؟ و فارغ از تعداد آنها، چرا دوربین تا این اندازه بر روی آنها زوم می‌کند؟ آیا این موضوع که فرهادی می‌خواهد اثبات کند سیمین در ابتدای فیلم حرف درستی زده، تمام محتوای این فیلم نیست؟ آیا فیلم تماماً جوابی به این سوال قاضی در ابتدای فیلم نیست که «این همه بچه تو این مملکت داره زندگی می‌کنه؛ یعنی هیچ کدوم آینده ندارن خانم؟»

تصمیم ترمه در دادگاه مشخص است. به نگاه‌های ترمه به پدرش توجه کنید. او برای جواب دادن مدام نگران پدرش است و دائم به سمت و نگاه می‌کند. اما به هر حال نادر و سیمین بیرون می‌ایستند تا او راحت‌تر جواب بدهد. نادر  و سیمین در راهرو به انتظار می‌ایستند. نادر لباس مشکی به تن دارد و این یعنی پدر او مرده است. حالا دلیل نادر برای ماندن چیست؟ او به وقل خودش هزار دلیل داشت. بگذریم. در نمایی که از راهرو می‌بینیم، مدام کودکان کم سن و سال از جلوی دوربین گذر می‌کنند. چیزی حدود پنج یا شش بچه. صدای گریه‌ی نوزادی به گوش می‌رسد.(دقیقه‌ی 95)

راستی ترمه حق را به مادرش داد و احتمالاً با او راهی سفر خارجه خواهند شد. شما چطور؟ حالا به نظر شما می‌توان در چنین شرایطی زندگی کرد و به زندگی فرزندان خویش امیدوار بود؟ بهتر نیست به خارج برویم؟

و اين هم نطق اصغر فرهادي در هنگام دريافت جايزه اسكار: «سلام به مردم خوب سرزمین‌ام. در این لحظه بسیاری ایرانیان سرتاسر جهان دارند ما را نگاه می‌کنند. فکر می‌کنم آن‌ها بسیار خوشحال‌اند. آن‌ها تنها به خاطر این جایزه‌ی مهم یا یک فیلم یا فیلم‌ساز خوشحال نیستند. آن‌ها خوشحال‌اند، چون در این زمان که صحبت جنگ و تهدید و حمله بین سیاستمداران رد و بدل می‌شود، این جا صحبت از فرهنگ غنی کشورشان ایران است. یک فرهنگ غنی و قدیمی که زیر گرد و غبار سیاست پنهان مانده است. من با افتخار این جایزه را تقدیم مردم سرزمین‌ام می‌کنم. مردمی که برای همه فرهنگ‌ها و تمدن‌ها احترام قائل‌اند و با نفرت و خشونت سر سازگاری ندارند».

این همه نشانی از فیلم آوردیم تا این حرف آخرمان را بزنیم. «آقای فرهادی! با وجود آنکه صغری و کبری‌های‎تان را قبول نداریم، ولی گیریم که شرایط جامعه همانی است که گفتید. آیا نسخه‌ی شما این است که برویم و نمانیم؟ پس آن فرهنگی والای ایرانی که مدام در حین جایزه گرفتن از آن یاد می‌کنید، آن ایرانی که اصرار دارید در این شرایط پر از جنگ و خون ریزی نام آن را به نام فرهنگ بشناسند، آن «ایران» را چه کنیم؟ ما مشکل‌مان با فیلم شما همین سوال است. یعنی نسخه‌ی شفابخش شما ترک «ایران» است؟ همین؟ یعنی با ایران با آن همه فرهنگ و مردم صلح‌طلب به قول شما، مثل یک خانه‌ی کلنگی برخود کنیم که دیگر وقتی جای زندگی نبود، آن را بفروشیم و برویم؟ آیا این عملکرد در تناقض با صحبت‌های شما در حین جایزه گرفتن نیست؟

آیا از طرف‎داران فرهادی کسی هست که جواب این سوال را بدهد؟ ما مدت‌هاست که منتظر جوابیم. اگر متهم به مخالفت با سینما، حسودی با فرهادی، سیاسی نگاه کردن به سینما، نفهمیدن سینما و توهم توطئه نشویم...



تریبون مستضعفین- «در زمانی که همواره صحبت جنگ است و ارعاب و تجاوز در میان سیاست مداران رد و بدل می شود، از ایران به عنوان کشوری با فرهنگی باشکوه یاد می شود، فرهنگی غنی و کهن که در زیر گرد و غبار سنگین سیاست پنهان شده است. من با افتخار این جایزه را به مردم کشورم تقدیم می کنم، مردمی که به تمامی فرهنگ ها و تمدن ها احترام گذاشته و خشونت و کینه را حقیر می شمارند.» این ها سخنانی است که فرهادی پس از دریافت نخستین جایزه اسکار سینمای ایران به زبان آورد. سخنانی که شاید در نگاه اول بدون جهت گیری و حتی مثبت به نظر آید.

اما ایجاد چنین ترکیبی از تقابل سیاست، فرهنگ و صلح، به همراه رقابت «یک جدایی» با رقیب اسرائیلی اش خواه یا نا خواه تداعی کننده تقابل ایران و رژیم اشغالگر قدس است.

در گزارش خبرگزاری رویترز از این مراسم به مهمانی دوشب قبل از مراسم اسکار اشاره شده و آمده است: در این مراسم هنرمندان ایرانی و اسراییلی در نمایشی از صلح در کنار هم حاضر شدند. لیور اشکنازی ستاره فیلم اسرائیلی حاضر در اسکار در این باره به رادیوی ارتش اسرائیل گفت:« در مهمانی آکادمی که به افتخار فیلم های خارجی برگزار شد، ما در کنار هم نشستیم و صحبت کردیم و تمامی حجاب ها کنار رفت» .وی همچنین ادامه داد: «آنها مردم خون گرمی هستند، ما آنها را به تل آویو دعوت کردیم و آن ها هم ما به تهران دعوت کردند»، هر چند گفتگوی اشکنازی را در خلاف واقع در نظر بگیریم اما صحبت های فرهادی به نحوی این سخنان را تایید می کند.

خواه یا ناخواه این صحبت ها شباهت زیادی به مصاحبه تهمیه میلانی درباره همراهی اش با داور اسرائیلی در جشنواره فیلم هند دارد: ما سیاستمدار نیستیم و هیچ مشکلی در کار با یکدیگر نداریم . در سینما خط کشی های عالم سیاست معنا ندارد.

هر چند فشار های رسانه ای باعث شد تا میلانی از حضور در کنار این داور انصراف داده و به ایران بازگردد تا شاید این خاطره ناخوش آیند را در ذهن مخاطب کمرنگ کند.

سندرم صلح دوستی هنرمندان هم گویی تا به رژیم صهیونیستی می رسد عود می کند، البته این خواسته آن ها نیست بلکه اجباریست که سیاست حاکم بر فضای رسانه ای جامعه جهانی بر آن ها تحمیل می کند و متاسفانه اراده سست هنرمندان ما توان مقابله با آن را ندارد.

حضور «یک جدایی» در مراسم اسکار توفیقی بود که با عنایت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نصیب فرهادی و همراهان وی شد. فرهادی به عنوان یک هنرمند مستقل در آنجا حاضر نشد و نمی توانست بشود. اما حضور وی و همراهانش در این مراسم هیج نشانی از جمهوری اسلامی ایران به همراه نداشت و حتی حداقل های پوششی نیز رعایت نشد.

امید واریم شیرینی بردن این اسکار برای وزارت ارشاد همراه با شیرینی درسی فراموش نشدنی باشد که نمی توان در دنیایی که سیاست جزء لاینفک محافل هنری آن شده است، داعیه‌ی روشنفکری و هنرمداری داشت.

عملکرد منفلانه رسانه ها نیز قابل توجه است تا جایی که برخی خبرگزاری ها به جای پرداختن به واقعیت به خبرسازی روی می آورند! هر چند حذف این اخبار نیز نشانی از انفعال رسانه های مذکور است.

در نهایت باید پرسید آیا این اسکار متعلق به ایران یا به قول برخی مسئولین محترم که «یک جدایی» را فیلمی حکومتی می دانستند، متعلق به حکومت است؟ آیا اکنون دیگر مشکل عناد جهان غرب با جمهوری اسلامی حل شد؟



تمدن غرب یک دین است و به نظر حقیر مراسماتی مثل اسکار چیزی است شبیه غسل تعمید مسیحیان یا شاید چیزی تو مایه های شهادتین گفتن مسلمانان. مراسم اهدای جایزه اسکار جوری طراحی شده است که شرکت کنندگان در آن سالی یکبار باید شهادت بدهند به خدایی غرب، به رب بودن فاحشه ها، به اینکه ملکوت عالم جایی است در هالیوود که می توانی به راحتی همه پرده های حیا را کنار بزنی و در کمال بی غیرتی زن بیگانه ای را ببوسی، زنی که پیش از تو نیز توانسته وسیله ای باشد برای غرب پرست کردن کلی مرد دیگر و با لبهایش(!) شهادت داده است به ایمان آوردن آنها به تمدن غرب:

«شهادت میدهم که هیچ خدایی نیست حتی الله! شهادت میدهم که همین ما، فاحشه های خوش رنگ و لعاب را عشق است، شهادت میدهم گور بابای حیا و شرف، شهادت میدهم این آقایی که دارم مي بوسمش بویی از غیرت نبرده است، شهادت میدهم که ته مانده های مردانگی این بابا را من مکیدم و خلاص. شهادت میدهم و همه تماشاگران را گواه میگیرم که این آقا به دین لاس وگاس گرویده و در این دنیا و آن دنیا با من همنشین خواهد بود؛ و این هم مهر و امضایش: ماچ!»

 

چند وقت بود می خواستم مطلبی بنویسم درباره اینکه چرا از اسکار گرفتن فرهادی خوشحال نیستیم. بگویم اسکار گرفتن «جدایی...» مثل این است که کسی به ناموس آدم فحش دهد و آنوقت ما برای رعایت صنایع ادبی در فحشش و هماهنگی وزن و قافیه در آن سوت و کف بزنیم! کدام آدم از هتک حرمت مادرش خوشحال می شود؟ گیرم این جسارت در نهایت تمیزکاری و بار عایت تمام قواعد صورت گرفته باشد؛ آیا جای خوشحالی دارد؟ و حالا این آدم گند کشیده است به کشور خود؛ آنهم جلوی چشم بیگانه. ای کاش این آقایان روشنفکر و جماعت هوادارشان حداقل به تصنیفهایی که برای «مام وطن» می خواندند احترام قائل بودند، به شعارهایی که برای خاک وطن سر میدادند پایبند بودند...

اینها را می خواستم بگویم اما حالا دیگر کار از این حرفها گذشته است. کسی که حاضراست برای اسکار شرفش را زیر پا بگذارد، کسی که حاضر است با تن قفاحشه ای که خدا می داند تا حالا با تن چند مرد تماس پیدا کرده، همسایه شود، کسی که جاضر است جلوی چشم دخترش و حتما همسرش و حتی ملتش...

بگذارید بیش از این هم نزنم این گنداب متعفن را. من دیگر هر وقت اسم فرهادی را بشنوم، هر وقت نام «جدایی...» به گوشم بخورد وهر وقت تصویر فرهادی را ببینم یک عق میزنم به افتخار همه بی غیرتهای عالم؛ به سلامتی سرهرچه خوک است که لااقل بیچاره ها مجبورند به خوک بودن؛ و دورد میفرستم به همه فاحشه هایی که لااقل از زور گرسنگی تن فروشی میکنند، که لااقل در پستوی خانه ها و دور از چشم هم محله ای های خود...

 

 

 

از هر طرف می رویم به نجاست می رسیم، خدا همه بی غیرتها را لعنت کند و درود به شرفت مارلون براندو که لااقل قتل عام سرخپوستان توانست تو را از وسوسه اسکار نجات دهد.

 

در سال ۱۹۷۲ نام مارلون براندو به عنوان بهترین بازیگر به خاطر بازی در فیلم پدرخوانده در مراسم اسکار اعلام شد اما او به جای خود یک‌ دختر سرخپوست‌ را روی‌ صحنه‌ فرستاد.

این دختر سرخپوست اعلام کرد که مارلون براندو در اعتراض به تصویر منفی سرخ‌پوستان آمریکا در هالیوود این جایزه را نمی‌پذیرد. هدف براندو اعتراض به تصویر منفی و غیرعادلانه‌ای بود که سینمای آمریکا از سرخ‌پوستان ارائه داده است.

این هم برای آنها که هنوز می توانند بفهمند دو دو تا میشود چهار تا:

دکتر اردشیر قوام زاده رئیس پژوهشكده خون سرطان و سلول‌های بنیادی خون ساز دانشگاه علوم پزشكی تهران برنده جایزه «برترین محقق جهان در زمینه سرطان و بیماری های خونی» شد.
آمریکایی ها گفتند ایران تحریم است: نه ویزا دادند و نه اجازه دادند جایزه به او داده شود.
اصغر فرهادی را اما ویزایش دادند، جایزه هایش دادند بوسیدندش  و تبریکش هم گفتند.

یکی میگفت: نه فیلم «جدایی» را دیده ام، نه دلم می خواهد ببینم، و نه از سینما سررشته دارم و نه سینما می روم؛  ولی قرآن را تا بحال ورق زده ام. کتابی که قاعده های کلی به دست آدم ها می دهد از سوی عالمِ کل:

وَلَن تَرْضَىٰ عَنكَ الْيَهُودُ وَلَا النَّصَارَىٰ حَتَّىٰ تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ  قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّـهِ هُوَ الْهُدَىٰ وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُم بَعْدَ الَّذِي جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَكَ مِنَ اللَّـهِ مِن وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ ﴿البقرة: ١٢٠﴾

این را صاحبِ قرآن می گوید: اگر دیدی که یهود و نصاری از تو راضی شدند یقین داشته باش که از مرام و  مسلک آنها تبعیت کردی و اگر چنین کردی، دیگر امیدی به یاری و ولایت من نداشته باش! جایزه ات را از همانها گرفته ای...

دکتر قوام زاده ی عزیز این جایزه ای که نگرفته ای شرف دارد به جایزه ای که گرفته اند آن هم با این فضاحت. خیلی مبارک باشه!


 


 

 

2

 



با این همه، صهیونیست‌ها از توان بالای ایران در جنگ الکترونیک آگاهند. علاوه بر اینکه نبرد الکترونیک از دیرباز در برنامه‌های کلاسیک ارتش ایران جای داشته، امروز رشته جنگال (جنگ الکترونیک) به عنوان یک رشته تحصیلی در نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران تدریس می‌شود. تل آویو می‌داند که کور کردن سامانه‌های الکترونیکی جنگنده‌های این رژیم در قیاس با نشاندن پهپاد رادارگریز آمریکایی (RQ-170) بیشتر شبیه به نوعی سرگرمی یا تمرین نظامی است.

اسراییل

آمریکا و اسرائیل با سفر نتانیاهو به آمریکا بار دیگر می کوشند تا روابطشان را گرم نشان دهند. به همین دلیل است که اوباما در اجلاس آیپک کوشید با لفاظی های توخالی دل حامیان اسرائیل را به دست آورد تا از این طریق حمایت مالی شان را برای رقابت های آینده ریاست جمهوری اش به دست آورد. اما از آن سو رژیم صهیونیستی اخیرا برای چندمین بار احتمال حمله به تاسیسات هسته‌ای ایران را مطرح و این بار تاکید کرده که برای این کار، آمریکا و دیگران متحدانش را مطلع نخواهد کرد؛ اما آیا این رژیم از نظر توان نظامی و پتانسیل‌های سیاسی، امکان چنین کاری را خواهد داشت؟    

خبرگزاری آسوشیتدپرس روز سه شنبه اعلام کرد که نخست وزیر و وزیر جنگ رژیم اشغالگر قدس در آستانه دیدار از واشنگتن، این پیام جدید را به بسیاری از مقام‌های ایالات متحده از جمله رییس ستاد مشترک ارتش، مشاور امنیت ملی کاخ سفید، مدیر اطلاعات ملی و تعدادی از قانونگذاران ارشد آمریکایی اطلاع داده‌اند.

البته این تهدید، سابقه‌ای طولانی دارد و صهیونیست‌ها از دیرباز امیدوار بوده‌اند با بحرانی نشان دادن اوضاع، غرب را تحریک کنند که به جای رژیم صهیونیستی، آرزوی دست نیافتنی شان را محقق کند. هرچند جدی نگرفتن تهدیدهای این رژیم حتی از سوی متحدانش تا آنجا پیش رفت که سارکوزی و اوباما، رییسان جمهوری فرانسه و آمریکا، اواخر سال گذشته و در حاشیه نشست گروه 20 در کن، بدون توجه به روشن بودن میکروفن مقابل خود، به تمسخر نخست وزیر رژیم صهیونیستی پرداختند و نتانیاهو را «دروغگویی» خواندند که ناچارند تحملش کنند!

حالا رژیم صهیونیستی یک گام هم پیش‌تر نهاده و می‌گوید در انجام حمله مصمم هستیم و زمان آن را به کسی نخواهیم گفت. مسلما این تهدید هم از سوی غرب جدی گرفته نخواهد شد، اما شاید این پرسش مطرح شود که چرا صهیونیست‌ها به جای عملی کردن سخن خود، در سال‌های اخیر، درست مانند کودک گستاخی که سعی می‌کند بزرگتر‌هایش را مرعوب کند، تنها با صدایی بلند‌تر به تکرار تهدیدهای قدیمی‌اش دست می‌زند؟

برای دست یافتن به پاسخ این سوال، باید به سه عامل «توان نظامی»، «شرایط سیاسی» و «کاربرد ابزار تروریسم» توجه کرد. این عوامل در ادامه مورد بررسی قرار خواهند گرفت.

توان نظامی

صهیونیست‌ها پیش از این دو بار به کشورهای دیگر (اوسیراک در عراق و دیرالزور در سوریه) حمله کرده‌اند. به دلیل ضعف رژیم صهیونیستی در صنایع موشکی آفندی و نیاز به دقت حمله برای انهدام تاسیسات، در هر دو بار، جنگنده‌های F-15 و F-16 این رژیم با پرواز طولانی، هدف‌های خود را بمباران کردند.

اما مقایسه پدافند هوایی عراق در سال 1360 یا پدافند هوایی سوریه در سال 1386 با توان نظامی ایران، چیزی است که مقام‌های رژیم صهیونیستی را به ورطه عصبانیت و تهدیدهای ناممکن افکنده است.

نیروی هوایی عراق در سال‌های آغازین جنگ تحمیلی علیه ایران و پیش از آنکه توسط کشورهایی چون فرانسه تا دندان مسلح شود، چیزی جز کلکسیون هواپیماهای پا به سن گذاشته روسی نبود. تنها یک هفته پس از آغاز جنگ، دو هواپیمای فانتوم (F-4) ایرانی با حمله به تاسیسات اوسیراک، بخش‌های قابل توجهی از آن و پدافند همراهش را نابود کردند.

یک هفته پیش از این حادثه، یعنی درست یک روز پس از حمله صدام به ایران هم جنگنده‌های F-5 و F-4 ایرانی در عملیات موسوم به «کمان 99»، فرودگاه‌ها و آشیانه‌های نظامی عراق در کرکوک، موصل، ناصریه، شعیبیه و چندین شهر دیگر را منهدم کرده بودند.

سپس در فروردین 1360، نیروی هوایی ایران با نفوذ به پایگاه هوایی الولید در غربی‌ترین نقطه عراق، نزدیک به 50 هواپیمای عراقی را نابود و کل پایگاه را با خاک یکسان کرد.

در چنین شرایطی، بمباران تاسیسات اتمی اوسیراک در خرداد 1360 آنهم برای بار دوم (!) آسان‌ترین ایده‌ای بود که می‌توانست به ذهن رژیم صهیونیستی خطور کند.

در مورد سوریه، فارغ از اینکه آنچه صهیونیست‌ها بمباران کردند نیروگاه بود یا هر چیز دیگر، شرایط نظامی کاملا متفاوت بوده است. سوریه با داشتن جنگنده‌هایی چون «میگ 29»، روی کاغذ می‌توانست مقابل اف 15‌ها و اف 16‌های صهیونیستی بایستد. اما چیزی که سوریه‌ای‌ها را غافلگیر کرد، استفاده صهیونیست‌ها از پارازیت الکترونیکی برای مخدوش کردن رادارهای این کشور بود.

اسراییل

با این همه، صهیونیست‌ها از توان بالای ایران در جنگ الکترونیک آگاهند. علاوه بر اینکه نبرد الکترونیک از دیرباز در برنامه‌های کلاسیک ارتش ایران جای داشته، امروز رشته جنگال (جنگ الکترونیک) به عنوان یک رشته تحصیلی در نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران تدریس می‌شود. تل آویو می‌داند که کور کردن سامانه‌های الکترونیکی جنگنده‌های این رژیم در قیاس با نشاندن پهپاد رادارگریز آمریکایی (RQ-170) بیشتر شبیه به نوعی سرگرمی یا تمرین نظامی است.

رژیم صهیونیستی این را نیز به خوبی می‌داند که حتی اگر بتواند رفت و آمد طولانی جنگنده‌ها و هواپیماهای سوخت رسان خود به ایران را مدیریت کند، هواپیما‌هایش هرگز به تاسیسات هسته‌ای ایران نخواهند رسید و در لحظه ورود به آسمان ایران یا توسط قرارگاه پدافند هوایی خاتم الانبیا مورد حمله موشکی قرار خواهند گرفت یا توسط F-14‌ها، میگ‌های 29 و صاعقه‌های نیروی هوایی به زمین نشانده خواهند شد.

استفاده از ابزار تروریسم

رژیم تل آویو در دو سال اخیر، سه دانشمند هسته‌ای ایران را با همکاری گروهک تروریستی مجاهدین خلق به شهادت رسانده و آشکارا از سوی محافل صهیونیست در سراسر جهان تشویق شده است.

رژیم صهیونیستی اگر لحظه‌ای احساس می‌کرد که می‌تواند به کشوری قدرتمند چون ایران تعرض نظامی کند، هرگز به ابزار پیچیده و پرهزینه تروریسم متوسل نمی‌شد. اصولا استفاده از تروریسم، نماد ناتوانی در مقابل قدرتی بر‌تر است. القاعده هرگز نمی‌تواند با ابزارهای غیرتروریستی مقابل ایالات متحده بجنگد. گروه «اتا» در اسپانیا یارای مقابله نظامی مستقیم با ارتش این کشور را ندارد. ببرهای تامیل در سریلانکا، لشکر طیبه در پاکستان و... نیز حکایت مشابهی دارند.

کابرد تروریسم توسط صهیونیست‌ها کافی است که به ضعف نظامی و راهبردی این رژیم در مقابل ایران پی ببریم.

موقعیت جغرافیای سیاسی رژیم صهیونیستی

رژیم تل آویو امروز از شمال با لبنانی روبروست که از سال 2011 به این سو، علاوه بر حزب الله، دولت نیز در آن به نوعی وارد صف مقاومت در برابر زورگویی‌های صهیونیستی شده است.

همچنین از زمان سرنگونی حسنی مبارک در مصر، قدرت مانور صهیونیست‌ها از ناحیه جنوب هم تا اندازه‌ای کاسته شد.

در داخل، مذاکرات سازش با گروه فتح متوقف شده و هیچ یک از دو طرف علاقه‌ای به ادامه آن ندارند. حماس هم بهمن ماه امسال برای همه روشن کرد که تحت هیچ شرایطی حاضر نیست موجودیت رژیم صهیونیستی را به رسمیت بشناسد.

در عرصه خاورمیانه، رژیم صهیونیستی برای دشمنی با سوریه، با برخی کشورهای عرب منطقه، وارد ائتلافی نانوشته شده است و علاقه‌ای ندارد که توجه را به جایی دیگر منحرف کند.

و بالاخره در عرصه بین المللی، فشار ناشی از بحران‌های مالی اتحادیه اروپا و افزایش بهای نفت سبب شده درگیری نظامی، آن هم در منطقه‌ای نفت خیز، آخرین کابوسی باشد که به خواب پریشان کشورهای غربی خطور کند.

رژیم صهیونیستی به معنای واقعی کلمه برای حیات خود دست و پا می‌زند. این رژیم یک بار در سال 2006 طعم تلخ رویارویی نظامی با حزب الله لبنان را چشیده و مسلما می‌تواند مفهوم درگیری نظامی با کشوری بزرگ چون ایران را تصور کند. درست به همین دلیل است که سران کشورهای غربی اظهارات تهدیدآمیز تل آویو را به سخره می‌گیرند. مردم و رسانه‌های گروهی جهان هم وقتی سخنی بار‌ها و بار‌ها تکرار شد، به تدریج حساسیت خود را به آن سخن از دست می‌دهند. هرچند نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران، به مقتضای وظیفه ذاتی خود، هر نوع تهدید فرضی را هم جدی می‌گیرند و واکنش‌های پدافندی و پاسخ‌های آفندی متفاوت را از پیش تمرین می‌کنند.



توی فیس بوک که سیر می‌کنی، نمونه‌های فراوانی را می‌بینی که این روزها به نام حدیث و روایت نقل می‌شوند تا نشان بدهند اسلام، مکتب خرافی و دین عرب‌هاست.

 

نمونه زیر، مشتی از خروارهاست که این روزها با ایمیل و اس ام‌اس دست به دست می‌شود؛ و در این روزگار ما چه بسیارند ذهن‌های شکاک و پر تردید درباره دین‌داری و دل‌های فراری از دین که دل به این روایات فیس بوکی می‌بندند.

 

از مدتی پیش حدیثی از امام حسین(علیه السلام) در صفحات فیس بوک نقل می‌شود که مثلاً متن حدیث را هم برای مستند و متقن بودنش، اسکن کرده‌اند تا به شما بگویند مو، لای درز کارشان نمی‌رود.

 

نوشته‌اند: " ما از تبار قریش هستیم و هواخواهان ما عرب و دشمنان ما ایرانی‌ها هستند. روشن است که هر عربی از هر ایرانی بهتر و بالاتر و هر ایرانی از دشمنان ما هم بدتر است. ایرانی هارا باید دستگیر کرد و به مدینه آورد، زنانشان را بفروش رسانید و مردانشان را به بردگی و غلامی اعراب گماشت."

 

حسین بن علی، امام سوم شیعیان، سفینه البحار و مدینه الاحکام و الاثار، نوشته حاج شیخ عباس قمی، صفحه 164. "

اما نکات محتوایی حدیث و سند و منبع آن:

 

1- از نگاه مؤلف کتاب

 

باز نکته جالب ماجرا اینجاست که اصلاً مؤلف کتاب " سفینه البحار" این بخش کتاب را درباره فضائل عجم بیان کرده و با بیان این حدیث و قبل و بعد آن، قصد دارد تا در این بخش کتاب، به شرح و توصیف عجم بپردازد. مرحوم شیخ عباس قمی، حتی قبل از نقل حدیث، یک آیه و حدیث را در تایید سخنش در فضیلت عجم نقل می‌کند:

 

در سوره شعرا آیه 198 می‌فرماید:" ولو نزلناه علی بعض الأعجمین فقرأه علیهم ما کانوا به مؤمنین." یعنی : "هرگاه ما قرآن را بر بعضی از عجم (= غیر عرب) ها نازل می‌کردیم ... و ایشان آن را بر اعراب می‌خواندند، (اعراب به دلیل شدت تعصب) به قرآن ایمان نمی‌آورند."

 

و همچنین امام صادق(علیه السلام) در حدیثی در تفسیر این آیه می‌فرماید:" لو نزل القرآن علی العجم ما آمنت به العرب ، وقد نزل علی العرب فآمنت به العجم ، فهذه فضیلة العجم" یعنی: " اگر قرآن بر عجم نازل می‌شد اعراب به آن ایمان نمی‌آوردند و این قرآن بر اعراب نازل شد و عجم ایمان آوردند و این خود برای عجم فضیلتی است. "

 

2- از نظر علمای لغت شناس

 
جعل حدیث
 

اول اینکه اینجا هم اصل حدیث را جعل کرده‌اند وهم آن را با غرض ورزی ترجمه کرده‌اند. آن‌ها که عربی نمی‌فهمند، هر متن عربی را ترجمه ظاهری کلمه به کلمه می‌کنند.

 

اگر به لغت نامه‌های عربی مراجعه کنید "العرب" در لغت به معنای " با فهم و فصاحت و واضح و شفاف سخن گفتن" است. همچنین در زبان عربی واژه "العجم" معانی فراوانی دارد که یکی از آن‌ها " با ابهام و غیر شفاف سخن گفتن یا چیز گنگ" است.

 

بنابراین معنای سخن امام صادق این است که : "ما بنی‌هاشم و کسانی که پیرو ما هستند، اهل شفافیت و فهم و فصاحت هستند و دشمنان ما اهل ابهام و گنگی"

 

 

 

چرا این تعریف و معنا درست است؟

 

به واژه‌های متن عربی دقت کنید: در کلام عربی حدیث بیان نشده : " العرب شیعتنا و العجم عدونا" بلکه بیان شده "شیعتنا العرب، وعدونا العجم. " در برگردان فارسی هم می‌توان تفاوت این دو نوع بیان را فهمید. این دو معنی کاملاً با هم تفاوت دارند.

 

در بیان اولی این مطرح می‌شود که گروه اعراب شیعه هستند و گروه عجم، دشمن اهل بیت که این با متن آیات قرآن و روایات گوناگون تضاد دارد.

 

یعنی اگر در حدیث گفته شده بود"العرب شیعتنا و العجم عدونا" این معنی را می‌داد، اما حدیث این گونه بیان نشده .بلکه به گونه دوم بیان شده یعنی گفته شیعتنا العرب. یعنی شیعه ما کسی است که اهل فهم و فصاحت و شفافیت است.

 

دوم اینکه معنای "العجم" درلغت عربی بعدها در سیر تاریخی به معنای قوم فارس و ایرانی‌ها ترجمه شده و یکی از معانی‌اش در زمان پیامبر و اهل بیت، به هر غیر عربی گفته می‌شده است. اما هم چنان که در ترجمه فیس بوکی ملاحظه می‌کنید کلمه عجم به معنای ایرانی ترجمه شده است.

 

سوم اینکه خود مؤلف کتاب هم در شرح این حدیث این‌گونه بیان می‌کند:

 

"عربی که شیعه ما باشد ممدوح و شایسته است(پس معیار شایستگی، شیعه بودن است) اگر چه عجم و غیر عرب باشد و اما عجم (غیر عربی) که دشمن ما اهل بیت باشد مذموم و ناشایسته است (پس معیار مذموم بودن، دشمنی با اهل بیت است) اگر چه عرب باشد. به طور خلاصه یعنی این که : "شیعیان ما ممدوح و مورد ستایشند چه عرب باشند چه غیر عرب و دشمنان ما مذمومند چه غیر عرب باشد و چه عرب"

همچنین در ادامه همین حدیث روایات فراوانی در مدح عجم آمده است .حالا این ترجمه صحیح را با ترجمه ناقص و سراسر غلط و مغرضانه‌ای که از این عبارت داده شده مقایسه کنید: "ایرانی هارا باید دستگیر کرد و به مدینه آورد، زنانشان را به فروش رسانید و مردانشان را به بردگی و غلامی اعراب گماشت! "

 

 

 

3- از نگاه علمای علم رجال

 

مسأله ریشه‌ای تر اینکه در روایات باید سند حدیث بر اساس "علم رجال" بررسی شود. تا همه افراد نقل کننده آن شناخته شده و معتبر باشند. آیت الله خویی در جلد 4 کتاب "معجم الرجال" صفحه 9 می‌گوید که در سند این روایت فردی به نام "سلمة بن خطاب" وجود دارد که علمای رجال او را فردی ضعیف و غیر قابل اعتماد می‌دانند. علاوه بر این سند این روایت به دلیل فاصله زیاد زمانی بین دو راوی از اتصال برخوردار نیست و از این جهت غیر قابل اعتماد است. پس اصل این حدیث تقطیع دارد و نزد علما رجالی اصلاً اعتبار ندارد.4- از نگاه مفسران قرآن

 

مسأله آخر بررسی محتوای حدیث و تطبیق آن با آیات قرآن است. چون خود پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و امامان معصوم(علیهم السلام) فرمودند: "اگر حدیثی از ما مخالف با صریح آیات قرآن و یا سنت قطعی ما باشد آن را نپذیرید و قبول نکنید."

 

به فرض محال اگر همین ترجمه ظاهری فیس بوکی را هم قبول کنیم، به راحتی می‌توان گفت که این معنی مخالف با آیه 13 سوره حجرات است که ملاک برتری را فقط تقوی و ایمان قرار داده و تبعیض نژادی و قومی را باطل می‌داند.

 

در سوره حجرات می‌خوانیم: "یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَأُنثَی وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ"

 

"ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را اقوام و قبیله‌ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید؛ (این‌ها ملاک امتیاز نیست،) گرامی‌ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست؛ خداوند دانا و آگاه است. "

 

به راستی بهتر نیست که با اعتقاد به آزاد اندیشی، از اسارت بیماری‌های قوم پرستی و عقده مندی های ناسیونالیستی بیرون بیاییم و بدون غرض ورزی نسبت به مکتب اسلام و آموزه‌های راستین و انسان ساز دین روشن، راه زندگی انسانی را بیابیم؟

 

 



چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:مرج البحرين يلتقيان + عکس, :: 18:40 ::  نويسنده : رضا

محل رخداد این زیبایی ، شهر توریستی اسکاگن ؛ شمالی ترین شهر دانمارک است . . .
جایی که دریای بالتیک و دریای شمالی بهم می پیوندند.
دو دریای مختلف با هم یکی نمی شوند و بنابراین این حائل به وجود می آید

In a tourism filled city of Skagen you can see this incredible natural sight. This city is the most northern point of Danish people…..where the Baltic sea “meets” the North sea. Two different seas can not be combined together thus creating this line

...
 مرج البحرین یلتقیان




...
و شاید این همان چیزی باشد که در قرآن آمده است:

سوره ی مباركه الرحمن

مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيانِ (۱۹) بَيْنَهُما بَرْزَخٌ لا يَبْغِيانِ (۲۰) فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (۲۱) يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ (۲۲)
۱۹. دو دريا را به گونه اي روان كرد كه با هم برخورد كنند.۲۰. اما ميان آن دو حد فاصلي است كه به هم تجاوز نمي کنند.۲۱. پس كدامين نعمت هاى پروردگارتان را انكار مى‏ كنيد؟
۲۲. از آن دو، مروارید و مرجان خارج مى‏شود.

سوره مباركه فرقان آیه ۵۳:

« و هو الذي مَرَجَ البحرينِ هذا عَذبٌ فُراتٌ و هذا مِلحً اُجاجً وَ جَعَلَ بَينَهما بَرزَخا و حِجراً مَهجوراً»
و اوست كسي كه دو دريا را موج زنان به سوي هم روان كرد اين يكي شيرين و آن يكي شور و تلخ است وميان آندو حريمي استوار قرار داد.

سوره مباركه فاطر آيه ۱۲:

وَمَا يَسْتَوِي الْبَحْرَانِ هَذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ سَائِغٌ شَرَابُهُ وَهَذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَمِن كُلٍّ تَأْكُلُونَ لَحْمًا طَرِيًّا وَتَسْتَخْرِجُونَ حِلْيَةً تَلْبَسُونَهَا وَتَرَى الْفُلْكَ فِيهِ مَوَاخِرَ لِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ
اين دو دريا يکسان نيستند: يکی آبش شيرين و گواراست و يکی شور و تلخ، از هر دو گوشت تازه می خوريد، و از آنها چيزهايی برای آرايش تن خويش بيرون می کشيد و می بينی که کشتي ها برای يافتن روزی و غنيمت، آب را می شکافند و پيش می روند، باشد که سپاسگزار باشيد.

سوره مباركه نمل آيه ۶۱:

اَمَّنْ جَعَلَ الْاَرْضَ قَرَارًا وَ جَعَلَ خِلالَهَا اَنْهَارًا وَ جَعَلَ لَهَا رَوَاسِیَ وَ جَعَلَ بَينَ الْبَحْرَيْنِ حَاجِزًا ءَاِلهٌ مَعَ اللهِ بَلْ اَکْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ ﴿۶۱﴾
[آيا شريكانى كه مى‏ پندارند بهتر است‏] يا آن كس كه زمين را قرارگاهى ساخت و در آن رودها پديد آورد و براى آن، كوه‏ها را [مانند لنگر] قرار داد، و ميان دو دريا برزخى گذاشت؟ آيا معبودى با خداست؟ [نه،] بلكه بيشترشان نمى‏ دانند.

منبع: رجا نيوز - 598 - الف


درباره وبلاگ

خدا : حرمت بنده من از حرمت کعبه بالاتر است . ***************** قطعه گمشده ای از پر پرواز کم است یازده بار شمردیم و یکی باز کم است این همه آب که جاریست، نه اقیانوس است عرق شرم زمین است که سرباز کم است..... خ
موضوعات
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان نور و آدرس soltanh.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان