آنتی ماسون & صهیون

 شبکه صدای آمریکا بازهم در پخش زنده خود، یک بازیگر دیگر را بدون حجاب به نمایش گذاشت.

به گزارش مشرق به نقل از جام، شبکه صدای آمریکا وابسته به وزارت خارجه ایالات متحده آمریکا، که دست بلندی در کشف حجاب و حمله به اعتقادات جوانان ایرانی دارد، بازهم در برنامه خود تلاش کرد یک ایرانی بدون حجاب را به نمایش بگذارد.
 
براساس این گزارش، مینا لاکانی، بازیگرسینما و تئاتر در برنامه شباهنگ صدای آمریکا بدون، حجاب حاضر شده تا اهداف این شبکه ضد ایرانی را تامین کند.
وی در مصاحبه با این شبکه خود را مبرا از حزب بازی خواند ولی مدعی شد به خاطر همبستگی با مردم، از ایران خارج شده است.
لاکانی در این مصاحبه عدم حضورش در صدا وسیما را نه ضعف بازیگری و نامناسب بودن برای نقش، بلکه سیاسی خوانده و تصورات ذهنی مبنی برتماس های مشکوک را مطرح کرد.
یاد آور می شود، مینا لاکانی در سال 1348 درتهران متولد شد و با بازی در تئاتر هملت به کارگردانی دکتر قطب الدین صادقی وارد عرصه ی بازیگری شد. پس از آن با فیلم «پرواز را به خاطر بسپار» به کارگردانی حمید رخشانی اولین تجربه ی سینمائی خود را پشت سر گذاشت، با فیلم «روز فرشته» به کارگردانی بهروز افخمی حضور خود را در سینما تثبیت نمود. لاکانی با بازی در فیلم «دیدار» به کارگردانی محمدرضا هنرمند توانست سیمرغ بلورین و دیپلم افتخار بهترین بازیگر زن را از سیزدهمین جشنواره ی فیلم فجر دریافت کند. بعدها او در فیلم های مختلف سینمائی به ایفای نقش پرداخت و حضور در تلویزیون را با سریال «همسفران» و فیلم تلویزیونی «پریماه» تجربه کرد. ایفای نقش در تله تئاترهای «کسب و کارهای آقای فابریزی» و «در پوست شیر» قسمتی دیگر از فعالیت های تلویزیونی لاکانی را شامل می شود.
گفتنی است، پیش از این هم شبکه صدای آمریکا در برنامه خود با نوعی روانشناسی، فریبا داودی مهاجر را مجبور کرد تا روسری را از سر خود بردارد.


منابع خبری از پخش نوار صوتی درگیری وزیر امور خارجه قطر با نماینده دائم روسیه در شورای امنیت و تحقیر مقام قطری از سوی روس ها خبر دادند.
به گزارش تعامل به نقل از مهر، نوار صوتی که از کانال دوم فرانسه پخش شده است، به درگیری لفظی "ویتالی چورکین" نماینده دائم روسیه در سازمان ملل و "حمد بن جاسم" وزیر امور خارجه قطر اشاره کرده است.

در این نوار، وزیر امور خارجه قطر خطاب به نماینده روسیه می گوید: روسیه باید با قطعنامه ضد سوری موافقت کند و به شما درباره هر گونه وتو هشدار می دهیم.

ویتالی چورکین در واکنش به این اظهارات وزیر خارجه قطر گفت : اگر یک بار دیگر با این لحن با من حرف بزنی، چیزی به نام قطر از این به بعد وجود نخواهد داشت.

چورکین ادامه داد: تو میهمان شورای امنیت هستی، پس احترام خودت را حفظ کن و اندازه حجمت حرف بزن، من با تو حرفی ندارم به نام روسیه بزرگ با بزرگان فقط حرف می زنم.

شایان ذکر است که چین و روسیه تلاشهای قطر برای صدور قطعنامه علیه سوریه را در شورای امنیت نقش بر آب کردند.


دو شنبه 1 خرداد 1398برچسب:, :: 18:34 ::  نويسنده : رضا

 

شیطان در این اعتقاد خرافی و گمراه آمیز نماد نیروی تاریکی طبیعت ، طبیعت شهوانی ، مرگ ، بهترین نشانه قدرت و ضدمذهب بودن است.



شیطان پرستی جدید به خدایی اعتقاد ندارد و شیطان را تنها نوعی کهن نماد ( archetype ) می داند و انسانها را تنها در برابر خود مسئول میداند و اعتقاد دارد که انسان به تنهایی می تواند راه درست و غلط را تشخیص دهد به همین دلیل هم این اعتقاد بیشتر به عنوان یک اعتقاد فلسفی شناخته می شود .

شیطان در این اعتقاد خرافی و گمراه آمیز نماد نیروی تاریکی طبیعت ، طبیعت شهوانی ، مرگ ، بهترین نشانه قدرت و ضدمذهب بودن است.
این اعتقاد دارای شاخه های متعددی است اما می توان گفت جز یکی دو نوع آن همگی دارای اصول زیر می باشند:
Atheism - : خدایی در شیطان پرستی وجود ندارد.
Not dualistic - : روح و جسم غیرقابل دیدن هستند و هیچ جنگی بین عالم خیر و شر وجود ندارد.
Autodeists - : خود پرستی ، خدایی جز خود انسان وجود ندارد و هر انسانی خود یک خداست.
Materialistic - : اعتقاد به اصالت ماده
- وابسته به راه چپ بودن در برابر راه راست که راه خدایی است .
- ضد مذهب بودن خصوصا مذاهبی که اعتقاد به زندگی پس از مرگ دارند.
- عدم پرستش شیطان زیرا شیطان جسم نیست و وجود خارجی ندارد.
- اعتقاد به استفاده از لذت در حد اعلای آن زیرا تمام خوشی دنیایی است و این خوشی ها خصوصا لذات جنسی پتانسیل لازم را برای کارهای روزانه آماده می کنند و به هر شکلی انجام آنها لازم و ضروری است .
در بررسی نمادهای متعلق به شیطان‌پرستی خط بسیار روشنی از ارتباط صهیونیسم و شیطانیسم به وضوح قابل مشاهده است .
در ذیل برخی از نمادها که به عنوان نگین انگشتر ، ‌گردنبند ، تصاویر بر روی دست‌بندها ، پیراهن ، شلوار ، کفش ،‌ ادکلن ، ساعت و … درج شده و از جمله به ایران اسلامی نیز راه یافته است ، مورد بررسی و معرفی قرار می‌گیرد

 

اگر نوشته وسط نماد یعنی (Satanism) به معنای شیطان‌گرایی به همراه دایره حذف کنیم ، آن وقت یک ستاره پنج‌ضلعی بر جای می‌ماند که همان نشانه ستاره صبح یا پنتاگرام (pentagram) باقی می‌ماند .

 

 


این سمبل نیز همان پنتاگرام است ، با فرق اینکه انواع آن گاه پنج‌ضلعی وارونه (snvertedpentagram ) یا دیو (Buphomet ) و به شکل در میان نمادهای شیطان‌پرستان به چشم می‌خورد .


برخی از شیطان‌گرایان محدوده جغرافیایی « تحت سلطه » این نماد و در واقع منطقه نفوذ شیطان‌گرایی را در نقشه ذیل توصیف می‌نمایند . (محدوده در ایسلند و اروپا)
درمیان پنتاگرا‌های قبلی تصویر سر یک بز تعبیه شده است که اقدامی ضد مسیحی ، ‌به این معناست که مسیحیان معتقدند که مسیح همچون یک بره برای نجات ایشان قربانی شده است و با توجه به اینکه ایشان بز را نماد شیطان و در برابر بره می‌دانند این آرم را انتخاب کرده‌اند.

 

۶۶۶: یک سمبل با عنوان « شماره تلفن شیطان » توسط گروه‌های هوی متال وارد ایران اسلامی شده اما در حقیقت علامت انسان و نشانه جانور در میان شیطان‌پرستان تلقی می‌شود و براساس مکاشافات ۱۳:۱۸ « … پس هر کس حکمت دارد عدد وحش را بشمارد ،زیرا که عدد انسان است و عددش ۶۶۶ است . » از سال‌ها پیش تاکنون این عدد با اشکال مختلف بر روی دیوارهای شهرهای بزرگ کشور مشاهده می‌شد .

 

 

صلیب وارونه (upside down cross ) : این نماد و حکایت از « وارونه شدن مسیحیت دارد » و عمدتا استهزا و سخره گرفتن این دین است . صلیب وارونه در گردن بندهای بسیاری مشاهده شده و خواننده‌های راک انواع مختلف آنرا به همراه دارند .

 

نماد صلیب شکسته یا چرخ خورشید (swastika or sun wheelc) : چرخ خورشید یک نماد باستانی است که در برخی فرهنگ‌های دینی همچون کتیبه‌های بر جای مانده از بودایی‌ها و مقبره‌های سلتی و یونانی دیده شده‌است .
لازم به توضیح است این علامت سال‌ها بعد توسط هیتلر به کار رفت ،‌ لکن برخی با هدف به سخره گرفتن مسیحیت این سمبل را وارد شیطان‌پرستی کردند .


 

چشمی در حال نگاه به همه جا (All seeing Eye) : چشم در برخی نمادهای روشنفکری نیز به کار می‌رود . اما شیطان‌پرستی اعتقاد دارند چشم در بالای هرم « ‌چشم شیطان » است و « بر همه جا نظارت و اشراف دارد » .
این علامت در پیشگویی ،‌ جادوگری ، نفرین‌گری و کنترل‌های مخصوص جادوگری مورد استفاده قرار می‌گیرد .گفتنی است این نماد بر روی دلار آمریکایی به کار رفته است .

 

 

این نمادها به انگلیسی (Ankh) انشاء‌می‌شود و سمبل شهوت‌رانی و باروری است .
این نمادها به معنای روح شهوت زنان نیز تعبیر می‌شود . امروزه نماد " فمنیسم " در واقع یک نماد برداشت شده دقیقا از سمبل‌های شیطانی است .

 
پرچم رژیم صهیونیستی : قابل توجه جدی است که رژیم صهیونیستی علاوه بر حمایت‌های آشکار و پنهان ،حتی از قرار گرفتن نماد رسمی کشور نامشروعش در کانون علائم شیطان‌گرایان نیز پرهیز ندارد .


 

ضد عدالت (Anti justice) : با توجه به اینکه تبر رو به بالا نماد عدالت در روم باستان به شمار می آمده است شیطان‌پرستان تبر رو به پایین را با عنوان نماد ضد عدالت در راه پیمودن مسیر تاریک انتخاب کرده‌اند .
همچنین گفتنی است که فمنیست‌ها از دو تبر رو به بالا به معنی مادر‌سالاری باستانی استفاده می‌نمودند.

 

سر بز (Goat Head) : بز شاخدار ، ‌بز مندس mendes (همان ba”al بعل خدای باروی مصر باستان) ، ‌بافومت ، خدای جادو ، scapegoat (بز طلیعه یا قربانی) این یکی از راه‌های شیطان‌پرستان برای مسخره کردن مسیح است زیرا گفته می‌شود که مسیح مانند بره‌‌ای برای گناهان بشر کشته شد . همانطور که در توضیح نمادهای اول اشاره شد ،‌این نماد تصویر کاملی است از بز قرار گرفته در نماد پنتاگرام .

 

هرج و مرج (Anarchy) : این نماد به معنای از بین بردن تمام قوانین است و دلالت بر این امر دارد که « هر چه تخریب کننده است تو انجام بده » این نماد عمدتا مورد استفاده گروه‌های هوی‌متال است .

 



 

در همین نزدیکی زمزمه‌ای از اغفال تعداد قلیلی از جوانان ایرانی توسط فرقه‌های کاذب به گوش می‌رسد، زمزمه‌ای که شاید برخی از مسئولان فرهنگی را از خواب غفلت بیدار کند که تبیین عرفان اسلامی، جهاد فرهنگی را می‌طلبد.

 

شیعه نیوز:

به گزارش «شیعه نیوز» به نقل از فارس، هنگامی که به سابقه حضور عرفان‌های کاذب و معنویت‌های نوظهور نگاهی می‌اندازیم، نقش و حضور دشمنان ایران اسلامی را به وضوح شاهد هستیم، اینکه برخی از فرقه‌های شیطانی با فعالیت‌ها زیرزمینی خود همراه با حمایت همه جانبه دشمنان این مرزو بوم در صدد هستند تا جوانان را به سوی خود جذب کنند.



در همین نزدیکی فرقه‌ای تحت عنوان «شیطان‌پرستی» برخی از جوانان ایرانی را اغفال کرده است، این شاید زنگ خطری باشد تا مسئولان فرهنگی را از خواب غفلت بیدار کرده و آن‌ها را به سوی جهاد فرهنگی برای تبیین بیشتر عرفان اسلامی سوق دهد.



در ادامه، تصویری از اتاق خواب یک جوان شیطان‌پرست ایرانی را مشاهده می‌کنید:





شنبه 1 فروردين 1398برچسب:پپسی و شرکت های ایرانی, :: 9:35 ::  نويسنده : رضا

موضوع لوگوی صهیونیستی کوکاکولا که یادتونه:

 



خوب، اخیرا هم دانشمندان مومن و متدین توانستند پس از سال ها مطالعه و تحقیق، لوگوی pepsi رو هم رمز گشایی کنند و دریافتند که این هم توطئه ای از جانب دشمن! بوده:

Pay Each Penny Save Israel
پرداخت هر پنی ذخیره اسرائیل است

با روشن شدن این دشمنی آشکار و رو شدن دست لابی های صهیونیستی ، شرکت های ایرانی هم ساکت ننشسته و در حرکتی هماهنگ به تشریح نام خود پرداختند تا مشت محکمی باشد بر دهان اسراییل جنایت خوار!


پفک نمکی = پایمردی فلسطین، کابوس ناگوار ملت کینه توزیهودی.

تک ماکارون = تکنولوژی کشور متجاوز اسرائیل کارامدتر از راه ولایت نیست.

شادنوش = شکست اسرائیل دربرابر نیروی ولایتمدار شیعیان.

داماش = دندان اسرائیلو مردم ایران شکستند!!!!!

کاله = کشور اسرائیلو له میکنیم !!!!

پگاه = پاشو گمشو اسرائیل هرجایی!!!

بن ساله = بنیامین نتانیاهو، سگ اسرائیلی لندهور

دامداران = دهن این مردم دهاتی اسرائیل را برو ....



کد : 2-24

خرید و فروش ویلا 2 خوابه جنگلی درشمال.چمستان.جوربند

 

ویلا نیم پلوت 2 خوابه

208 متر زمین با 115 متر بنا

دارای آب ، برق و گاز

فاصله با جنگل : کمتر از 30 ثانیه

قیمت : 105 م تومان

تماس با ما :

حبیبی    09119020268

عکس بیشتر در ادامه  مطلب ...



ادامه مطلب ...


کد : 3-19

خریدوفروش ویلادوبلکس درمازندران.نور.چمستان.سالده

 

237 متر زمین با 130 متر بنا

ویلا دوبلکس 3 خوابه

نزدیک به دریاچه مصنوعی

حاشیه جنگل

تحویل : 92.6.25

 

تماس با ما :

حبیبی  09119020268



کد : 3-23

خرید و فروش ویلا گاز روشن در شمال.جاده چمستان

 

260 متر زمین با 150 متر بنا

ویلا دوبلکس 3 خوابه

دارای مجوز ساخت

آب ، برق و گاز

 

تماس با ما :

حبیبی  09119020268

عکس بیشتر در ادامه ی مطلب ...



ادامه مطلب ...


نقشه­ ای که شبکه ایلومیناتی برای تحت سلطه گرفتن تمام جهان طراحی کرده بود، ساده و به نهایت تاثیرگذار بود. برای اجرای تمام و کمال آن فقط نیاز بود که بانکداران جهانی دست در دست شرکایشان در سراسر جهان، با حرکتی خزنده سرمایه های هنگفتشان را به املاک و مستغلات تبدیل کنند. همان طور که خواهیم دید انجام این نقشه به قدری ظریف و نرم بود که حتی گاهی همان هایی که در حال نابود شدن بودند، بی­ خبر از سرنوشتی که برایشان درحال رقم خوردن بود، در زمین آن ها بازی کرده و حتی تشویقشان هم می­ کردند!

 

باسمه تعالی

 

خاندان شیطانی روچیلد –  بخش سوم

 

 

روچیلدها در آمریکا


 

حتی فکر این که خاندانی به جاه­ طلبی، حیله­ گری و انحصارطلبی روچیلدها، بتواند درمقابل وسوسه­ ی حضور پر رنگ در آمریکا مقاومت کنند هم  به نهایت ساده­ انگارانه است. پس از فتح اروپا در قرن هجدهم، نگاه حریصانه­ ی روچیلدها به ایالات متحده معطوف گردید.

 

 

اما بانکدارن بزرگ اروپا – یعنی روچیلدها و دار و دسته­ شان – به آمریکا از زاویه­ ای کاملاً متفاوت نگاه می­ کردند. از نظر آنه ا آمریکا تهدید بزرگی برای نقشه­ های آینده­ شان به حساب می ­آمد. موسسه­ ی تایمز لندن در این رابطه گفت: ” اگر سیاست مالی خبیثانه­ ای که جمهوری آمریکای شمالی پایه ­گذاری کرده است ( منظور سیستم مالی بر اساس قانون اساسی و بدون وام یا بهره خارجی است!) تثبیت شود، حکومت می­ تواند با منابع مالی موجود و بدون هیچ هزینه ­ی اضافی امور را اداره کند. در این صورت پس از مدت کوتاهی تمام بدهی­ های این کشور به بانکداران بین­ المللی تسویه خواهد شد. چنین چیزی در تاریخ حکومت های متمدن جهان بی­ سابقه است و در نتیجه­ ی آن مغزها و ثروت های تمام جهان به سمت آمریکای شمالی سرازیر خواهد گردید … این حکومت باید نابود شود، وگرنه تمام تاج و تخت­ های جهان را ویران خواهد کرد.”

 

این گونه بود که روچیلدها و همدستانشان موریانه ­های مالی خود را برای ویران کردن آمریکا به آنجا گسیل کردند، تنها به این جرم که ” بیش از آنچه سابقه داشت موفق عمل کرده بود” .

 

اولین مدرک مستند از دخالت روچیلدها در امور مالی ایالات متحده به اواخر دهه ۱۸۲۰ و اوایل دهه ۱۸۳۰ برمی­ گردد. وقتی که این خاندان از طریق مامورشان نیکولاس بیدی[۱] تلاش کردند تا مانع اقدامات اندرو جکسون برای کوتاه نمودن دست بانکداران جهانی شوند.

 

در سال ۱۸۳۲، وقتی رئیس جمهور جکسون از هرگونه اقدام برای احیای ساختار ” بانک ایالات متحده” ممانعت کرد، دور اول تلاش­ روچیلدها به شکست انجامید. این بانک، بانک مرکزی بود که به وسیله ­ی بانکداران جهانی اداره می ­شد و بالاخره در سال ۱۸۳۶ به کل از دور خارج گردید.

 

نقشه­ ای برای ویرانی

 

در سال­های پس از استقلال، روابط تجاری نزدیکی میان طبقه اشراف تولید کننده ی پنبه در جنوب، و صاحبان کارخانه های نخ­ ریسی در انگلستان برقرار گردید. بانکداران اروپایی با زیرکی تمام پی بردند که این روابط تجاری پاشنه ­ی آشیل آمریکا، و همان روزنه­ ای است که از طریق آن می­ توان این جمهوری نوپا را با موفقیت مورد هجوم قرار داده و به زانو درآورد.

 

کتاب تاریخ مصور دانشگاهی، چاپ ۱۸۷۸، ص. ۵۰۴ به ما می ­گوید که چگونه ماموران انگلیسی مثل مور و ملخ در ایالت های جنوبی پراکنده شدند، تا با همدستی سیاستمداران محلی بر علیه منافع ایالات متحده دسیسه­ چینی کنند. نتیجه­ ی فعالیت ها و تبلیغات گسترده و حساب شده ­ی آن ها، شورش علنی تمام عیاری بود که بالاخره در ۲۹ دسامبر ۱۸۶۰ به جدایی ایالت کارولینای جنوبی از ایالات متحده منجر گردید. پس از چند هفته شش ایالت دیگر هم به این توطئه علیه حکومت مرکزی پیوستند و از جمع ایالات متحده جدا شدند. آنها در کنار هم کشور تازه ­ای به نام کنفدراسیون ایالت های جنوبی آمریکا را تشکیل داده، و جفرسن دیویس[۲] را به عنوان اولین رییس جمهور خود برگزیدند.

 

توطئه­ گران سنگرها، اسلحه­ خانه ­ها، ضرابخانه­ ها و سایر دارایی­ های دولت ایالات متحده را یکی پس از دیگری تسخیر کردند. حتی اعضای کابینه­ ی رئیس ­جمهور بیوکانان[۳] هم در توطئه نابودی دولت متحد از طریق خدشه­ دار کردن اعتماد عمومی با آن ها هم­داستان شده بود، و در مسیری گام برمی­ داشت که جز هلاکت کل ملت سرانجام دیگری نداشت. بیوکانان به ظاهر مدعی بود که از تجزیه ­ایالت ها دل خوشی ندارد، اما در عمل حتی وقتی یک کشتی آمریکایی به وسیله ی گارد ساحلی کارولینای جنوبی به توپ بسته شد، کوچک ترین عکس العملی از خود نشان نداد.

 

اندکی بعد در ۴ مارس ۱۸۶۱، آبراهام لینکلن[۴] به ریاست جمهوری رسید، و بلافاصله فرمان داد تا بنادر جنوب برای جلوگیری از ورود سیل­ آسای کالاهای اروپایی بسته شوند. منابع رسمی تاریخ آغاز جنگ های داخلی آمریکا را ۱۲ آوریل ۱۸۶۱، همزمان با بمباران قلعه ­ی سومتر در کارولینای جنوبی، به وسیله ­ی کنفدراسیون ایالت های جنوبی ثبت کرده­ اند. اما حقیقت آن است که جنگ مدت ها قبل از آن آغاز شده بود.[۵]

 

در دسامبر ۱۸۶۱، تعداد زیادی از سربازان اروپایی ( انگلیسی، فرانسوی و اسپانیایی ) با نادیده انگاشتن دکترین مونرو[۶] به سوی مکزیک سرازیر شدند. این موضوع، به همراه پشتیبانی همه­ جانبه ی اروپا از کنفدراسیون حکایت از آن داشت که نظام پادشاهی قصد دخالت در این جنگ را دارد. دورنمای ایالت های شمالی و سرنوشت ایالات متحده به شدت تیره و تار به نظر می­ رسید.

 

در چنین لحظات بحرانی و سرنوشت­ ساز بود که لینکلن تصمیم گرفت دست یاری به سوی دشمن دیرینه­ ی پادشاهان اروپا، یعنی روسیه دراز کند. وقتی نامه ­ی درخواست کمک فوری لینکلن به تزار نیکلای دوم[۷] داده شد، چند لحظه ­ای پاکت در بسته را در دستانش سبک­ سنگین کرد و گفت: ” پیش از باز کردن این نامه و بدون این که از محتوایش باخبر باشیم، به هر درخواستی در آن باشد، پاسخ مثبت می­ دهیم.”

 

در ۲۴ سپتامبر ۱۸۶۳، یک ناوگان روسی به فرماندهی آدمیرال لیویسکی[۸] بدون کوچکترین سرو صدایی به سوی بندر نیویورک رهسپار شد. در ۱۲ اکتبر هم ناوگان اقیانوس ­پیمای روسیه به سان­فرانسیسکو رسید. گیدئون ولز[۹] درباره این اقدام روسیه می­ گوید: ” همه­ چیز به نفع نیروهای کنفدراسیون پیش می­ رفت و اوضاع اصلاً با نیروهای شمال سر سازگاری نداشت. با ورود روس ها تعادل قوا چنان به هم خورد که مدت ها طول کشید تا انگلیس و فرانسه موفق شدند ورق را به نفع شمالی­ ها برگردانند. ( “امپراطوری یک شهر”، ص. ۹۰)

 

تاریخ نشان می ­دهد که در این معرکه، روچیلدها به شدت سرگرم تامین مالی هر دو جناح این جنگ داخلی بودند. اما لینکلن پس از به قدرت رسیدن، نه تنها زیر بار پرداخت نرخ گزاف سود درخواستی از جانب آنها نرفت، بلکه در سال ۱۸۶۲ و ۱۸۶۳ به پشتوانه ی قانون اساسی اوراق مشارکت بدون بهره ایالات متحده را منتشر نمود و به این وسیله تحرکات آنها را از بنیان خفه کرد. لینکلن تاوان این کار و سایر اقداماتش را به سرعت پرداخت و در ۱۴ آوریل ۱۸۶۵، با شلیک جان ویلکز بوث[۱۰] به خاک و خون غلطید. آن هم فقط ۵ روز پس از آنکه ژنرال لی در ویرجینیا خود را به ژنرال گرانت تسلیم کرده و جنگ با پیروزی شمالی­ ها خاتمه یافته بود.

 آبراهام لینکلن

 

ایزولا فورستر[۱۱]، نوه­ی بوث، در کتاب ” این اقدام جنون ­آمیز ” می­ نویسد که قاتل لینکلن پیش از اقدام به این جنایت، با افراد مرموزی در اروپا ارتباط نزدیک داشت و در همین راستا حداقل یک بار به اروپا سفر کرد. بوث پس از انجام ماموریتش به وسیله­ ی افراد یک گروه مخفی با عنوان شوالیه­ های حلقه­ ی طلایی به سرعت به مکان امنی منتقل شد و به گفته­ ی نویسنده سال های سال در اختفا به زندگی­ ادامه داد.

 

بانکدارن جهانی هدف خود را دنبال می­ کنند

 

بانکداران جهانی بدون اینکه ذره ­ای از شکست اولیه­ در نابود کردن ایالات متحده ناامید شوند، با اشتیاق بی رحمانه ­ای راه رسیدن به اهداف شومشان را دنبال کردند. پس از پایان جنگ های داخلی تا سال ۱۹۱۴ کارگزاران اصلی آنها در ایالات متحده کمپانی کوهن، لوئب و شریک و همچنین بنگاه جی. پی. مورگان بودند.

 

 

مجله نیوزویک در شماره اول فوریه ۱۹۳۶، درباره کمپانی کوهن،لوئب و شریک چنین می ­نویسد: ” آبراهام کوهن[۱۲] و سالومون لوئب[۱۳] از سال ۱۸۵۰ در شهر لافایت ایالت ایندیانا به تجارت عمده ­ی کالاهای ممنوعه مشغول بوده­ اند. همان طور که در مناطق تازه اسکان یافته معمول است، بیشتر معاملات به صورت نسیه و با استفاده از اعتبارات انجام می شد، و طولی نکشید که این دو فهمیدند به دو بانکدار تمام عیار تبدیل شده­ اند … در ۱۸۶۷ یک جوان مهاجر آلمانی به نام جیکوب شیف[۱۴] را به عنوان شریک برگزیده و بانک کوهن، لوئب و شریک را در نیویورک تاسیس کردند. شیف جوان با برخی از سران مالی اروپا ارتباط داشت. پس از ده سال کوهن بازنشسته شد و جیکوب شیف به ریاست بنگاه کوهن لوئب و شریک رسید. از این طریق بود که ارتباط پایتخت­ های اروپایی با صنعت آمریکا برقرار گردید.”

جیکوب شیف

 

آن ” سران مالی اروپایی که شیف با آنان در ارتباط بود”، کسی نبودند جز روچیلدها و نماینده­ ی آنها در آلمان یعنی کمپانی ام. ام. واربرگ[۱۵] در هامبورگ و آمستردام. روچیلدها در عرض ۲۰ سال و از طریق ارتباط میان شیف و واربرگ سرمایه ­ی هنگفتی را در اختیار جان دی. راکفلر[۱۶] قرار دادند تا به وسیله ­ی آن امپراطوری نفتی خود را گسترش دهد. از جمله اقدامات دیگر آنها در این مدت پشتیبانی مالی از ادوارد هریمن[۱۷] در صنعت راه آهن و آندرو کارنگی[۱۸] در صنعت فولاد بود.

 

با آغاز قرن بیستم، روچیلدها که از روند پیشرفت امور توسط عاملانشان در آمریکا چندان راضی نبودند، یکی از کارآمدترین افرادشان به نام پاول موریتز واربرگ[۱۹] را به نیویورک فرستادند تا از نزدیک رهبری حمله به سیستم مالی ایالات متحده را به دست گیرد.

 

پاول موریتز واربرگ

واربرگ در یکی از جلسات کمیته­ ی پول و بانکداری در ۱۹۱۳، خود را چنین معرفی کرد: ” من یکی از اعضای بنگاه امور بانکی کوهن، لوئب و شریک هستم  که در سال ۱۹۰۲ به ایالات متحده آمدم. در هامبورگ آلمان به دنیا آمدم و در فضایی آمیخته با مسائل بانکی رشد و تحصیل کرده ­ام. در لندن و پاریس دوره­ ی بانکداری را گذرانده و به سراسر جهان سفر کرده ­ام  …”

 

اما باید دانست که در قرن نوزدهم تحصیل بانکداری در لندن و سفر به سراسر جهان چیزی نبود که هرکسی قادر به انجامش باشد، مگر آن که آن شخص برای انجام ماموریت خاصی درنظرگرفته شده بود.

 

در اوایل سال ۱۹۰۷، جیکوب شیف رئیس شرکت کوهن، لوئب و شریک که دست­ نشانده­ ی روچیلدها بود در سخنرانی­ اش در اتاق بازرگانی نیویورک هشدار داد: ” بدون داشتن یک بانک مرکزی و کنترل مناسب منابع اعتباری، این کشور به جدی­ ترین و گسترده ­ترین بحران مالی تاریخ دچار خواهد شد.”

 

اندکی پس از آن ایالات متحده در بحران پولی غوطه ­ور شد که تمام علائم مشخصه ی بحران­ های دست­ ساز روچیلدها را با خود داشت. بحرانی که در پی آن هشدار به وقوع پیوست، هزاران نفر از مردم بی­گناه سراسر کشور را به خاک سیاه نشاند و در عوض میلیاردها دلار سود برای طبقه ی ممتاز بانکدار به ارمغان آورد. آنها از طریق این بحران با یک تیر دو نشان زدند:

  1. سود عظیم مالی که نصیب افراد درون سیستم شد.
  2. مجاب شدن مردم آمریکا به این که داشتن بانک مرکزی برای آنها یک نیاز حیاتی­ است.

 

نمایی از مردم نگران که در اکتبر ۱۹۰۷ در وال استریت تجمع کرده بودند

بعدها پاول واربرگ در حضور کمیته­ ی پول و بانکداری اعتراف کرد که ” در بحران ۱۹۰۷، این من بودم که برای اولین بار ایده­ ی داشتن یک صراف خانه­ ی ملی (یا همان بانک مرکزی) را مطرح کردم. ایده­ ای که در سایه­ ی آن تمام اهداف اصلی بانکداری به آسانی قابل دستیابی بود … “

 

واقعاً هم همین طور بود. بانکداران جهانی برای دستیابی به این حیله­ ی کارآمد، مجبور شدند کیسه­ ی حقه­ هایشان را حسابی زیر و رو کنند. حیله­ ای که عظیم ­ترین کودتای آن روزگار محسوب می ­شد: ایجاد یک سیستم خصوصی برای مدیریت اندوخته ­های کل کشور، که کنترل تمام دارایی­ های ایالات متحده را بدون هیچ دردسری در اختیار عده ­ای انحصار طلب تشنه­ ی قدرت قرار می­ داد … تعجبی نیست که خود واربرگ بعنوان اولین رئیس فدرال رزرو[۲۰] منصوب گردید!

 

یکی از اعضای کنگره به نام چارلز لیندبرگ[۲۱] پس از تصویب قانون تشکیل فدرال رزرو در ۲۳ دسامبر ۱۹۱۳، دقیقاً روی این واقعیت انگشت گذارد و گفت: ” به مجرد امضای این قانون توسط رئیس ­جمهور (ویلسون)، حکومت نامرئی قدرت های مالی مشروعیت خواهد یافت … همان بانکداران و سردمداران مالی جهان که عظیم ­ترین جنایت های تاریخ به وسیله­ ی آن ها به وقوع پیوسته است.”

 

برنامه­ ریزی برای فتح جهان

 

بانکداران جهانی که در در نیمه ­ی دوم قرن گذشته سررشته­ ی امور مالی بیشتر ملت های اروپا را محکم به چنگ گرفته بودند، بی­ تابانه در تلاش بودند تا دایره­ ی نفوذ خود را تا هر دو کرانه­ ی جهان گسترش دهند. آن ها پس از گذشت چند دهه، به این نتیجه رسیدند که برای دستیابی به این هدف لازم است آتش چند جنگ جهانی برافروخته شود تا دنیای موجود به کلی ویران شده و بستر مناسب برای نظم نوین جهانی فراهم گردد.

 

این نقشه با تمام جزئیات در نامه ­ای که آلبرت پایک[۲۲]، در ۱۵ آگوست ۱۸۷۱ به جوزپه مازینی[۲۳] نوشت تشریح شده است. پایک که به مدارج بالای فراماسونری و ایلومیناتی دست یافته بود، در این نامه­ عنوان می­ کند که هدف اولین جنگ جهانی نابودی حکومت تزاری روسیه است، تا به این وسیله آن کشور وسیع به طور کامل در اختیار نیروهای ایلومیناتی قرار گیرد. بعد از آن هم قرار بود روسیه در نقش یک عامل وحشت برای تحت سلطه درآوردن بقیه کشورها و پیشبرد اهداف ایلومیناتی در جهان مورد استفاده قرار گیرد.

مطابق این برنامه قرار بود جنگ جهانی دوم با دامن زدن به اختلافات میان ملی ­گرایان آلمانی و سیاست مداران صهیونیست شعله ­ور شود. هدف مورد انتظار از این جنگ گسترش نفوذ روسیه ی جدید و تاسیس ایالت اسرائیل در کشور فلسطین بود.

 

بهانه­ ی در نظر گرفته شده برای برافروختن جنگ جهانی سوم هم اختلافات میان صهیونیست­ ها و اعراب بود که قرار بود نیروهای ایلومیناتی به آن دامن زده و جنگ را در سراسر جهان گسترش دهند.

 

در این نامه خصوصاً به این نکته اشاره شده است که ” یکی از اهداف اصلی ایلومیناتی در این مقطع، به جان هم انداختن نیهیلیست­ ها و خداپرستان، و به راه انداختن یک طوفان سهمگین اجتماعی­ است که در سایه­ ی ترس و وحشت حاصل از آن تصویر آمیخته با خشونت و درنده ­خویی از خداپرستی در ذهن ملتها ثبت گردد. سپس انسانها در هرکجا که باشند، مجبور خواهند شد در مقابل این اقلیت آشوب گر و برهم زننده­ ی آرامش و تمدن ایستادگی کرده و آنها را از صفحه ی روزگار محو نمایند. با نابودی آن ها روح بشر از قید و بند پرستش خداوند آزاد خواهد شد. آن وقت ما می­ مانیم و گروه گروه انسان های رها شده از طلسم مسیحیت، با روح­ های سردرگمی که فطرتاً مشتاق پرستشند ، اما چیزی که درخور پرستیدن باشد نمی­ یابند … و بالاخره وقتی این اشتیاق و محرومیت به اوج خود رسید، لوسیفر بزرگ در جهان تجلی خواهد کرد، آیین راستین پرستش او در همه­ جا آشکارا برپا خواهد شد و بساط مسیحیت و خداپرستی برای همیشه از جهان برچیده خواهد گردید.”

 

آلبرت پایک

 

در زمانی که پایک این رساله را می ­نوشت، پنج ایدئولوژی مختلف در عرصه­ ی جهان برای کسب قدرت با هم در رقابت بودند:

 

۱٫ ایدئولوژی مخفی بانکداران جهانی یا همان طبقه ی ایلومیناتی که تحت عنوان “رایش چهارم : امپراطوری ثروتمندان” از آن یاد می­ شد. هدف آن ها به وجود آوردن یک حکومت واحد جهانی بود که اعضای ایلومیناتی در راس آن قرار داشته باشند.

 

۲٫ ایدئولوژی حمایت از اتحاد اقوام اسلاو ( پان اسلاویسم ) که در اصل به وسیله ­ی ویلیام کبیر مطرح شد، تا جایی که حتی در وصیت نامه­ اش هم به آن تاکید داشت. به گفته­ ی ای. اچ. گرنجر[۲۴]، نویسنده­ ی کتاب “امپراطوری جهانی انگلستان”، چاپ ۱۹۱۶، ص. ۱۷۳ ، این ایدئولوژی خواستار حذف کلی اتریش و آلمان و سپس فتح هندوستان و ایران و بعد از آن پیشروی تا کرانه­ های جهان بود … و در نهایت هم به زانو در آوردن اروپا قرار داشت.

 

۳٫ ایدئولوژی ” آسیا برای آسیایی ­ها” که ژاپن پرچمدار آن بود، و در آن تمام ملت های آسیا با هم متحد شده و تحت حکم روایی ژاپن قرار می­ گرفتند.

 

۴٫ ایدئولوژی پان ژرمنیسم که خواستار تفوق سیاسی آلمان بر کل قاره­ ی اروپا بود. رهایی از بند تاج و تخت­ های اروپایی و اتخاذ سیاست ” درهای باز” برای تجارت با بقیه ی کشورهای جهان از مشخصه ­های دیگر این تفکر بود.

 

۵٫ ایدئولوژی پان آمریکن یا ” آمریکا برای آمریکایی­ ها”، و به عبارت دیگر ” دوستی و تجارت با همه ی کشورها، اتحاد با هیچکدام” . در سال ۱۹۰۶ وزارت کشور آمریکا اعلام کرد، ” بر پایه­ ی این ایدئولوژی که ریشه در دکترین مونرو در سال ۱۸۲۳ دارد، داشتن اهداف، علائق و مسئولیت های مشترک سیاسی با کشورهای اروپایی ممنوع است، مگر با رعایت اصل تساوی حقوق . ما به عنوان کشوری با نزدیک یک قرن سابقه اعلام می­ داریم که کشورهای اروپایی حق هیچگونه دخالتی در امور سیاسی ایالات مستقل نیمکره ی غربی را ندارند.”

 

اگر نقشه­ های پر از مکر و فریب بانکداران جهانی (یا همان شبکه ایلومیناتی) تماماً به بار می­ نشست، رقبای آنها یعنی روسیه، آلمان؛ ژاپن و آمریکا به فجیع­ ترین وجه ممکن و در اوج فقر و فلاکت از نقشه­ ی جهان محو می­ گردیدند. برنامه ­ی ایلومیناتی برای فتح جهان که آلبرت پایک به آن اشاره کرد، شاهکاری از خباثت و نمونه­ ای از نبوغ طرفداران شیطان بود، که برای اجرا به هزینه­ ی سنگینی مثل جان میلیون ها نفر انسان، و میلیاردها دلار پول نیاز داشت.

 

نقشه­ ای که شبکه ایلومیناتی برای تحت سلطه گرفتن تمام جهان طراحی کرده بود، ساده و به نهایت تاثیرگذار بود. برای اجرای تمام و کمال آن فقط نیاز بود که بانکداران جهانی دست در دست شرکایشان در سراسر جهان، با حرکتی خزنده سرمایه­ های هنگفتشان را به املاک و مستغلات تبدیل کنند. همان طور که خواهیم دید انجام این نقشه به قدری ظریف و نرم بود که حتی گاهی همان هایی که در حال نابود شدن بودند، بی­ خبر از سرنوشتی که برایشان درحال رقم خوردن بود، در زمین آن ها بازی کرده و حتی تشویقشان هم می ­کردند!  … می­ توان گفت آن چه شبکه ی ایلومیناتی به دنبالش بود نوعی نوسازی مدنی بود که دنیا را به آن چه آن ها تمایل داشتند، تبدیل می ­کرد.

 

می­ گویند آدم ها سه گروهند:

۱٫ آن ها که اتفاق ها را می­ سازند.
۲٫ آن ها که اتفاق ها را تماشا می­ کنند.
۳٫ آن ها که از اتفاق ها غافل گیر می­ شوند.

 

متاسفانه باید گفت بیشتر مردم جهان در دو گروه آخر قرار گرفته ­اند: چشم دارند، ولی آنچه در مقابلشان رخ می ­دهد را نمی­ بینند. گوش دارند، ولی حقایق را نمی­ شوند … آدم هایی که هرگز نخواهند فهمید در اطرافشان، در کشورشان و بالاخره در سراسر جهان چه برسرشان می ­آید.

 

مترجم: ش – ابری
وعده صادق



کودتاهای مالی روچیلدها در سال ۱۸۱۵ در انگلستان و سه سال بعد از آن در فرانسه، تنها دو مثال ساده از اعمال نفوذ­های بسیاری­ است که آنها تا کنون در صحنه ­های جهانی اعمال کرده­ اند. اما اکنون برای منحرف کردن افکار عمومی از ثروت کثیفشان، تغییرات بنیادینی در شیوه­ ی عملکرد خود داده­ اند. حالا دیگر به جای این که بی ­پرده از مردم و ملتها به نفع خود بهره ­کشی کنند، خود را در سایه مخفی کرده و از پشت چند لایه استتار امور را هدایت می­ کنند.

خاندان شیطانی روچیلد –  بخش دوم

 

تاثیرپذیری از تلمود

 

در همان منبع موثق می­ خوانیم: ” شنبه­ ها عصر، هم­زمان با برگزاری مراسم نیایش در کنیسه­ ها، مایر روچیلد خاخام مخصوصش را به خانه می ­آورد. آن ­دو روی مبل­ های سبز رنگ خانه نشسته و به سوی هم خم می ­شدند. بعد گیلاس شرابشان را آرام آرام نوشیده، و تا شب از هر دری با هم گفتگو م

 

ی­ کردند. حتی در روزهای کاری هم مایر عادت داشت کتاب بزرگ و سنگین تلمود را آورده و آن را قرائت کند. در این موقع تمام افراد خانواده می­ بایست نشسته و در منتهای سکوت و توجه به آن گوش فرا می­ دادند. ( ص – ۳۱ )

 

می­ گویند “خانواده ­ای که با هم دعا کنند، محال است همدیگر را رها کنند” … اما آنچه روچیلدها انجام می­ دادند نه دعا، که شکار دسته­ جمعی بود! … به تعبیر مورتون، “مغز انسان توان هضم رفتارهای روچیلد و درک علت این همه زیاده ­خواهی را ندارد ” … اما جالب این جا است که این روح حیله­ گری و قدرت­ طلبی در وجود تک تک آن پنج برادر هم رسوخ کرده بود.

 

روچیلدها با هیچکس دوستی و رفاقت واقعی نداشتند. روابط آن ها با دیگران فقط در حد آشنایانی بود که از آنها برای هرچه بیشتر کردن سود بنیاد روچیلد استفاده کرده، و پس از آنکه خدمتشان انجام شد، یا روزگار مفید بودنشان به پایان رسید، به سادگی آنان را به زباله­ دان تاریخ می­ سپردند.

 

درستی این مطلب در بخش دیگری از کتاب فردریک مورتون با ذکر یک نمونه به اثبات رسیده است. آنجا که شرح می­ دهد چگونه در سال ۱۸۰۶ ناپلئون اعلام کرد که “قصد دارد خاندان هس را از حکومت برکنار و آنها را از لیست قدرتمندان اروپا حذف نماید” :

 

” قدرتمندترین مرد اروپا دستور نابودی سنگ بنایی که بنیاد نوپای روچیلد بر آن ساخته شده بود را صادر کرد. ولی این اقدام کمترین لرزه­ ای بر آن بدنه ­ی استوار وارد نساخت … روچیلدها به طور حیرت­ انگیزی همان طور حریص و نفوذناپذیر، بدون این که اسناد و مدارک دارایی و املاکشان را از خود جدا کنند، در جای خود ماندند.

 

” آنها نه جنگ را دیدند و نه صلح را، نه شعارهای جنگی برایشان اهمیت داشت و نه بیانیه ­های نظامی، نه مرگ و نه شکوه پیروزی … آنها هیچکدام از چیزهایی که چشم جهان آن روزگار به آن خیره مانده بود را ندیدند، چون فقط و فقط پله­ های ترقی را می ­دیدند. پرنس ویلیام اولین پله بود و ناپلئون هم پله­ ی بعدی …” ( صفحات ۳۸ و ۳۹ ).

 

عجیب است، نه؟ اما باید باور کرد که در تمام این مدت بنیاد روچیلد در ازای پشتیبانی مالی از دیکتاتور فرانسه، تمام بازارهای این کشور را در اختیار داشت. چند سال بعد، وقتی فرانسه و انگلستان تجارت دریایی با یکدیگر را تحریم کردند، تنها تجاری که آزادانه از این تحریم­ ها عبور می­ کردند … بله درست حدس زدید: روچیلدها بودند! … آنها از از هردو طرف این غائله سود می ­بردند.

 

” کفایتی که پسران مایر از خود نشان دادند موجب جهش اقتصادی عظیمی شد که در نتیجه­ ی آن روش­های مالی کهنه به کلی منسوخ، و ساختارهای اعتباری قدیمی اصلاح شد و نوع جدیدی از مبادلات مالی ابداع گردید: تشکیلاتی برای نقل و انتقال پول، که بر پایه ­ی پنج بانک روچیلد در پنج کشور مختلف استوار بود. این گونه بود که روال قدیمی و مشکل انتقال شمش­ های طلا با کشتی کنار رفته و سیستم جهانی بدهکارها و بستانکارها جایگزین آن گردید.

یکی از بزرگترین عوامل موفقیت این روش، شگرد جدید ناتان در دادن وام­های شناور بین المللی بود. او سود وام­هایش را با تمام واحدهای پولی، حتی عجیب­ترین و نامتداول­ترین آنها می­ پذیرفت. اینگونه بود که ناتان توانست بزرگترین منبع سرمایه در قرن نوزدهم را به سمت خود جذب نماید.”

 

نبرد واترلو

 

همزمان با افزایش ثروت و نفوذ قدرت روچیلدها، شبکه­ ی جمع­ آوری اطلاعات آنها هم گسترش می ­یافت. “مامور”های آنها به طرز ماهرانه­ ای در تمام پایتخت­ ها و مراکز تجاری اروپا مستقر شده و هر نوع اطلاعاتی را جمع­ آوری و ارسال می­ کردند. آن ها برای این منظور کسانی را به خدمت گرفته بودند که در عین زیرکی از توان کاری مضاعفی برخوردار بودند.

 

آعاز شکل­ گیری این سیستم جاسوسی منحصر به فرد از آنجا بود که “پسرها” برای ارسال پیام به یکدیگر، شبکه ­ای از پیک­ ها را سازماندهی کردند. چیزی نگذشت که این شبکه به سازمانی بسیار پیشرفته، و کارآمد با دامنه­ ای بسیار وسیع تبدیل شد که از بهترین شبکه­ های جاسوسی آن دوره، پیشی گرفت. به خاطر سرعت مبهوت­ کننده و کارآیی شگفت­ انگیز این سیستم بود که روچیلدها همیشه درتمام معاملات خود، حتی در سطح جهانی، در موضعی درست قرار گرفته و تصمیمات صحیحی اتخاذ می­ کردند.

 

کالسکه­ های روچیلد راه­ ها را در می ­نوردید، قایق ­های روچیلد بی­ وفقه در کانال­ ها در رفت و آمد بود، ماموران روچیلد مثل سایه­ ای سبک در تمام خیابانها حضور داشتند. از این طریق بود که پولهای نقد، وثیقه ­ها، نامه ­ها و خبرها به دست آنها می­ رسید. و در این میان خبر از اهمیت ویژه­ ای برخوردار بود … اخباری به روز و منحصر به فرد که حقیقت بازار و مراکز تبادل کالا را به دقت به تصویر می­ کشید … ” و در آن روزگار هیچ خبری مهم تر و سرنوشت­ سازتر از سرانجام جتگ واترلو نبود …” ( روچیلدها – ص.۹۴)

 

 

آینده ­ی کل قاره­ ی اروپا به سرانجام جنگ واترلو بستگی داشت. اگر ارتش بزرگ ناپلئون پیروز می ­شد، فرانسه مالک بلامنازع تمام اروپا می­ گشت، و اگر شکست می خورد انگلستان تعادل قدرت در اروپا را در اختیار می ­گرفت و می­ توانست دامنه­ ی نفوذ خود را تا حد قابل توجهی افزایش دهد.

 

تاریخ­ دان جان ریوز [۱] یکی از طرفداران خاندان روچیلد، در صفحه ۱۶۷ کتاب خود با عنوان “روچیلدها، فرمانروایان مالی ملت­ها[۲] (۱۸۸۷)، فاش می­ کند که : ” یکی از دلایل پیروزی او ( ناتان) مخفی­ کاری ماهرانه و سیاست پیچیده­ اش بود که به واسطه­ ی آن می­ توانست هوشیار­ترین رقیبانش را هم گمراه نماید.”

 

به دست آمدن یا از دست رفتن یک ثروت عظیم به نتیجه­ ی نبرد واترلو بستگی داشت. تالار بورس لندن با سرمایه ­گذارانی که منتظر اخبار نتیجه ی نهایی نبرد بودند، جو تب­ آلود و پر تنشی را پشت سر می­ گذاشت. اگر انگلستان شکست می­ خورد، سهامش به طرز بی­سابقه­ ای سقوط می­ کرد و اگر پیروز می­ شد ارزش همان سهام چنان بالا می ­پرید که حتی فکرش هم سرگیجه آور بود!

 

وقتی آن دو ارتش عظیم برای نبرد مرگ و زندگی مقابل هم صف کشیدند، ماموران ناتان روچیلد هم در هر دو جبهه مستقر شده بودند تا بدون لحظه­ ای آرام و قرار آخرین اخبار ممکن را از روند جنگ تهیه کنند. ماموران دیگری هم آماده بودند تا اطلاعات ثبت شده را به قرارگاهی واقع در مکانی سوق­ الجیشی در همان نزدیکی، برسانند.

 

اواخر عصر روز پانزدهم ژوئن ۱۸۱۵، یکی از نمایندگان روچیلد روی عرشه­ ی قایقی که به طور ویژه کرایه شده بود پرید و با عجله به سمت کانال مانش حرکت کرد تا به سرعت خود را به ساحل انگلستان برساند.

او حامل گزارش محرمانه­ ای درباره­ ی روند آن جنگ سرنوشت­ ساز بود، که توسط یکی از ماموران مخفی  روچیلدها تهیه شده بود. خبری که بعداً معلوم شد وجودش در گرفتن تصمیمات حیاتی آینده برای ناتان روچیلد اجتناب­ ناپذیر بود.

 

مامور ویژه سحرگاه روز بعد در فولکستون با شخص ناتان روچیلد دیدار کرد. ناتان به سرعت نگاهی به سرفصل­ های گزارش انداخت و بی هیچ معطلی به سمت لندن و بازار بورس شتافت.

 

 

کودتایی ورای تمام کودتاها

 

ناتان روچیلد وارد بازار بورس شد، و بدون توجه به فضای سنگین گمانه ­زنی ­های دیوانه­ وار درباره ی نتیجه نبرد، در جایگاه همیشگی­ ش در کنار ” ستون معروف روچیلد” قرار گرفت. سپس سرپرست خاندان روچیلد، بدون هیچ ردی از احساس، یا کوچک ترین تغییر در خطوط  آن چهره­­ ی سنگی با حرکتی از پیش تعیین شده به افرادش که در همان نزدیکی و بین جمعیت مستقر بودند، علامت داد.

 

افراد روچیلد بلافاصله دست به کار شدند تا سهامشان را به قیمتی بسیار نازل به فروش برسانند. با ورود آن صدها و هزارها سهم به بازار، قیمت شان آرام آرام کاهش یافت و سرانجام به شدت رو به سقوط گذاشت.

ناتان با همان چهره­ ی بی­ احساس به ستون خود تکیه کرده و بدون لحظه­ ای وقفه سهام­ هایش را می­ فروخت و می­ فروخت و می­ فروخت … و ارزش سهام هر لحظه کم و کمتر می­ شد. کم کم زمزمه­ هایی در تالار بورس به جریان افتاد: ” روچیلد می­ داند.” ” روچیلد خبردار شده.” ” حتماً ولینگتون در نبرد واترلو شکست خورده. “

و اینجا بود که مردم هجوم بردند که از شر سهام­ های بی­ ارزش و پول­ های کاغذی­ خود خلاص شده و آنها را به طلا و نقره تبدیل کنند، تا شاید بتوانند لااقل قسمتی از سرمایه ­شان را از نابودی نجات دهند. قیمت سهام همچنان با سر به قهقرا می ­رفت، تا این که بعد از چند ساعت معامله ­ی جنون­ آمیز فقط ویرانه­ ای از آن بر جای ماند : دیگر هر سهم با قیمت تقریباً ۵ سنت در هر دلار به فروش می­ رسید!

 

ناتان روچیلد مثل همیشه خالی از هر احساسی همچنان به ستونش تکیه زده و با اشاره­ ای زیرکانه­ و نامحسوس صحنه را هدایت می­ کرد. اما علامت این بار با قبل تفاوت داشت. این تفاوت به قدری ظریف و نامحسوس بود که فقط ماموران زبده و آموزش دیده­­ اش قادر به درک آن بودند. همان ها که به محض دریافت این اشاره از اربابشان، گروه گروه به سمت میزهای فروش تالار بورس رفته و تمام سهام­ های موجود را به قیمتی نزدیک به مفت خریدند!

 

اندکی بعد خبرهای رسمی به پایتخت رسید و معلوم شد که حالا دیگر انگلستان مالک بلامنازع صحنه­ ی اروپاست. ظرف چند ثانیه ارزش سهام با سرعت برق از قیمت پایه­ اش هم بیشتر شد. هرچه اهمیت پیروزی انگلستان در عمق وجود مردم جا می ­افتاد، ارزش این سهام­ هم بالا و بالاتر می رفت.

 

ناپلئون با واترلو به سرانجام کارش رسید و ناتان اقتصاد انگلستان را در اختیار خود گرفت. ثروت او که از همان ابتدا هم بی­ حساب بود، حالا دیگر بیست برابر شده بود !

 

دایرة ­المعارف یهودشناسی، چاپ ۱۹۰۵، جلد ۱۰، صفحه: ۴۹۴ :

وقتی هلند در سال ۱۸۰۳ به تصرف ناپلئون درآمد، قوای متحدین بر علیه وی فرانکفورت را به عنوان مرکز تامین مالی تدارکات جنگ انتخاب کردند. بعد از نبرد جنا در سال ۱۸۰۶ کنت قلعه­ ی هس به دانمارک گریخت. او پیش از آن بیشتر اموالش را از طریق بنگاه مایر آمشل روچیلد به آنجا فرستاده، و مقداری سکه و آثار هنری به ارزش بیش از ۶۰۰۰۰۰ پوند را نیز برای نگهداری به او سپرده بود. شنیده­ ها حکایت از آن دارد که، این پول هنگفت در بشکه­ های شراب جاسازی شد تا از بازرسی­ های سربازان ناپلئون که وارد فرانکفورت شده بودند، جان سالم بدر برد و تا سال ۱۸۱۴ همانطور دست نخورده آنجا ماند. ( رجوع کنید به ” خاطرات[۳] ” اثر ماربوت، چاپ ۱۸۹۱ – ص. ۳۱۰ و ۳۱۱ ) … به طوری که از قرائن بر­می­آید این اقدام نه از روی امانتداری، بلکه با اهداف تجاری صورت گرفته است.

 

تثبیت قدرت در فرانسه

 

پس از آن شکست کمرشکن در واترلو، فرانسه در تلاش بود تا دوباره از لحاظ مالی قد راست کند. در ۱۸۱۷ دولت تصمیم گرفت از موسسه مالی معتبر اورارد[۴] در فرانسه و بانک خوش نام برادران بیرینگ[۵] در انگستان مبلغ قابل توجهی وام دریافت کند. و در این میان کمترین توجهی به روچیلدها نداشت.

 

سال بعد دولت به وام دیگری نیاز پیدا کرد. از آنجا که اوراق قرضی که در سال ۱۸۱۷ با مشارکت اورارد و برادران بیرینگ منتشر شده بود در بازار پاریس و بقیه مراکز مالی اروپا به قیمت خوبی داد و ستد می ­شد، در این که دولت این بار هم از خدمات این دو موسسه معتبر مالی استفاده خواهد کرد جای هیچ تردیدی نبود.

 

برادران روچیلد هر حیله ­ای که در چنته داشتند به کار بردند تا با بزرگنمایی سرمایه ­شان دولت فرانسه را تحت تاثیر قرار داده و امتیاز ارائه این وام را از آن خود کنند، اما این تلاش­ ها بیهوده بود. از دید اشراف فرانسه که به خاطر نجیب ­زادگی و اصالت تبار به خود می­ بالیدند، روچیلدها فقط عده ­ای دهقان تازه به دوران رسیده بودند که نباید به آنها اجازه داده می ­شد پا را از گلیم خود درازتر کنند. منابع مالی بیکران روچیلدها، خانه ­های مجلل و لباس­های به شدت با شکوه و گران­بهایی که به تن داشتند هم نمی­ توانست در ذهنیت اشراف نسبت به آن ها کوچکترین تغییری ایجاد کند. از نظر آن ها روچیلدها هنوز هم خانواده ­ای متعلق به لایه­ های پایینی اجتماع بوده و وجهه ی اجتماعی چندان مقبولی نداشتند. که البته با توجه به اکثر مستندات تاریخی، این ارزیابی درباره نسل اول روچیلدها چندان دور از واقع نیست.

 

اما آنچه آنها به کل از آن غافل بودند، سلاح قدرتمندی بود که روچیلدها به آن مجهز بودند: توانایی بی­ نظیر و منحصربه فرد آن ها در استفاده از پول در راه رسیدن به مقاصد.

 

در پنجم نوامبر ۱۸۱۸، اتفاق غیر منتظره­ ای روی داد. ارزش اوراق قرض­ی دولت فرانسه، پس از یک سال افزایش مداوم، ناگهان رو به نزول گذاشت. هر روز که می­ گذشت این افت قیمت بیشتر و بیشتر آشکار می­ شد. چیزی نگذشت که بقیه­ ی اوراق بهادار دولتی هم به همین مشکل دچار شدند.

 

فضای پر تنشی بر دربار لویی هجدهم سایه انداخته بود. اشراف با چهره هایی گرفته نگران سرنوشت کشور بودند. آن همه امیدشان به بهبود اوضاع به ترس از بدترین اتفاقات تبدیل شده بود. تنها کسانی در دربار فرانسه که آنقدرها نگران این اوضاع نبودند جیمز و کارل روچیلد بودند که لبخند زنان، بدون هیچ صحبتی ماجرا را دنبال می­ کردند.

 

آرام آرام ظن خزنده­ ای در ذهن برخی از شاهدان این ماجرا شکل گرفت: آیا ممکن است برادران روچیلد عامل مشکلات اقتصادی کشور باشند؟ آیا ممکن است آنها با اعمال نفوذ محرمانه در بازار اوراق قرضی، این مصیبت را برای تامین منافع خود ایجاد کرده باشند؟

 

ظن آنها کاملاً درست و به جا بود. در ماه اکتبر ۱۸۱۸ ماموران روچیلد با استفاده از ذخایر مالی بی­ پایان اربابشان، مقدار زیادی از اوراق قرضی دولت فرانسه – که توسط رقبایشان یعنی اورارد و برادران بیرینگ منتشر شده بود -  را خریداری کردند. این مسئله باعث شد قیمت این اوراق در بازار افزایش پیدا کند. در پنجم نوامبر مرحله بعدی کار آغاز شد: عرضه­ ی گسترده­ ی این اوراق در مراکز تجاری اصلی اروپا با قیمتی بسیار ناچیز … و این گونه بود که بازار دچار آن شوک مهارناپذیر گردید.

 

در اینجا بود که به چشم بر هم زدنی ورق برگشت و اوضاع دربار به نفع آنها دگرگون شد. روچیلدها که تا این زمان صبورانه و بی­ صدا در سالن انتظار به سر می­ بردند، به حضور پادشاه راه پیدا کردند. حالا دیگر آن ها در مرکز توجهات قرار گرفته بودند و لباس هایشان نهایت مد و خوش­ پوشی به نظر می­ رسید. آن ها بالاخره موفق شده بودند توجه بهترین وام­ گیرندگان را به پولشان جلب کنند … روچیلدها زمام اختیار فرانسه را هم در دست گرفتند، و این بازی بود که در آن استاد بودند.

 

بنجامین دیزرائیلی[۶] – نخست وزیر بریتانیا، رمانی دارد به نام کانینگزبای [۷] ، که دایره المعارف یهودشناسی، جلد ۱۰، صفحات ۵۰۱ و ۵۰۲ ، از آن با عنوان ” بهترین تصویر ارائه شده از امپراطوری روچیلدها ” یاد کرده است. دیزرائیلی، ناتان – و چهار برادرش – را با عنوان “فرمانروای بازار جهانی پول و در نتیجه فرمانروای تمام چیزهای دیگر” توصیف کرده است. کسی که پادشاهان و روسای دولت در همه­ ی کشورها گوش به فرمان او بوده و امور را مطابق با صلاحدید وی رتق و فتق می­ کنند.”

 

 

حکومت نامرئی

 

کودتاهای مالی روچیلدها در سال ۱۸۱۵ در انگلستان و سه سال بعد از آن در فرانسه، تنها دو مثال ساده از اعمال نفوذ­های بسیاری ا­ست که آن ها تا کنون در صحنه ­های جهانی اعمال کرده ­اند. اما اکنون برای منحرف کردن افکار عمومی از ثروت کثیفشان، تغییرات بنیادینی در شیوه­ ی عملکرد خود داده­ اند. حالا دیگر به جای این که بی­ پرده از مردم و ملت ها به نفع خود بهره­ کشی کنند، خود را در سایه مخفی کرده و از پشت چند لایه استتار امور را هدایت می­ کنند.

 

فردریک موتون، نویسنده­ ی شرح حال روجیلدها، این روش جدید را چنین توصیف می­ کند: ” روچیلدها عاشق درخشیدن هستند،  اما علی رغم این جاه­ طلبی اجتماعی، درخششان فقط به مقابل  دوربین و میان کسانی از جنس خودشان محدود می­ شود.

 

“به نظر می­ رسد این علاقه ی روچیلدها به سکوت و خاموشی در نسل اخیرشان رشد محسوسی داشته است. سالها قبل بنیان­ گذار خاندان همین سیاست را در پیش گرفته بود، اما برخی از فرزندانش در راه تسخیر پایگاه های مرکزی قدرت در اروپا به هر حربه­ ای، حتی فعالیت علنی و بی ­محابا، متوسل شدند. این روزها دوباره سعی خانواده بر این است که تا حد امکان چیزی از آن ها به گوش مردم نرسد. به همین دلیل برای بیشتر مردم آن ها فقط یک افسانه ی بزرگ هستند و روچیلدها به شدت مراقبند که تصور مردم از آن ها در همین حد باقی بماند.

 

“با این که امتیاز تمام فعالیتهای صنعتی و تجاری، بهره برداری از معادن و همچنین شرکت های توریستی به طور کامل در اختیار روچیلدهاست، اما در هیچ­کدام نامی از آنها به چشم نمی­ خورد. از سوی دیگر به عنوان مالک بلامنازع کلیه عرصه­ های مالی جهان، نیازی نمی­ بینند که حتی یک برگ گزارش از اوضاع مالی و درآمد خود برای اطلاع عامه مردم منتشر کنند.” ( روچیلدها ، صفحه ۱۸ و ۱۹ )

 

با دقت در تاریخ طولانی حضور روچیلدها در عرصه­ های مختلف، می­ توان به این نتیجه رسید که آن ها همیشه مقاصد خود را با مخفی شدن پشت نقاب “دموکراسی” پیش می­ برند. قرار گرفتن در این موقعیت، روش حساب شده­ ای است برای فریب طبقه ی عوام مردم، و دور نگه داشتنشان از این حقیقت که تمام این ها حربه­­ ای برای از میدان به در کردن رقبا و رسیدن به انحصار جهانی است. و این گونه است که آن ها با پنهان شدن در پشت لایه­ های مختلف، با مهارت تمام مردم را فریب داده و به مقاصد خود دست یافته ­اند.

 

مترجم: ش – ابری
وعده صادق



سر والتر اسکات   در جلد دوم  کتاب “زندگی ناپلئون  ” عنوان می دارد که انقلاب فرانسه بوسیله ی تشکیلات ایلومیناتی طراحی شده، و با پشتیبانی مالی صرافان اروپا به انجام رسیده است. جالب این جاست که این کتاب (که راقم این سطور شخصاً آن را دیده و مطالعه کرده است)، تنها کتابی از اسکات است که نام آن در هیچکدام از منابع موثق به عنوان اثری از این نویسنده به ثبت نرسیده و حالا دیگر به کلی نیست و نابود شده است !

 

باسمه تعالی

 

خاندان شیطانی روچیلد

” اگر کنترل امور مالی یک ملت را به من بسپارید ، دیگر برایم مهم نیست که قوانین حاکم بر آن را چه کسی وضع خواهد کرد.”

این گفته­ ی مایر روچیلد است . یکی از  قدرتمند ترین کسانی که تاریخ بشر تا کنون به خود دیده است.

سال­ها بود که کلمات ” بانکدار جهانی”، ” روچیلد”، ” پول” و ” طلا” نوعی شیفتگی مرموز در بسیاری از مردم سراسر جهان ، علی­ الخصوص مردم آمریکا، به وجود می­ آورد.

اما اکنون چندین سال است که در آمریکا، بارانی از انتقاد توسط طیف وسیعی از کسانی که از پایگاه رفیعی در اعتماد عمومی برخوردارند، بر سر بانکداران جهانی در حال باریدن است. این افراد کسانی هستند که نظراتشان قابل تامل است و به دلیل مسئولت­هایشان موقعیتی دارند که باعث می­شود بدانند در پشت پرده­ ی  سیاست و اقتصاد چه می گذرد.

رئیس جمهور اندرو جکسون [۲] ، تنها رئیس­ جمهور ما که با سیاست هایش موفق شد بدهی ملی را منسوخ کند، از بانکداران جهانی با لفظ ” لانه­­ ی افعی­ ها ” نام برد و با تمام توان تلاش کرد آن­ها را از عرصه­ ی آمریکا محو کند. جکسون معتقد بود که اگر روزی مردم آمریکا بفهمند که چه­ طور این افعی­ ها کشورشان را اداره می­ کنند، پیش از آن که آفتاب روز بعد طلوع کند انقلابی به وقوع خواهد پیوست.

لوئیس تی مک­ فیدن [۳] نماینده کنگره که بیشتر از ۱۰ سال به عنوان رئیس کمیته بانکداری و امور مالی مشغول به کار بوده است عنوان می­ کند که بانکداران جهانی ” خدمه­ ی تبه­کار دزدان دریایی مالی هستند که برای بیرون کشیدن یک دلار از جیب افراد حاضرند حتی گلوی آنها را هم ببرند … از نظر آنها مردم ایالات متحده  طعمه­ ای بیش نیستند.”

جان . اف. هایلان [۴] ، شهردار نیویورک، در سال ۱۹۱۱ گفت : ” بزرگترین تهدید برای جمهوری ما حکومت نامرئی ا­ست که مانند هشت­ پایی عظیم الجثه سیطره­ ی لزجش را بر شهر، ایالت و ملت ما  گسترانیده است. در راس آن هم گروه کوچکی از بانکداران هستند که به طور کلی با نام ” بانک­داران جهانی” شناخته می ­شوند.

آیا این چهره­ های مطرح توصیف درستی از اوضاع ارائه کرده­اند، یا اینکه به نوع بسیار حادی از بیماری پارانویا مبتلا بوده اند؟

بیایید به دور از احساسات تاریخ را واکاوی کرده و به حقایق بشت پرده دست بیابیم. حقایقی که پس از روشن شدن، چشمانمان را به روی واقعیت های بسیاری گشوده، و برای کسانی که می خواهند از اتفاقات محیرالعقولی که در صحنه های ملی و بین المللی روی داده ( و می­ دهد ) درک بهتری داشته باشند، آموزنده  خواهد بود.

 

آغازی نه چندان  شکوهمند

اروپا در واپسین سالهای قرن هجدهم ، همزمان با انقلاب آمریکا ، با آنچه ما امروز می بینیم ، تفاوت زیادی داشت. اروپای آن روزگار از مجموعه ای از کشورهای پادشاهی کوچک و بزرگ، دوک نشین ها ، و ایالت هایی تشکیل شده بود که مدام با یکدیگر در حال جنگ و ستیز بودند. بیشتر مردم  تا رده­ ی رعیتی تنزل داده شده و از هیچ­گونه حقوق سیاسی برخوردار نبودند. امتیازات ناچیزی هم که توسط “مالکانشان” به آنها داده شده بود، می­ توانست با کوچکترین اشاره ­ای بازپس گرفته شود.

 

در چنین روزگاری مرد جوانی در صحنه­ ی اروپا پدیدار شد که مقدر بود تاثیرات شگرفی برتاریخ جهان بگذارد. نام او مایر آمشل باوئر[۵] بود. سالها بعد نام او ، که البته آن را تغییر داده بود ، مترادف با ثروت، قدرت و نفوذ گردید. او نخستین فرد از خاندان روچیلد بود ، اولین بانکدار واقعاً جهانی !

مایر آمشل باوئر در سال ۱۷۴۳ در فرانکفورت به دنیا آمد. پدرش ، موسس[۶] آمشل باوئر طلافروش و صراف دوره­ گردی بود که دیگر از آوارگی و سرگردانی در اروپای شرقی خسته شده و تصمیم گرفت در همان شهری که نخستین پسرش در آن به دنیا آمد ساکن شود. او در جودن استراس (خیابان یهودی­ ها) مغازه – یا بهتر است بگوییم ربا خانه ای باز کرد و صلیب بزرگ سرخ­ رنگی در مقابل در ورودی مغازه­ اش آویخت.

مایر آمشل از همان ابتدای کودکی نشان داد که از توانایی ذهنی خارق العاده­ ای بهره­مند است و پدرش زمان زیادی را صرف آموختن راه و رسم ربا خواری و تمام آنچه که از منابع مختلف آموخته بود به وی کرد. باوئر پدر امیدوار بود که پسرش مثل یک خاخام تربیت شود، ولی مرگ زودهنگامش این برنامه را ناتمام گذاشت.

چند سال پس از مرگ پدر، مایر آمشل باوئر به هانور رفت و به ­عنوان کارمند در بانکی که به اوپنهایمرها [۷] تعلق داشت، مشغول به کار گردید. چیزی نگذشت که توانایی­ های چشم­گیرش مورد توجه قرار گرفت و مدارج ترقی در آن موسسه را به سرعت طی نمود. پاداش این پیشرفت دستیابی به سهامداری جزء بود.

اندکی بعد به فرانکفورت بازگشت و توانست کسب و کاری را که پدرش از سال ۱۷۵۰ آغاز کرده بود، از سر بگیرد. صلیب بزرگ سرخ رنگ هنوز هم بر سردر مغازه خودنمایی می­کرد. پدرش آن را به عنوان یک نماد، از پرچم­های سرخ­رنگ یهودیان انقلابی اروپای شرقی اقتباس کرده بود. از آنجا که مایر آمشل باوئر مفهوم واقعی آن را درک می­ کرد، نام خانوادگی خود را به روچیلد (سپر سرخ) تغییر داد، و از همین جا بود که خاندان روچیلد به وجود آمد.

پایه ­ی انباشت این ثروت هنگفت در دهه­ی ۱۹۷۰ گذاشته شد: زمانی که آمشل روچیلد دوباره با ژنرال وان استورف[۸] ، که در دوران استخدامش در بانک اوپنهایمر پیغام های بانک را به او می­رساند ، ملاقات کرد.

وقتی روچیلد متوجه شد ژنرال، که حالا دیگر با دربار پرنس ویلیام هانائو[۹] ارتباط داشت ، به سکه­ های کمیاب علاقمند است، تصمیم گرفت از این فرصت نهایت استفاده را ببرد. طولی نکشید که با خودشیرینی­ هایی مثل عرضه ­­ی سکه و جواهرات بدلی با قیمت­های ناچیز به آنان، توانست نظر مساعد ژنرال و سایر درباریان را به خود جلب نماید .

تا این که یک روز به حضور شخص پرنس ویلیام بار یافت. پرنس یک دست از کمیاب­ ترین سکه­ های او را خرید، و این نخستین معامله ­ای بود که میان یک روچیلد و حاکم یک منطقه صورت گرفت. کمی بعد روچیلد با سایر حاکمان منطقه هم ارتباط تجاری برقرار کرده بود.

چیزی نگذشت که برنامه­ ی دیگری را به اجرا گذاشت تا جای پای خود را در دربار حاکمان گوناگون منطقه­ محکم ­تر کرده و راه رسیدن به اهدافش را هموارتر نماید. او نامه ­هایی به آنان نوشت که در آنها پس از چرب زبانی فراوان درباره­ ی قدرت و شوکت شاهانه­ شان، از ایشان درخواست می­ کرد که او را تحت حمایت خود قرار دهند. متن زیر نمونه­ ای از این نامه­ هاست:

” بخت بلند خویش را شاکرم که بارها و بارها توفیق خدمت­ رسانی به آن بارگاه رفیع و ملوکانه را به من ارزانی داشت. هنوز هم هرگاه خاطر خطیر والاحضرت این حقیر را شایسته ­ی دریافت اوامر ملوکانه بداند، همچون گذشته از دل و جان و با تمام قوا آماده به خدمتم. و اگر آن عالیجناب مرا قابل دانسته و رسماً به عنوان یکی از چاکران آستان منصوب نماید، انگیزه­ ی حقیر برای چاکری صد چندان خواهد شد. به شما اطمینان می­ دهم که این لطف هیچگونه مزاحمتی برای دستگاه با شکوه شما نخواهد داشت، ولی در عوض برای موجود حقیری مثل من منشا برکات فراوان از جمله ارتقاء موقعیت تجاری خواهد گردید. تا جایی که می­توانم بدون هیچ تردیدی آینده و مسیر زندگی­ ام را در فرانکفورت تثبیت نمایم. “

شگرد او نتیجه داد. در ۲۱ سپتامبر ۱۷۶۹ ، روچیلد موفق شد لوحی با نشان خاندان هس – هانائو را بر سردر مغازه­اش نصب کند، که با حروف سرخ بر آن نوشته شده بود: ” ام. ای. روچیلد، عضو رسمی دربار ملائک پاسبان شاهزاده ویلیام هانائو.”

در سال ۱۷۷۰ روچیلد با گتل اشنپر که ۱۷ سال داشت ازدواج کرد، و خانواده­ی بزرگی متشکل از ۵ پسر و ۵ دختر بوجود آورد. پسرهایشان آمشل، سالامون، ناتان، کالمان (کارل) و جیکوب (جیمز) نام داشتند.

در تاریخ اینطور آمده که ویلیام هانائو “که صلیبش از قرون وسطی در آلمان برای همه شناخته شده بود”، در کار تجارت گوشت انسان! (قاچاق انسان) دست داشت. این شاهزاده که با خاندان های سلطنتی متعددی در اروپا قرابت داشت، در ازای دریافت مبلغ مورد نظرش، به کشورهای مختلف سرباز اجاره می­ داد. مشتری پر و پا قرصش هم دولت انگستان بود که برای کارهایی مثل سربه راه نگه داشتن مستعمره­ نشینان در آمریکا، به چنین سربازانی نیاز داشت.

تجارت سرباز برای او سود سرشاری به بار آورد، به طوری که وقتی مرد ۲۰۰,۰۰۰,۰۰۰ دلار از خود به جای گذاشت: بیشترین ثروتی که تا آن زمان در اروپا انباشته شده شده بود. فردریک مورتون[۱۰]، نویسنده­ ی زندگینامه­ ی روچیلد، ویلیام را با عبارت “  خونسردترین اشراف زاده و در عین حال حقه باز­ترین دلال  اروپا  ” توصیف می کند. ( روچیلدها [۱۱]، ۱۹۶۱، ص. ۴۰)

روچیلد به خدمت این دلال ” گله­ های انسان” درآمد و در این موقعیت جدید چنان جدیت و مسئولیت ­پذیری از خود نشان داد که وقتی ویلیام بالاجبار به دانمارک گریخت، ۶۰۰,۰۰۰ پوند (که در آن موقع ۳۰,۰۰۰,۰۰۰ دلار ارزش داشت) را برای نگهداری به او سپرد.

به گفته ­ی مرحوم ویلیام گای کار[۱۲]، ناخدا سوم و افسر اطلاعاتی نیروی دریایی سلطنتی کانادا، که ارتباطات نزدیکی با حلقه ­های اطلاعاتی در سراسر جهان داشت، این بنیانگذار سلسله­ ی روچیلد بود که سنگ­ بنای تشکیل ایلومیناتی را طرح­ ریزی کرد و سپس اجرا و گسترش آن را به آدام ویشاپت[۱۳] واگذارد.

سر والتر اسکات [۱۴] در جلد دوم  کتاب “زندگی ناپلئون[۱۵] ” عنوان می­ دارد که انقلاب فرانسه بوسیله ­ی تشکیلات ایلومیناتی طراحی شده، و با پشتیبانی مالی صرافان اروپا به انجام رسیده است. جالب این جاست که این کتاب (که راقم این سطور شخصاً آن را دیده و مطالعه کرده است)، تنها کتابی از اسکات است که نام آن در هیچکدام از منابع موثق به عنوان اثری از این نویسنده به ثبت نرسیده و حالا دیگر به کلی نیست و نابود شده است !

 

حقایق

 

برای این که بدانیم پس از آن چه اتفاقی افتاد، به سراغ دایره المعارف یهودشناسی[۱۶] ، چاپ ۱۹۰۵، جلد ۱۰، ص. ۴۹۴ رفته و در آن می­خوانیم : ” بر اساس افسانه­ ها، این پول هنگفت در بشکه­ های شراب جاسازی شد تا از بازرسی­ های سربازان ناپلئون که وارد فرانکفورت شده بودند، جان سالم بدر ببرد و تا سال ۱۸۱۴ همان طور دست نخورده آنجا ماند.حقایق حکایت از این دارد که این اقدام نه از روی احساس بلکه با اهداف تجاری صورت گرفته است.”

اگر جمله ی آخر را با دقت بیشتری مرور کنید، متوجه خواهید شد که معانی زیادی در آن نهفته است. این منبع برجسته و موثق یهودی در اینجا اظهار می­ کند که آنچه روچیلد با آن ۳۰,۰۰۰,۰۰۰ دلار انجام داد بیشتر تجارت بوده تا آنطور که در افسانه آمده است، امانتداری!

به بیان ساده ­تر روچیلد آن پول را از پرنس ویلیام بالا کشید. اما نکته این جاست که این پول پیش از آن که به دست روچیلد برسد هم آن قدرها پاک و مطهر نبود! دولت انگلستان این پول هنگفت را بابت خدماتی که سربازان ویلیام انجام داده بودند به او پرداخت کرده بود. در واقع ویلیام هم این پول را قبلاً از سربازانش که مالک واقعی آن بودند بالا کشیده بود.

به پشتوانه­ ی این پول دو بار بالا کشیده شده بود که مایر آمشل روچیلد تصمیم گرفت اقداماتش را به طور چشم­گیری گسترش داده و در نهایت به اولین بانکدار جهانی تبدیل گردد.

یکی دو سال قبل، روچیلد پسرش ناتان را به انگلستان فرستاده بود تا حافظ منافع تجاری خانواده در آن کشور باشد. ناتان بعد از یک اقامت کوتاه در منچستر  و انجام چند معامله، به توصیه پدرش به لندن رفت و در آنجا با عنوان تاجر و صراف مغازه­ ای برپا کرد. روچیلد برای سرپوش گذاردن بر آنچه انجام داده بود ۳ میلیون دلاری که از ویلیام هس بالا کشیده بود را به عنوان سرمایه به پسرش داد.

دایره ­المعارف یهودشناسی سال ۱۹۰۵ به ما می­گوید که ناتان با این پول غارت شده، در طلای کمپانی هند شرقی سرمایه­ گذاری کرد. چون می­ دانست که هنگام لشگرکشی ­های ولینگتون به آن نیاز خواهد شد. با استفاده از این پول دزدی ناتان از چهار جنبه­ ی مختلف سود برد: ۱٫ از فروش سهام ولینگتون، ۲٫ از فروش طلا به ولینگتون، ۳٫ از بازخرید آن ، ۴٫ از حواله کردن آن به پرتقال … و این نقطه­ ی شروع اموال و دارایی­ های عظیم خانواده بود. ( ص. ۴۹۴ )

بله! دایره­ المعارف یهودشناسی به ما می­ گوید که زیربنای تمام این ثروت افسانه­ ای که در طول سال ها برای خاندان روچیلد گردآمده، یک روش تجارت­ گونه­ برای کلاهبرداری بوده است.

خاندان روچیلد با ثروت هنگفتی که از چنین راه ­های نامشروعی انباشته شده بود، شعبه­ های دیگر بنیاد روچیلدها را در برلین، وین، پاریس و ناپل افتتاح کرد. روچیلد هر یک از پسرانش را برای اداره­ ی یکی از این شعبه ها برگزید. آمشل برای اداره شعبه ­ی برلین درنظر گرفته شد، سالامون مسئول شعبه ­ی وین گردید، جاکوب (جیمز)  به پاریس رفت و کالمان ( کارل) بانک روچیلد در ناپل را افتتاح نمود. مقر اصلی بنیاد روچیلد هم در لندن قرار گرفت و هنوز هم همان جاست.

 

ناتان

 

یکی از معاصرین ناتان روچیلد او را که در بازار سهام لندن به ستون روچیلد تکیه داده، دست های پر قدرتش را در جیبهایش فرو برده و سکوت، بی رحمی و حیله­ گری از او می­ تراود، چنین توصیف می­ کند:

” همه می­ گویند چشم­ ها پنجره­ ی روح هستند. اما در باره­ ی روچیلد چاره­ ای نیست جز این که بپذیریم که یا پنجره ها پنجره نیستند، و یا اصلاً روحی در کار نیست که بخواهد از آن ها به بیرون نگاه کند. دریغ از ذره ­ای نور که از درون این موجود به بیرون راه بیابد. این دو سوراخ به داخل پوسته ا­ی توخالی راه دارند که آدم می­ ماند بدون این که چیزی در آن باشد چطور هنوز سرپا مانده است! در برخورد با افراد مختلفی که به دیدارش می ­آیند، پاهایش را به فاصله از هم ­گذارده و متوقعانه ­ترین نگاهی که تا کنون دیده ­اید یا حتی به فکرتان رسیده است از آن چشمان سربی به بیرون پرتاب می­شود. درست مثل این که کسی شمشیری را از نیام کشیده باشد. ملاقات کننده ، که انگار نه با قرار قبلی، که به صورت اتفاقی به آنجا آمده است یکی دو ثانیه می­ ایستد و نگاه­ هایشان با هم تلاقی می­ کند. نگاهی که اگرچه معنایش قابل فهم نیست، اما می ­توان فهمید که معانی مهمی در پشت آن نهفته است. پس از آن چشم­ ها دوباره در غلاف خود فرو می­ روند و او حالت سنگی همیشگی ­اش را باز می­ یابد.

در تمام طول صبح ملاقات­ کنندگان بسیاری می ­آیند، و همگی به همین صورت پذیرفته شده و به یک صورت ناپدید می­ شوند. آخر از همه هم خود او ناپدید می­ شود و شما را در حالی که مطلقاً چیزی نصیبتان نشده، برجا می­ گذارد! ” ( فردریک مورتون، روچیلدها، ص. ۶۵)

 

وصیتنامه­ ی مایر آمشل

 

وقتی بنیانگدار خاندان روچیلد در ۱۹ سپتامبر ۱۸۱۲ از دنیا رفت وصیتنامه ­ای از خود به جای گذاشت که فقط چند روز از نگارشش می­ گذشت. او در آن وصیتنامه قوانین ویژه­ ای وضع کرده و نحوه­ ی عملکرد خاندانی که نام او را یدک می­ کشید را در سال­ های آتی مشخص کرده بود. آن قوانین از این قرار بودند:

 

۱٫ تمام پست های کلیدی بنیاد روچیلد باید در اختیار افراد خانواده باشد، نه افراد اجیر شده. فقط افراد مذکر خانواده اجازه ­ی مشارکت در فعالیت های تجاری را دارا می ­باشند.

 

پسر ارشد و بزرگترین پسر خانواده باید به عنوان بزرگ و سرپرست خاندان منصوب شود، مگر این که اکثریت خاندان بر کس دیگری اتفاق نظر داشته باشند. (به خاطر همین استثنا بود که در سال ۱۸۱۲ ناتان به خاطر نبوغ سرشارش به عنوان بزرگ خاندان روچیلد منصوب گردید.)

 

۲٫ افراد خانواده می­ بایست با ازدواج ­های درون­ خانواده­ ای با عموزاده­ های درجه اول یا دوم خود، از پراکنده شدن ثروت کلان خانواده جلوگیری نمایند. ( این قانون در ابتدا به شدت مراعات می ­شد، اما بعدها که خانواده­ های یهودی و بانکدار دیگری هم پا به عرصه وجود گذاشتند، این امکان فراهم شد که برخی از افراد خانواده با افراد برگزیده­­ ای از این طبقات ازدواج نمایند.)

 

۳٫ آمشل به صراحت تمام وارثینش را تحت هر شرایطی از داشتن “هرگونه سیاهه ی اموال و املاک که توسط دولت تنظیم شده و در دسترس عموم باشد” منع کرده است. ” … ” همچنین هرگونه اقدام قانونی برای مشخص شدن یا چاپ میزان مبلغ به ارث گذاشته شده را ممنوع اعلام می­ کنم … هرکس این قوانین را نادیده گرفته و هرگونه اقدامی مغایر آنها انجام دهد، اقدام او به عنوان مخالفت با وصیتنامه تلقی شده و به سزای چنین اقدامی خواهد رسید.

 

۴٫ روچیلد خانواده را به داشتن مشارکت دائمی با یکدیگر دستور داد و مقرر کرد بخشی از سود حاصل از املاک که به افراد مونث فامیل تعلق می ­گیرد در اختیار همسر و پسرانشان قرار گرفته و توسط آن ها مدیریت شود. زنان هیچ نقشی در اداره­ ی امور تجاری نخواهند داشت، و هر کدام از آنها که با این موضوع مخالفت کند سهم سود خود از املاک را از دست خواهد داد. ( این بند آخر برای این بود که هرگونه فکر جدا شدن از خانواده را در نطفه خفه کند. بدون شک روچیلد احساس می­ کرد چیزهای زیادی در زیر قالیچه­ ی خانواده پنهان است که به هیچ قیمت نمی بایست نور روز را به خود ببیند.)

 

استحکام مقتدرانه­ ی خاندان روچیلد در چند عامل مهم ریشه داشت:

 

الف – رازداری تمام و کمال همه­ ی افراد خانواده درباره کلیه­ ی فعالیتهای تجاری که درنتیجه­ ی مراقبت دائمی آنها از یکدیگر حاصل شده است.

 

ب – توانایی غیر طبیعی یا بهتر است بگوییم فوق طبیعی آنها در دیدن فرصت ها و استفاده­ ی از آن ها به بهترین نحو ممکن. تمام افراد این خاندان از ولع سیری­ ناپذیری برای جمع­ آوری قدرت و ثروت برخوردارند و در همه­ ی معاملاتشان نهایت بیرحمی و سنگدلی را به خرج می­ دهند.

 

فردریک مورتون، نویسنده­ ی شرح حال روچیلدها به ما می­ گوید که مایر آمشل روچیلد و پنج پسرش “جادوگران” امور مالی و “حساب گران دیو صفتی” بودند که با کمک یک نیروی محرکه­ ی شیطانی قدرت انجام چنین امور مخفیانه­ ای را به دست آورد­ه­اند.

مترجم: ش – ابری
وعده صادق


درباره وبلاگ

خدا : حرمت بنده من از حرمت کعبه بالاتر است . ***************** قطعه گمشده ای از پر پرواز کم است یازده بار شمردیم و یکی باز کم است این همه آب که جاریست، نه اقیانوس است عرق شرم زمین است که سرباز کم است..... خ
موضوعات
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان نور و آدرس soltanh.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان